نو سروده احمد بابایی برای حاج احمد متوسلیان؛ در مسیر شکستِ اسرائیل، حاج احمد هنوز فرمانده است
همزمان با چهاردهم تیرماه سالروز ربوده شدن حاج احمد متوسلیان از فرماندهان دفاع مقدس،احمد بابایی از شاعران برجسته کشورمان برای ایشان شعری را سرودهاند. متن شعر را بخوانید:
هر نفس، بین معرکه، با آه
از هیاهوی کربلا میگفت
هر طپش، قلب حاج احمد ما
«لا فتا غیر مرتضی» میگفت
حاج احمد به شوق روح خدا
همچو آیینه، غرق حیرت بود
حاج احمد؛ خروش نامیرا
حاج احمد، تراز غیرت بود
شیعه صاحبالزمانی شد
هرکه در چشم او مجاهد بود
ساخت حُرِّ از میان لوتیها
پادگان دوکوهه شاهد بود
ساقی تیغهای لب تشنه
زخمهایش گواه هستی او
حق بده! چلایست میلرزد
کدخدا از خدا پرستی او
حاج احمد، غریبه دوره خویش
آشنای تمام دورانهاست
خندهاش، با نسیم، خویشاوند
غضبش ابتدای طوفانهاست
بعد چل سال حس ما این است
نعرهاش در گلوی ما ماندهست
در مسیر شکستِ اسرائیل
حاج احمد، هنوز فرمانده است
چشم احمد، غیور بارانزا
عزم احمد، غرور شمشیر است
دست احمد، هنوز در کار است
تیغ احمد، هنوز درگیر است
بعد چل سال، حس ما این است
برق شمشیرها بشیر خداست
شیر روح خداست، حاج احمد
سایه ذوالفقار شیر خداست
موج غیرت گرفت ساحل را
حاج احمد که دل به دریا زد
شیر روح خدا چهل سال است
بین میدان، به خصم میتازد
خونجگر همچو حمزه، بین سکوت
جلوه در تنگه اُحد کردهاست
شیر روح خدا چهل سال است
قوم صهیون، اسیر خود کردهاست
شب طاغوت، گرچه طولانی...
نفسش از اهل صبح صادق بود
من قسم میخورم به زخم تنش
از همان روزگار، عاشق بود
از همان روزگار میدانست
آخرین فصل، فصل اعجاز است
او خبر داشت چون کبوترها
آسمان، ابتدای پرواز است
از همان روزگار میدانست
قصهها فصل آخری دارند
در شب آخرالزمانی خویش
شیعیان، فتح خیبری دارند
او خبر داشت کدخدا لاف است
او خبر داشت کار، دست خداست
جبر تاریخ، شوخی تلخیست
تا ابد اختیار، دست خداست
حاج احمد زسبکه عاشق بود
در یقین، دل به احتمال نداد
در شب فتنه، چون بهشتیها
به بنی صدرها مجال نداد
یک تنه، شرح غربت والعصر
یک تنه، مرد بیهمانند است
یک تنه، قهرمان قصه ما
یک تنه، لشکر خداوند است
یک تنه، در نبرد بی پایان
یک تنه، عهد بستهی ازلیست
یک تنه، حول قلعه صهیون
یک تنه، برق ذوالفقار علی است
یوسف ما به چاه یا زندان
فدیه در شاهراه قدس شدهاست
برکت را ببین پس از چل سال
نسل احمد، سپاه قدس شدهاست
برکت را ببین که میرقصد
بین خون هرچه سالکِ میدان
حمزه روزگار، احمد بود
قاسم ماست مالکِ میدان
از احد تا به قلعه خیبر
«لافتی غیرمرتضی» حیدر
رجز حمزه: یا رسول الله
رجز مالک است: یا حیدر!
ارث احمد رسید بر قاسم
قاسم گفت: ظهور نزدیک است
گفت: دوراست ذلت از شهدا!
گفت: صهیون به گور نزدیک است
هر دلی فاطمیست، غصهی او
کوچهای پر ز لاله و یاس است
حمزه تا رفت عصر مالک شد
بعد مالک، زمان عباس است
منبع: تسنیم
افزودن دیدگاه جدید