شعر/ یکی با نیزه میرقصد، یکی عمامه میدزدد، چگونه خواهرت تاب آورد اینقدر عصیان را

کد خبر: 109212
فاطمه معصومی
وارث

دمی با گریه می بوسید رگ های پریشان را
دمی غمگین به دامن میگرفت آیات قرآن را

اگر از کل صحرا بوی سیب و لاله می آید
معطر کرده ردّ خون تو خاکِ بیابان را

یکی با نیزه میرقصد، یکی عمامه میدزدد
چگونه خواهرت تاب آورد اینقدر عصیان را

سیه پوش غم است آن روزگاری که چنین دیده است
جدا از آسمان، خورشید روشن، ماه تابان را

تو ای خونِ خدا با قافله همراهی و زینب
نبیند کاش ردِّ خونیِ سمِّ ستوران را

برای اشک امت تا دم محشر همین بس که
مسیحی قرض کرد از نامسلمانان مسلمان را

 


افزودن دیدگاه جدید

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب سایت منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.