درس آموزی از عاشورا ملت را از ذلت به عزت می رساند
لحظه به لحظه عاشورا سر تا سرش درس است هر اقدام و هر اتفاقش به نوعی چیزی رو بیان می کند و هدفدار است. هر کس به فراخور خودش سهمی بر میدارد و درس میگیرد. عاشورا جایی است که عشق به نهایت خودش میرسد و فقط معبود دیده میشود. این واقعه سترگ، در تاریخ بشری موجی پدید آورد و مسلمان و غیرمسلمان را با ارزشهای متعالی و مفهوم حیات هدفدار آشنا ساخت. هر اندازه که انسانها با درسهای نهفته در آن حرکت خونین و ژرف آشناتر شوند، به همان میزان عزتمند خواهند زیست و پایههای حکومت طاغوتها را خواهند لرزاند، لذا در این خصوص با حجت الاسلام والمسلمین «احمد حاجی آبادی» استاد حوزه و دانشگاه گفت و گویی انجام دادیم که مشروح آن در ادامه تقدیم حضورتان می شود.
چه درس ها و عبرت هایی می توانیم از واقعه عاشورا بگیریم که بابی برای حل مشکلات امروز جامعه ما باشد؟
درس گرفتن از قیام عاشورا یعنی گفتار و رفتار عاشوراییان را در زندگی فردی و اجتماعی الگو و اسوه قرار دهیم، در نهضت عاشورا با قهرمانان و الگوهایی روبرو هستیم که با گفتار و رفتار خود حادثه ای بس بزرگ آفریدند، حادثه ای که می توان برای شیعه و مسلمانان بلکه همه جهانیان الگوی مناسب و کارآمدی باشد. واژه عبرت از ریشه عبور و گذشتن از چیزی به چیز دیگر است به همین مناسبت به حوادثی که به انسان پند دهد، عبرت گویند، چون انسان را به یک سلسله تعالیم کلی راهنمایی می کند؛ بنابراین عبرت آموزی یعنی از حال به گذشته رفتن و گذشته را بررسی و از آن پند گرفتن است.
عبرت آموزی از حادثه عاشورا به این معنا است که انسان همواره آن را مورد مطالعه قرار داده و جامعه خود را با آن مقایسه کند تا بفهمد در چه حال و وضعی قرار دارد، چه چیزی او را تهدید می کند و چه چیزی برای او لازم است. با این تفاسیر تفاوت اساسی بین درس و عبرت وجود ندارد چرا که عبرت آموزی نوع دیگری از درس است اما درس از راه عبرت گیری با این توضیح که ما در درس آموزی نخبه های اوج و خوبی ها را می بینیم و آنها را به عنوان اسوه و سرمشق معرفی می کنیم اما در عبرت آموزی تنها به خوبی ها و الگوهای مثبت نگاه نمی کنیم بلکه بدی ها و زشتی ها و نامردمی ها را نیز می بینیم و از آن به گونه دیگری درس می آموزیم. در واقع اوج خوبی ها را می بینیم و آنها را به عنوان اسوه و سرمشق معرفی می کنیم.به گفته استاد شهید مطهری، حادثه عاشورا دو صفحه دارد، سفید و نورانی، تاریک و سیاه، صفحه سفید قهرمانانی چون امام حسین (ع) و قمر بنی هاشم و صفحه سیاه قهرمانانی چون یزید، ابن زیاد و عمر سعد دارد. در بحث عبرت ها به صفحه سیاه و تاریک و جنایت های آنان نیز توجه می شود.
حادثه عاشورا از دو جهت قابل تامل و تدبر است؟
حادثه عاشورا از دو جهت قابل تامل و تدبر است؛ جهت اول درس های عاشورا است؛ عاشورا پیام ها و درس هایی دارد، عاشورا درس می دهد که برای دین باید فداکاری کرد، درس می دهد که در راه قرآن از همه چیز باید گذشت، درس می دهد که در میدان نبرد حق و باطل، کوچک و بزرگ، زن و مرد، پیر و جوان، شریف و وضیع و امام و رایت با هم در یک صف قرار می گیرد، درس می دهد که جبهه دشمن با همه توانایی های ظاهری بسیار آسیب پذیر است؛ اینها درس های عاشورا است البته همین درس ها کافی است که یک ملت را از ذلت به عزت برساند، همین درس ها می تواند جبهه کفر و استکبار را شکست دهد، درس های زندگی سازی است.
جهت دوم، عبرت های عاشورا است. قیام عاشورا یک صحنه عبرت است. انسان باید به این صحنه ها نگاه کند تا عبرت بگیرد. عبرت بگیرد یعنی چه؟ یعنی خود را با آن وضعیت مقایسه کند و بفهمد در چه حال و وضعیتی است، چه چیزی او را تهدید می کند، چه چیزی برای او لازم است، این را می گویند عبرت. لذا قیام عاشورا به ما می آموزد که در ماجرای دفاع از دین از همه چیز بیشتر و مهم تر بصیرت زایی مهم است. بی بصیرت ها فریب می خورند، بی بصیرت ها در جبهه باطل قرار می گیرند، بدون اینکه خود بدانند همچنان که در جبهه ابن زیاد کسانی بودند که از فسق و فجور نبودند ولی از بی بصیرت ها بودند؛ این درس های عاشورا است.
چند نمونه از ویژگی های فکری و عملی یاران ابا عبدالله الحسین (ع) را توضیح دهید؟
از ویژگی های فکری و عملی یاران سیدالشهداء (ع) در نهضت عاشورا، بصیرت و بینش بود. در فرهنگ دینی و متون معارفی از کسانی با عنوان «اهل البصائر» یاد شده است یعنی صاحبان روشن بینی و بیداردلی و شناخت عمیق نسبت به حق و باطل، امام و حجت الهی، راه و برنامه، دوست و دشمن، مومن و منافق، صاحبان بصیرت چشم درون شان بیناست نه تنها چشم سر با آگاهی، هوشیاری و انتخاب گام در راه می گذارند و عملکرد و موضع گیری هایشان ریشه اعتقادی و مبنایی مکتبی و دینی دارد، جهادشان مکتبی و مبارزات شان مرامی است نه سودجویانه و دنیاپرستانه یا نشات گرفته از تعصبات قومی و جاهلی یا تحریف شده تحریفات فریبکارانه جناح باطل و سلطه زور. اهل بصیرت راه خود را روشن و بی ابهام و به حق می بینند و باطل بودن دشمن را یقین دارند و با تطمیع و تهدید نه خود را می فروشند و نه دست از عقیده و جهاد بر می دارند، شمشیرها و جهادشان پشتوانه عقیدتی دارد و به فرموده امام علی (ع) «حملو بصارئهم علی اسیافهم»، بصیرت هایشان را بر شمشیرهایشان سوار کردند، این گونه مدافعان بینادل و پیروان دل آگاه هم در رکاب علی (ع) با معاویه می جنگیدند هم در همه حال امام مجتبی (ع) را حمایت می کردند، هم در عاشورا جان خویش را فدای امام خویش و نصرت قرآن می کردند.
در خصوص ولایت مداری به عنوان یکی از درس های مهم عاشورا توضیح دهید؟
یکی از درس های بزرگ عاشورا درس ولایت پذیری است چرا که کیفیت ولایت پذیری و ولایت مداری یاران امام حسین (ع) را در هیچ دوره تاریخی ای نمی توان یافت، چنانکه ولایت گریزی بیشتر مردم دوران حضرت نیز موضوعی قابل تامل و درس بزرگی برای جامعه امروز ماست تا اولا جلوه های ولایت مداری عاشورا را بشناسیم و به بصیرت لازم برسیم تا چنان مسلمانی واقعی در برابر ولی زمان خویش عمل کنیم و ثانیا با دقت در مصداق های ولایت گریزی و شناخت سرنوشت آنان درس عبرت بگیریم تا مبادا در امتحان ولایت مداری این عصر سرافکنده شویم.
اوج ولایت پذیری در حادثه کربلا رخ داده است،با تامل در تاریخ اسلام در می یابیم که اوج مسئله ولایت پذیری در حادثه کربلا رخ داده است. درسی که می توان و باید از عاشورا گرفت، این است که آن گونه که شهدای کربلا ولایت مدار بودند ما نیز ولایت مدار باشیم. اولین عبرتی که ما را متوجه خود می کند، این است که ببینیم چه شد 50 سال بعد از درگذشت پیامبر اکرم (ص) جامعه اسلامی به آن حد رسید که کسی مثل امام حسین (ع) ناچار شد برای نجات جامعه این چنین فداکاری کند، اینکه حسین بن علی (ع) در مرکز اسلام در مدینه و مکه با وضعیتی مواجه شود به طوری که هرچه نگاه کند چاره ای جز فداکاری نیست آن هم چنین فداکاری خونین و باعظمتی، این قابل تامل است. مگر چه وضعی بود که حسین بن علی (ع) احساس کرد که اسلام فقط با فداکاری او زنده می ماند وگرنه از دست می رود؟ چه شد فردی مثل یزید بر جامعه اسلامی حاکم شد، باید ببینیم آن جامعه اسلامی چه آفتی پیدا کرد که کارش به یزید رسید؟ چه شد که 20 سال بعد از شهادت امیرالمومنین (ع) در همان شهری که حکومت می کرد سرهای پسران امیرالمومنین (ع) را بر نیزه کردند و در آن شهر گرداندند؟ چه شد که امام حسین (ع) تنها ماند؟ اما ماجرای بعد از رحلت پیامبر اکرم (ص) چه شد که در این 50 سال جامعه اسلامی از آن حالت به این حالت برگشت؟ بنایی که پیامبر اسلام (ص) گذاشته بود بنایی نبود که به هین زودی خراب شود لذا در اوایل بعد از رحلت حضرت محمد (ص) که نگاه می کنیم همه چیز غیر از مسئله وصایت سر جای خودش است ولی این وضع باقی نمی ماند، هرچه بگذرد جامعه اسلامی به تدریج به طرف ضعف و تهی شدن پیش می رود.
وقتی معیارها از دست رفت، وقتی ارزش ها ضعیف شد، وقتی ظواهر تهی شد، وقتی دنیاطلبی و مال دوستی بر انسان هایی حاکم شد که عمری را با عظمت گذرانده و سال هایی را بی اعتنا به ذخارف دنیا سپری کرده بودند و توانسته بودند آن پرچم عظیم را بلند کردند، آن وقت در عالم فرهنگ و معارف چنین کسی سررشته دار علوم معارف الهی و اسلامی می شود، کسی که تازه مسلمان است و هرچه خودش بفهمد می گوید نه آنچه که اسلام گفته است، آن وقت بعضی می خواهند حرف او را بر حرف مسلمانان سابقه دار مقدم کنند.
منبع: شبستان
افزودن دیدگاه جدید