شعر/هم صاحب الزماني و هم صاحب عزا

کد خبر: 110073
علی انسانی
وارث

چشم پدر به راه بود اي پسر بيا 
تا جان نرفته از تن او زودتر بيا 
از پشت ابراي قمر فاطمي درآي‏ 
تا شب به در رود چون فروغ سحر بيا 
هم صاحب الزماني و هم صاحب عزا 
بهر نماز بر تن پاک پدر بيا 
افتاد جام آب ز بس دست لرزه داشت‏ 
در پيکرش نمانده تواني ديگر بيا 
در احتضار باشد و چشم انتظار تست‏ 
بازست اين دو پنجره بر ره ز در بيا 
بي‌‏اشک مردم از پي تشييع آمدند 
خاکي نمانده شيعه چه ريزي در به سر بيا 
صاحب عزا به ختم حضورش مسلم است‏ 
مردم تمام منتظر اي منتظر بيا 
با ره جگر شده‏ ست و جگر پاره‏ 
جز تو نيست اي پاره جگر بر پاره جگر بيا


افزودن دیدگاه جدید

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب سایت منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.