روایت امام صادق از ازدواج پیامبر(ص) با حضرت خدیجه

کد خبر: 110136
هنگامى که پیامبر(ص) خواست با حضرت خدیجه (س) ازدواج کند، ابوطالب با خویشان خود به خانۀ ایشان رفت. گروهى از قریش، ابوطالب را در این مجلس همراهى مى‏‌کردند.
وارث

حضرت خدیجه(س) دختر خویلد بن اسد، زنی بازرگان، ثروتمند و در عین حال متدین و دارای اصل و نسب پاک بود که به اِمرأةالقریش (یعنی شاهزاده خانم قریش) شهرت داشت. ایشان اولین زنی بود که مسلمان شد و به پیامبر اسلام صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌ ایمان آورد و اولین همسر آن بزرگوار است.

در بزرگی مقام ایشان همین بس که مادر برترینِ خلایق مادون رسول گرامی اسلام(ص) و امیرالمؤمنین(ع) یعنی حضرت فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها هستند، به گونه‌ای که نام ایشان در کنار بانوان بزرگواری مانند مریم سلام‌الله علیها و آسیه (س) قرار گرفته است. در ادامه، روایتی از امام صادق (ع) دربارۀ فرآیند ازدواج پیامبر(ص) با آن بانوی بزرگوار را می‌خوانید.

شیخ کلینی در اصول کافی روایتی از امام صادق علیه‌السلام به این ترتیب نقل می‌کند: «هنگامى که رسول خدا صلى الله علیه و آله خواست با حضرت خدیجه دختر خویلد ازدواج کند، ابوطالب با خویشان خویش آمد تا بر ورقه پسر نوفل، عموى حضرت خدیجه وارد شد. گروهى از قریش، ابوطالب را در این مجلس همراهى مى‏‌کردند. ابوطالب شروع به سخن کرد و گفت: ستایش ویژه خداوند این خانه است، خدایى که ما را از نسل ابراهیم و فرزندان اسماعیل قرار داد، ما را در حرم امن خویش جاى داد و حاکمان بر مردم گماشت و شهرى را که در آن هستیم برای‏مان مبارک کرد.

لَمَّا أَرَادَ رَسُولُ‏ اللَّهِ‏ ص أَنْ یَتَزَوَّجَ خَدِیجَةَ بِنْتَ خُوَیْلِدٍ أَقْبَلَ أَبُو طَالِبٍ فِی أَهْلِ بَیْتِهِ وَ مَعَهُ نَفَرٌ مِنْ قُرَیْشٍ حَتَّى دَخَلَ عَلَى وَرَقَةَ بْنِ نَوْفَلٍ عَمِّ خَدِیجَةَ فَابْتَدَأَ أَبُو طَالِبٍ بِالْکَلَامِ فَقَالَ الْحَمْدُ لِرَبِ‏ هَذَا الْبَیْتِ‏ الَّذِی جَعَلَنَا مِنْ زَرْعِ إِبْرَاهِیمَ وَ ذُرِّیَّةِ إِسْمَاعِیلَ وَ أَنْزَلَنَا حَرَماً آمِناً وَ جَعَلَنَا الْحُکَّامَ عَلَى النَّاسِ وَ بَارَکَ لَنَا فِی بَلَدِنَا الَّذِی نَحْنُ فِیهِ

همانا فرزند برادرم (رسول خدا) از کسانى است که با هر یک از قریش سنجیده شود، برتر خواهد بود و هیچ کس با او قیاس نشود جز آن که فرزند برادرم برتر از او خواهد بود. او همتایى در خلق ندارد گرچه کم مال است، اما مال، بهره و سایه‌‏اى است ناپایدار و او به خدیجه علاقه‌‏مند و خدیجه نیز به او متمایل است و ما آمده‌‏ایم تا از خدیجه با رضایت و خواست او نزد تو خواستگارى کنیم و مهر او به عهده من و در مال من است؛ آنچه که شما بخواهید مهر نقد و نسیه آن. سوگند به خداى این خانه، فرزند برادرم منزلتى بس عظیم و دینى فراگیر و فکرى در اوج دارد. آنگاه ابوطالب ساکت شد و عموى خدیجه، لب به سخن گشود، اما سخن در دهان گرداند و پاسخ روشن و شایسته‌‏اى به ابوطالب نداد و بریدگى در گفتار و نفس نفس زدن به او دست داد. ورقه از کشیشان بود. در اینجا خدیجه خود شروع به سخن کرد و گفت: اى عموجان تو در میان شاهدان بر من بیش از دیگران ولایت دارى، اما ولایتت بیش از خودم نیست. آنگاه به پیامبر خطاب کرد: اى محمد، خویش را همسر تو ساختم و مهر نیز بر عهده خودم و در مال خودم باشد. به عمویت دستور بده تا شترى بکشد و با آن مهمانى دهد و شما نزد همسرت بیا.

 ثُمَّ إِنَّ ابْنَ أَخِی هَذَا یَعْنِی رَسُولَ اللَّهِ ص مِمَّنْ لَا یُوزَنُ بِرَجُلٍ مِنْ قُرَیْشٍ إِلَّا رَجَحَ بِهِ وَ لَا یُقَاسُ بِهِ رَجُلٌ إِلَّا عَظُمَ عَنْهُ وَ لَا عِدْلَ لَهُ فِی الْخَلْقِ وَ إِنْ کَانَ مُقِلًّا فِی الْمَالِ فَإِنَّ الْمَالَ رِفْدٌ جَار وَ ظِلٌّ زَائِلٌ وَ لَهُ فِی خَدِیجَةَ رَغْبَةٌ وَ لَهَا فِیهِ رَغْبَةٌ وَ قَدْ جِئْنَاکَ لِنَخْطُبَهَا إِلَیْکَ بِرِضَاهَا وَ أَمْرِهَا وَ الْمَهْرُ عَلَیَّ فِی مَالِیَ الَّذِی سَأَلْتُمُوهُ عَاجِلُهُ وَ آجِلُهُ وَ لَهُ وَ رَبِّ هَذَا الْبَیْتِ حَظٌّ عَظِیمٌ وَ دِینٌ شَائِعٌ وَ رَأْیٌ کَامِلٌ ثُمَّ سَکَتَ أَبُو طَالِبٍ وَ تَکَلَّمَ عَمُّهَا وَ تَلَجْلَج‏ وَ قَصَّرَ عَنْ جَوَابِ أَبِی طَالِبٍ وَ أَدْرَکَهُ الْقُطْعُ وَ الْبُهْر وَ کَانَ رَجُلًا مِنَ الْقِسِّیسِینَ فَقَالَتْ خَدِیجَةُ مُبْتَدِئَةً یَا عَمَّاهْ إِنَّکَ وَ إِنْ کُنْتَ أَوْلَى بِنَفْسِی مِنِّی فِی الشُّهُودِ فَلَسْتَ أَوْلَى بِی مِنْ نَفْسِی قَدْ زَوَّجْتُکَ یَا مُحَمَّدُ نَفْسِی وَ الْمَهْرُ عَلَیَّ فِی مَالِی فَأْمُرْ عَمَّکَ فَلْیَنْحَرْ نَاقَةً فَلْیُولِمْ بِهَا وَ ادْخُلْ عَلَى أَهْلِکَ

ابوطالب گفت: گواه باشید که خدیجه، محمّد را پذیرفت و مهر ازدواج را در مال خویش قرار داد. بعضى از قریش گفتند: شگفتا، چگونه است که زنان براى مردان مهر مى‌‏پردازند؟ ابوطالب شدیداً غضب کرد و از جا برخاست. وى بسیار پر هیبت بود و خشمى شدید داشت و گفت: اگر مردان مثل پسر برادرم باشند، با بالاترین بها و بیشترین مهر از آنان، درخواست ازدواج مى‌‏شود، اما اگر مثل شماها باشد جز با پرداخت مهر زیاد به آنان زن نمى‏‌دهند. ابوطالب شترى کشت و پیامبر با خدیجه ازدواج کرد. مردى‏ از قریش به نام عبدالله بن غنم این شعر را گفت: اى خدیجه، گوارا و خوشایندت باشد؛ پرندۀ اقبال در این ازدواج با بالاترین اقبال برایت آمد؛ تو با بهترین خلق خدا ازدواج کردى و چه کسى مانند محمد در میان مردمان پیدا مى‏‌شود. عیسى بن مریم و موسى بن عمران بشارت پیامبر را داده‌‏اند و اقرار کرده‌‏اند. نویسندگان از دیر زمان که این پیامبر فرستاده خداست، از سرزمین بطحاء و هدایت‌شده و هدایت‏گر است.»
قَالَ أَبُو طَالِبٍ اشْهَدُوا عَلَیْهَا بِقَبُولِهَا مُحَمَّداً وَ ضَمَانِهَا الْمَهْرَ فِی مَالِهَا فَقَالَ بَعْضُ قُرَیْشٍ یَا عَجَبَاهْ الْمَهْرُ عَلَى النِّسَاءِ لِلرِّجَالِ فَغَضِبَ أَبُو طَالِبٍ غَضَباً شَدِیداً وَ قَامَ عَلَى قَدَمَیْهِ وَ کَانَ مِمَّنْ یَهَابُهُ الرِّجَالُ وَ یُکْرَهُ غَضَبُهُ فَقَالَ إِذَا کَانُوا مِثْلَ ابْنِ أَخِی هَذَا طُلِبَتِ الرِّجَالُ بِأَغْلَى الْأَثْمَانِ وَ أَعْظَمِ الْمَهْرِ وَ إِذَا کَانُوا أَمْثَالَکُمْ لَمْ یُزَوَّجُوا إِلَّا بِالْمَهْرِ الْغَالِی وَ نَحَرَ أَبُو طَالِبٍ نَاقَةً وَ دَخَلَ رَسُولُ اللَّهِ ص بِأَهْلِهِ وَ قَالَ رَجُلٌ مِنْ قُرَیْشٍ یُقَالُ لَهُ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ غَنْمٍ-
هَنِیئاً مَرِیئاً یَا خَدِیجَةُ قَدْ جَرَتْ *** ‏لَکِ الطَّیْرُ فِیمَا کَانَ مِنْکِ بِأَسْعَدِ
تَزَوَّجْتِهِ خَیْرَ الْبَرِیَّةِ کُلِّهَا *** وَ مَنْ ذَا الَّذِی فِی النَّاسِ مِثْلُ مُحَمَّدِ
وَ بَشَّرَ بِهِ الْبَرَّانِ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ‏ *** وَ مُوسَى بْنُ عِمْرَانَ فَیَا قُرْبَ مَوْعِدِ
  أَقَرَّتْ بِهِ الْکُتَّابُ قِدْماً بِأَنَّهُ *** ‏رَسُولٌ مِنَ الْبَطْحَاءِ هَادٍ وَ مُهْتَد

الکافی (ط - الإسلامیة)، ج‏5، ص: 174 و 375

منبع: تسنیم


افزودن دیدگاه جدید

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب سایت منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.