غصب خسارت بزرگی را بر جامعه اسلامی تحمیل کرد.

کد خبر: 110786
حجت‌الاسلام کاشانی با اشاره به رفتار امیرالمومنین(ع) با جریان نفاق، گفت: نقدهای امیرالمومنین(ع) به خلفای قبل از خود جدی است، اما امکان بیان آن نبود شرایط بعدها پیچیده‌تر هم می‌شود تا جایی که حضرت امیر(ع) به رمز سخن می گفته‌اند.
وارث

سلسله نشست های «حکمرانی در سیره امیرالمومنین(ع)» با سخنرانی حجت الاسلام «حامد کاشانی»، استاد تاریخ اسلام روزهای یکشنبه در مسجد دانشگاه تهران برگزار می شود؛ آنچه در ادامه می آید مشروح بخش دوم از پنجمین جلسه این نشست ها مشتمل بر پرسش و پاسخ ها است که یکشنبه، 23 آبان ماه برگزار شده و در ادامه می آید؛

 در کتاب الغارات امیرالمومنین(ع) بعد از شهادت محمدبن ابی بکر، نامه ای به یاران می نویسند و به سوالی که از ایشان درباره خلافت عمر و ابوبکر پرسیده می شود، پاسخ می دهند؛ واقعیت نظر حضرت(ع) در این باره چگونه بوده است؟

این نامه چند جا بیان شده است درباره ماجرای سقیفیه حرف مشهور کتب تاریخی از ابن عباس رسیده که در مجلسی خلیفه دوم در اواخر عمر سخنرانی کرد و ماجرای سقیفه را توضیح داد، این توضیح حرف مشهور قلمداد می شود چون حکومت در دستشان بوده و نظر خود را منتشر می کردند!

حضرت امیرالمومنین(ع) شرایط پاسخ نداشتند تا وقتی محمدبن ابی بکر شهید می شود و عده ای از ایشان می پرسند چون اوضاع بشدت برهم ریخته و مصر به عنوان ثروت اصلی حکومت از دست رفته بود، مثل اینکه لشکر زرهی از هم بپاشد؛ لذا از حضرت امیر(ع) پرسیدند؛ سقیفه چه خبر بود؟

چند گونه نقل وجود دارد؛ یکی اینکه حضرت(ع) نامه ای نوشتند و درباره اتفاقات افتاده مطالبی بیان کردند، سوال این است که آیا این نامه برای اصحاب به صورت خصوصی نوشته شده بود یا برای انتشار بین عموم؟ در متن غارات معلوم نیست که برای عموم است و این سبب تعجب بیشتر می شود.

اما کلینی در «الرسائل» آورده که به دست ما نرسیده اما این متن را سیدبن طاووس در وصیت به فرزندش آورده (او مطالبی که را که فکر می کرده از دست برود اینچنین نقل کرده است) می گوید حضرت امیر(ع) دستور دادند هر جمعه این نامه را برای مردم در نماز بخوانند یعنی برای عموم است، می دانیم مردم کوفه به معنایی که ما شیعه هستیم، شیعه نبودند، و لشکر امیرالمومنین(ع) نسبت به دو خلیفه اول شدیدالتعصب بوده اند لذا جای صحبت از آن دو نبوده است و جایی هم که سخن گفته اند به رمز بوده است.

در خطبه شقشقیه واضح تر سخن گفته اند باید متن را در فضا ببیینم چون نقدهای امیرالمومنین(ع) به حکام قبلی واضح است ازجمله توزیع بیت المال؛ برای دیدن متن باید متون مرتبط را کنار هم بگذاریم و غربال و نسبت‌سنجی کنیم تا به مضمون کلی برسیم مثل اینکه قانونی داریم محکوم کننده و یک قانون تبرئه کننده، وکیلی موفق است که در دادگاه از حاصل این تعارضات نتیجه بگیرد.

نقدهای امیرالمومنین(ع) به خلفای قبل از خود جدی است، اما امکان بیان آن نبود شرایط بعدها پیچیده‌تر هم می شود و حضرت امیر(ع) به رمز سخن می گفته اند. لذا در این نامه عمومی است و متن این نامه با نقل سیدبن طاووس تفاوت هایی دارد اینجا با توجه به رفتار حکومتی حضرت امیر(ع) و نیز تعاملات ایشان که آیا در پی فتوحات رفتند یا نه؟ (بدون توجه به مقام عصمت ایشان) در مدل آموزش های دینی، در توزیع بیت المال و ... تفاوت جدی با دیگر خلفا دارند البته نمی خواهیم بگوییم هر اتفاق افتاده خطا بوده است. غصب خسارت بزرگی را بر جامعه اسلامی تحمیل کرد. بزرگان اصحاب همراه از خلیفه دوم می ترسیدند و خشونت او در منابع تصریح شده است.

چه پدیده ای رخ داد که از آن زمان دیگر بسته آموزشی اسلام کامل شد؟

با آیه اکمال «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي» این بسته آموزشی تکمیل شد به معنای اتمام طرح و بسته تربیتی نه پایان فرآیند تربیت لذا ائمه(ع) فهم آیات را تعمیق دادند. قوانین یک به یک نازل و ابلاغ می شده است مثل اینکه در سال های تحصیلی هر چه پیش می رویم سطح و عمق تکالیف افزایش می یابد.

حکم هر موضوعی ثابت است، هر گاه موضوع تغییر یابد، حکم هم عوض می شود در صدر اسلام خرید و فروش خون حرام بوده است اما امروز حتی وجهه‌ی نوع‌دوستانه دارد حتی در آثار 200 ساله فقهای ما این خرید و فروش حرمت داشته است، آن زمان این حرمت به دلیل خوردن بوده چون نجس را می خوردند حرمت داشته اما امروز خون را برای خوردن نمی خرند بلکه برای تزریق به بیمار خرید و فروش می شود؛ لذا اجتهادی که در اسلام داریم مقابل دُگم بودن را می گیرد، چیزهایی طبیعت انسان است حسادت برای نفس ما خطرناک است همچنین است طمع و ... شاید لباس ما تغییر کند اما نفس ما تغییر نمی کند، اما چیزهایی موضوعشان تغییر می یابد مثل مثال خون که بالا ذکر شد. برخی چیزها از سنخ تفاوت نگاه مجتهد است چون حکم شرعی اسلام کم است مثلا نماز در اسلام حکم مشخص دارد اما اینکه در رکوع چه ذکری بگوییم بسته به پیروی از مکتب فکری و اصول فقهی خاص است، نظرگاه ها متفاوت می شود.

مدینه در زمان پیامبر(ص) در حد یک شهرک و روستا بود نه شهر، و در همان فضای کوچک بارها پیامبر(ص) دستوراتی دادند و مردم برنتافتند! مردم با حضرت رسول(ص) بر سر غنائم قهر می کردند! خیلی باید اوضاع خاص بوده باشد که به یکی از همسران پیامبر(ص) تهمتی زده شود که نهایتاً آیه نازل شد، وقتی پیامبر(ص) خواستند برخی از اتهام زنندگان را محاکمه کنند، نزدیک بود جنگ داخلی رخ دهد! مردم مدینه همه بچه‌مثبت نبودند آنها تازه از جاهلیت بیرون آمده بودند و لذا رسول خدا(ص) با آنها بشدت مدارا می کردند. این تصریح همه فرقه های اسلامی است.

کسی که در مسیر تربیت است همچون کسی است که اعتیاد را ترک می کند تا تربیت شود تخطی می کند، ترک عادات سخت است چنان که بهترین یاران امیرالمومنین(ع) در ابتدای حکومت به شیوه تقسیم حضرت امیر(ع) خرده می گرفتند و معترض می شدند چون قطع شدن از تعلقات سخت است و پیامبر(ص) انتظار نداشتند یک‌شبه تغییر کنند برخی منافق بودند برخی خوب بودند و برخی سعی می کردند در مسیر باشند.

دوست داشتن برای تغییر لزوما به تغییر کردن ختم نمی شود، لذا اینکه از پیامبر(ص) دعوت کردند و که بیا و ما در مسیر شما قرار می گیریم در عمل چنین نبود چنان که در جنگ ها بسیاری حضرت(ص) را رها و فرار می کردند!

چرا درباره شرکت امام حسن(ع) و امام حسین(ع) در جنگ های دوران خلفا از قول ضعیف سخن به میان می آوریم اما درباره حمله به خانه حضرت زهرا(س) چنین تعبیری نداریم؟

باید ببینیم کدام متون استاندارد لازم را دارند؟ آیا تاریخ طبری مطالب حساس را نقل کرده است یا نه؟ برای مثال وی درباره نامه نگاری های محمدبن ابی‌بکر با معاویه، می گوید دوست ندارم آنها را نقل کنم چون مردم تحمل شنیدن آن را ندارند!! این نامه نگاری ها حساسیت بیشتری دارد یا مسئله کشتن حضرت زهرا(س)؟! قطعا مردم تاب نمی آوردند لذا اینجا دیگر به روی خود نیاورده است.

همین طبری مسئله تهدید به آتش سوزی را نقل کرده است، نباید توقع داشت متون تاریخی مثل طبری همه واقعیت را نقل کرده باشند برای مثال بی بی سی خبرگزاری رسمی است اما برای کشور خود، جایی که به ضررش است، معتبر نیست!

در کتب متعدد قبل از طبری، گفته شده شیعه اعتقاداتی داشتند اینها می گفتند آن دو نفر ضربه زدند و فرزند حضرت(س) کشته شدند یعنی نظر مشهور شیعیان در زمان امام صادق(ع)، امام کاظم(ع) و امام رضا(ع) این بوده است. لذا کسی که نقض می کند باید ادله بیاورد. اینکه بگوییم متون تاریخی مثل اینکه بگوییم v.o.a  همه اش دروغ است اما چرا این نه و دیگری بله! اینها مدیریت شده و قطره چکانی خبر منتشر می کنند و وابسته به نظامی که هستند، خبر منتشر می کنند نمی گویم گزارش های طبری راست تر نیست و شما هم نگویید راست تر است. چرا یک گروه و کتاب و نوشته را اصل بگیریم و باقی را غیراصل؟

درباره عدم نقل شیخ مفید در ارشاد هم باید گفت وی یک مورخِ متبحر نیست چنان که طبری هم نیست، طبری یه نقال است که در برخی مواضع نظراتش را هم اعمال کرده است. اگر در کتابی یک مطلب نیامده است بدین معنا نیست که نویسنده قائل به آن مطلب نبوده اینکه شیخ مفید(ره) به شهادت حضرت زهرا(س) تصریح نکرده به معنای رد کردن این مسئله نیست، نگفتن آن به معنای عدم پذیرش نیست باید همه آثار نویسنده را بررسی کرد و بعد نظر داد.

اینکه گفته می شود امیرالمومنین(ع) دخترشان را به عقد خلیفه دوم درآورده اند، نقضی بر عدم اختلاف حضرت(ع) با وی نیست؟

اینکه این موضوع از نظر تاریخی رخ داده است یا نه؟ ورود نمی کنم اما اگر نتیجه این اقدام مدنظر است مثل اینکه یعنی آیا اختلافی نبود و رفیق بودند یا خیر؟ باید گفت؛ کسی که تاریخ را بررسی کند از نظر عملکرد بین امیرالمومنین(ع) با خلفای قبلی تفاوت جدی می یابد کسی بخواهد با یک اتفاق تاریخس فکر کند حتما اختلافی نیست، خیر ینچنین است.

علامه بر این، بحثی درباره ازدواج های صدر اسلام وجود دارد، برای مثال امام سجاد(ع) با دختری از شیبانیه ازدواج می کنند و بعد می فهمند وی به امیرالمومنین(ع) ناسزا می گوید لذا او را طلاق می دهند، آیا اینطور بوده که امام سجاد(ع) نمی توانستند تحقیق کنند؟، عرف ازدواج در آن روزگار با امروز متفاوت بوده است و این‌همانی در این باره صحیح نیست آن زمان زنان و مردان به سهولت ازدواج می کردند و طلاق می گرفتند.

بنی امیه برای شرایط بسیار بی حیثیتی که داشتند دوست داشتند درباره نوامیس پیامبر(ص) و امیرالمومنین(ع) شایعه پراکنی کنند. اما به طور کلی اگر این ازدواج هم حادث شده باشد باز هم به معنای عدم اختلاف امیرالمومنین(ع) با خلفای پیش از خود نیست.

صبر در مقابل نفاق زمانی قابل توجیه است که به اصل اسلام ضربه نزند، پس چرا پیامبر(ص) یا امیرالمومنین(ع) در مقابل جریان نفاق اقدام نظامی نکردند؟

فرض کنید اگر درگیری نظامی رخ می داد اصل اسلام نابود می شد لذا پیامبر(ص) تلاش می کردند و درصدد تربیت بودند و آیات قرآن درباره اوصاف منافقان فراوان سخن گفته است اما در جامعه ای که طرفداران پای‌کار نیستند و در کودتا، مردم امیرالمومنین(ع) را تنها گذاشتند، اقدام و برخورد نبوی هم سبب کناره گیری و عقب نشینی مردم می شد، با درگیری نظامی اصل اسلام نابود می شد، اما الان اصل موجود است، منظورم از اصل، تشیع نیست ائمه(ع) طوری رفتار کردند که ناصبی گری به عنوان سکه رایج جامعه به مرور قبیح شد لذا دشمنان، دشمنی خود را پنهان کردند در حالی که تقیه در مقابل قدرت است اما اهل بیت(ع) که قدرت نظامی نداشتند بلکه با مدیریت فرهنگی چنین امری را رقم زدند! لذا قبر مطهر امیرالمومنین(ع) را آشکار کردند چون دیگر امکان نبش قبر حضرت(ع)  و جسارت دیگر با این اقدامات فرهنگی وجود نداشت!

بنابراین اصل آن بر کل مسلمین بود چنان که امروز مهدویت امری محتوم است به عنوان فکری رایج که حتی وهابیت آن را قبول دارد؛ برای مثال امام حسن(ع) اگر احتمال می دادند همه چیز نابود نمی شود شاید کربلا زودتر رخ می داد!

پیامبر اکرم(ص) شرایط ویژه ای داشتند و تفتیش عقیده نکردند، نقل است منافقی محضر حضرت(ص) رسید و از گناه خویش پرده برداشت و خواست از آنچه شب گذشته کرده است، بگوید حضرت(ص) اجازه ندادند و فرمودند فرصت توبه دیگران را از بین نبر!

اگر حق و باطل طوری قاطی می شد که ممکن بود حق گم شود، اینجا اصل را نگاه می دارند هر چند ممکن است فرع صدمه ببیند. فهم فضای رفتاری پیامبر(ص) و ائمه(ع) بسیار مهم است ابوذر از امیرالمومنین(ع) درباره چرایی برخی رفتارها می پرسد نه به معنای اعتراض بلکه برای الگوگیری. اخذ عقاید در فضای تاریخی باید به گونه ای باشد که زبان ارتباط با دیگر افکار و عقاید بسته نشود.

 منبع: شبستان


افزودن دیدگاه جدید

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب سایت منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.