حجت الاسلام سید رضا عمادی: اگر حب محبوب در دلت نشست، دیگر از چه کسی می خواهی دم بزنی؟/ حاج حسین سیب سرخی: دوباره چشم مرا خرج روضه ها کردند

کد خبر: 11082
جلسه هفتگی هیئت روضه العباس(ع) با توسل به بی بی حضرت ام کلثوم(س) با سخنرانی حجت الاسلام سیدرضا عمادی و مداحی حاج حسین سیب سرخی در حسینیه جوانان شرق حسینی برگزار گردید.

وارث: جلسه هفتگی هیئت روضه العباس(ع) با توسل به بی بی حضرت ام کلثوم(س) با سخنرانی حجت الاسلام سیدرضا عمادی و مداحی حاج حسین سیب سرخی در حسینیه جوانان شرق حسینی برگزار گردید.

در ادامه گزیده ای از سخنرانی حجت الاسلام عمادی را می خوانید:


درتفسیر سوره احزاب آیه72 می فرماید:

" إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنْسَانُ ۖ إِنَّهُ كَانَ ظَلُومًا جَهُولًا "
ما به انسان امانتی را بخشیدیم، اول می فرماید: عرضه کردیم به آسمان ها و زمین ها و کوه ها،و انسان حمل کرد و گرفت.

نقل کرده اند از علامه که یک سوم قرآن کریم یعنی شما اگر سه صفحه می خوانید یک صفحه اش این است که ای انسان با آنی که می توانی،خیلی مهم است چرا؟ چون من انسان صاحب امانت هستم،البته آخر آیه می فرماید: انه کان ظلوما جهولا،ظلم کرد و جهل ورزید.

ای انسان تو صاحب یک امانت بزرگی هستی خودت را ارزان نفروش.

این مقام انسانیت چیه؟ همان امانتی است که به او عطا شد.

 در روایت دارد که عقل مطلق جبرئیل است،در آن حدیث معراج دارد که پیامبراکرم(ص) به بالا می رفتند،به جایی رسیدند دیدند که دیگر جبرئیل همراهشان نیست،صدا زد جبرئیل چرا ایستادی؟ عرضه داشت که بند انگشتی بیایم بالا می سوزم،استاد ما می فرمودند: فهمیدی یعنی چی؟ یعنی پیامبر(ص) اینجا از عقل عبور کردند،عقل اینجا مقدمه است، اونجا که رسید فی مقعد صدق است.

آنجا جایگاه محبت است، جایگاه عشق است،در آن حدیث معروف که می فرماید:

           "مَن طَلَبَنی وَجَدَنی وَ مَن وَجَدَنی عَرَفَنی وَ مَن عَرَفَنی عَشَقَنی وَ مَن عَشَقَنی عَشَقتُهُ وَ مَن عَشَقتُهُ قَتَلتُهُ وَ مَن قَتَلتُهُ فَعَلی دِیَتُه وَ مَن عَلی دِیَتُه وَ اَنَا دِیَتُه"

هرکس من را طلب می کند می یابد مرا، و کسیکه مرا یافت می شناسد مرا و کسیکه من را دوست داشت، عاشق من می شود و کسیکه عاشق من می شود، من عاشق او می شوم و کسیکه من عاشق او بشوم، او را می کشم و کسیکه من او را بکشم، خونبهایش بر من واجب است، پس خون بهای او من هستم، اگر حب محبوب در دلت نشست، دیگر از چه کسی می خواهی دم بزنی؟

کسی داد می زد در خیابان که ای خدا پیامبر(ص) فرمودند: جوان چرا داد می زنی؟ خدا خیلی نزدیک است، هرکسی بشناسد عاشق خواهد شد.

 خدا می فرماید: ای بنده من ، وقتی خطا کردی و سپس توبه کردی،و سپس توبه شکستی،حیا نکن دوباره بیا پیش من.

در ادامه حاج حسین سیب سرخی به عزاداری پرداختند:


بـه باد بیـرقِ مشكیتـان رهـا كردند


دوباره چشمِ مرا خرجِ روضه ها كردند 


دو گنبدِ حـرمین و دو پرچـمِ مشكی


دوباره پای مـرا سمتِ گریه وا كردند


دعای مـادرِ مـن بود و شانۀ پدرم


اگر كـه عُمرِ مرا وقفِ این عزا كردند


بگیـر زیـرِ بغل هایِ مادرِ خـود را


بیا برایِ شـما خیمه ای به پـا كردند


بگیر دستِ غـریبم خدا مـرا بِخَـرد


مرا به مرحمتِ دستِ تو سـوا كردند


مریض بودم و دارُالشِـفاء كه آوردند


به خرجِ فاطمه  دردِ مرا دوا كـردند


نبود دستِ تـو و مـن نگاهِ زینب  بود


من و تو را خودشان اهـلِ كربلا كردند


نوشت نامِ مرا مـادرت به جـایِ دلـم


مـیـانِ سینـه حسیـنیـه ای بنا كردند


خدا كنـد كه شبی در خرابه گریه كنیم


چه خوب شد كه جنون را به نامِ ما كردند
شاعر : حسن لطفی