شرایط حاکمیت بعد از پیامبر(ص)/ رواج ریای ساختاری و دینداری گزینشی با تحریف غدیر
سلسله نشست های «سیره حکمرانی امیرالمومنین(ع)» با سخنرانی حجت الاسلام «حامد کاشانی»، استاد تاریخ اسلام روزهای یکشنبه در مسجد دانشگاه تهران برگزار می شود؛ آنچه در ادامه می آید مشروح هشتمین جلسه این نشست ها است که یکشنبه، 14 آذر ماه برگزار شده است؛
در مقدمه بحث درباره حکومت امیرالمومنین(ع)، به حکومت های قبل از حضرت(ع) اشاره کرده ایم اینکه انتصابات جنبه کارآمدی همسو با میل و اراده حکومت ها را داشت و افرادی انتخاب شدند که سابقه مفصل و قابل ملاحظهی صحابیگری نداشتند یعنی نوع کارگزاران دو خلیفه اول معمولا از تازهمسلمانان و طلقاء بودند و در مقابل اعتراض مردم می گفتند از تخصصشان استفاده می کنیم و اعمالشان هم بماند برای آخرت! اینها جامعه را با سلایق خود و اعمال نظر در همه شئون زندگی مردم اعم از سلوک مجاهد در نبرد، شیوه جنگاوری، نحوه تقسیم بیت المال و ... به سمتی دیگر هدایت کردند.
در دوران خلیفه دوم از فشار اجتماعی و قدرت برخورد هم استفاده می شد تا مردم را به سمتی که صلاح می دانند، ببرند نتیجه آن فضا شبهامنیتی تند شد، هم فضا امنیتی بود هم قوانین از پیش اعلام نشده استفاده می کردند جالب آنکه این قوانین تنوع بسیار داشت!
برای مثال جمعی از بانوان مدینه نسبت به جوانی زیبارو از اصحاب علاقه یافته و با تغزل برایش شعر سروده بودند، این جوان کاری نکرده بود، اما او را گرفته و بنابر برخی اقوال 400 ضربه شلاق زدند و به بصره تبعید شد تا عبرت سایرین شود ... تنوع قوانین در ساعات خواب اجباری بود تا نحوه پوشش و بیان، نقل حدیث، ازدواج اجباری دختران و ... برای همه اینها شلاق وجود داشت لذا زندگی مردم تحت تاثیر حاکمیت بود. شخص خلیفه در زدن همسر شهرت داشت و نقل بسیار است که همسرش را بسیار کتک می زد تا خسته می شد! البته تنبیه بدنی فقط برای اطفال نبود بلکه برای پیرمردان از اصحاب هم اعمال می شد.
شکلگیری ریای ساختاری بعد از رحلت پیامبر(ص)
در فضای امنیتی و پرزد و خورد آدم ها دچار تلون یعنی ظاهرسازی و چندرنگی می شوند و در باطن کاری دیگری را دنبال می کنند و نوعی ریای ساختاری شکل می گیرد، گزارش نشان می دهد مردی وارد مدینه شد (افراد غیر عرب حجازی امکان سکونت در مدینه را نداشتند) و از فهم آیه ای پرسید، خلیفه گفت؛ این کارها به ما نیامده ما قرآن را می خوانیم، ثواب دارد و کاری به تعمق نداریم، چون سوالش را تکرار کرد به بصره تبعید شد و در شهر هم کسی با او سخن نمی گفت!
مردم دریافتند که در صورت مخالفت بایکوت می شوند و نیز باید مراقب باشند کاری نکنند که مبادا حرم شرعی باشد! در چنین شرایطی افراد دائم در ترس هستند لذا ظاهرسازی می کردند؛ مهم آنکه برخوردها فقهی حقوقی نبود ... نقل است که یکی از پسران خلیفه پسردار شد و اسم او را عیسی گذاشت، لذا کنیهاش می دش ابوعیسی؛ خلیفه او را کتک زد که ابوعیسی نداریم مَثَل عیسی مَثَل آدم است که پدر نداشت!!
مردم هم چنددسته بودند ... کم کم فتوحات که رونق گرفت و درآمدها افزایش یافت شیوه زندگی باید به تناسب وضعیت جدید تغییر می کرد مثل ورود اسرای ایرانی که سبک زندگی شان متفاوت بود، بانوان اسیر برای کار تقسیم می شدند و اسلام آوردنشان هم الزامی نبود همچنین بود درباره حجابشان بلکه نهی شدید درباره پوشش کامل آنها وجود داشت!
در دو آیه ای که درباره حجاب آمده به کرامت زن اشاره شده، «يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِأَزْوَاجِكَ وَبَنَاتِكَ وَنِسَاءِ الْمُؤْمِنِينَ يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِنْ جَلَابِيبِهِنَّ ۚ ذَٰلِكَ أَدْنَىٰ أَنْ يُعْرَفْنَ فَلَا يُؤْذَيْنَ ۗ؛ ای پیغمبر (گرامی) با زنان و دختران خود و زنان مؤمنان بگو که خویشتن را به چادر فرو پوشند، که این کار برای اینکه آنها (به عفّت و حرّیت) شناخته شوند تا از تعرض و جسارت (هوس رانان) آزار نکشند بسیار نزدیکتر است» (سوره احزاب، 59) از ابن عباس نقل است بعد از نزول این آیه، زنان انصار مدینه وقتی از خانه بیرون می آمدند، یکپارچه سیاه شده بودند ... این برای زنان حرّه بود اما کنیزان اجازه پوشش نداشتند و در صورت حجاب با آنها برخورد می شد! در حالی که آنها علاقمند بودند برای حفظ حرمتشان حجاب داشته باشند.
گزارش های فراوانی از تعرضات حتی جمعی به کنیزان آمده است این در حالی بود که زمان مدینه از پیغمبر(ص) خیلی نگذشته بود و ظواهر دینی بسیار پررنگ بود تا جایی که مردم باید زود می خوابیدند تا برای نماز صبح خواب نمانند!!
رواج دینداری گزینشی
کم کم دینداری مردم گزینشی شد چنان که در جامعه ظلم به کنیزان به وفور بود و اصلا ظلم برشمرده نمی شد و در مقابل برخی امور، خیلی دینی تلقی می شد. چنان که بعدها خوارج با آن افراطیگری در دینداری، بشدت قبیلهگرا بودند و غیر از اعرابِ یمانیِ کوفی کسی در آنها نبود و بشدت از مکتب خلفه پیروی می کردند. گزارش داریم که یک غیرعرب از دختر یکی از خوارج خواستگاری کرد، اگرچه با این ازدواج مخالفت شد، ولی تا سال ها وقتی درباره آن خانواده حرف می زدند گویی گناهی کبیره مرتکب شده اند که یک ایرانی از دخترشان خواستگاری کرده است!
اعتقادات تند خوارج اوسع از قرآن و حدیث بود و سلوک اجتماعی خاصی داشتند لذا ظلم هایی همچون کتک زدن کنیز در این شرایط اصلا مسئله ای قلمداد نمی شد! لذا کم کم همه پذیرفتند افراد برای رشد باید ریشه قبیلگی و ژنتیکی داشته باشند برای همین بود که بعدها حضرت امیر(ع) درباره ماجرای حمله به خانه حضرت زهرا(س) فرمودند؛ اگر حمزه و جعفر بودند چنین نمی شد، چون آنها از بنی هاشم بودند اما عمّار از عرب دونپایه و از موالی بود، موالی درجه سه محسوب می شدند، ابوذر غفاری و مقداد هم نصب قوی نداشتند و سلمان هم که اصلا عرب نبود لذا اگرچه از صحابی رسول خدا(ص) بودند اما نمی توانستند در صحنه های اجتماعی کاری کنند!! این سیره در عرب جاهلی وجود داشت و بعد از رحلت رسول خدا(ص) بشدت به آن پرداخته شد.
چنان که معاویه وقتی خواست زیاد ابن ابیه را با رشود بخرد به او پول نداد، اما چون شوهرمادرش که زیاد به وی منسوب بود، یک عرب دونپایه بود معاویه به او گفت؛ تو پسر ابوسفیان، رئیس بنی امیه می شوی! این یعنی حرامزاده اموی بر حلالزاده غیراموی ارزش داشت و بعدها زیاد جنایات بسیاری را در تشکر از این اقدام معاویه مرتکب شد!
مرور اینها نشان می دهد در جامعه بعد از رسول خدا(ص) افراد نمی توانستند رشد کنند مگر آنکه نسبشان را تغییر دهند! تا رسیدند به اینکه شایستگی مهم نبود و خون اهمیت داشت اینجا معنا می یابد که امیرالمومنین(ع) در برخی نامه ها به معاویه در فضای نقد می نویسند؛ من که نسب روشن دارم با شما امویان که اصل عرب بودنتان محل شبهه است، فرق می کنم ... چون در آن فضا و گفتمان، زدن عربیت یک قبیله نابود کردن همه جایگاه آن بود!
گفتنی است، پایان بخش این جلسه پرسش و پاسخ میان حاضران و حجت الاسلام کاشانی بود.
منبع: شبستان
افزودن دیدگاه جدید