23 سال از نبود منبری اول کشور گذشت؛ ساواک به او «تهمت غیراخلاقی» زد
اگر اهل منبر و یا هیأتی باشید، قطعاً از زبان واعظان و سخنرانان نام او را شنیدهاید. او را میتوان استاد بسیاری از خطیبان امروز و یا به تعبیر دقیقتر الگوی آنان دانست. از محمدتقی فلسفی میگویم که امروز بیست و سومین سالی است که دیگر در میان ما نیست. او بعد از حدود ۷۵ سال خدمت خالصانه به اسلام در ۹۳ سالگی و روز ۲۷ آذرماه سال ۱۳۷۷ درگذشت و در جوار حرم مطهر حضرت عبدالعظیم حسنی(ع) به خاک سپرده شد.
به اصرار مادرم وارد عرصه منبر و خطابه شدم
فلسفی در سال ۱۲۸۷ در تهران متولد شد. پدرش محمدرضا تنکابنی، یکی از فقهای معروف در دوره قاجار و پهلوی اول بود. تنکابنی از جمله مراجعی بود که دخالت چندانی در امور سیاسی نداشت و تنها در حوزه دینی و علمی مشغول به فعالیت بود. عموم مردم و حتی قضات دادگستری در باب مسائل فقهی به ایشان مراجعه میکردند و حتی عالمان بزرگ نیز به دیدن او میرفتند. در واقع، اولین معلم محمدتقی در یادگیری علوم دینی، پدرش بود. او در ۶ سالگی به دبستان توفیق رفت و به تحصیل صرف و نحو و مقدمات علوم دینی پرداخت و با پافشاری و اصرار مادر به منبر روی آورد. خودش در این باره میگفت: «چون مادرم عاشق اباعبدالله الحسین(ع) بود به آرزوی خویش رسید و مرا در مسیر خطابه و منبر قرار داد».
محمدتقی به دست پدرش معمم شد
مادر آقای فلسفی، طوبی خانم فرزند آقا ابوالحسن تاجر اصفهانی مقیم تهران بود که بسیار متدین و باعاطفه بود. در دوره کشف حجاب، این مادر هرگز از خانهاش خارج نشد. دوره کودکی محمدتقی با نظارت مستقیم مادرش سپری شد. محمدتقی و برادرانش معمولاً در کوچه بازی نمیکردند؛ زیرا مادرشان به آنها گفته بود که شما روحانیزاده هستید و باید خویشتندار باشید.
بعد از پایان تحصیلات ابتدایی شروع به تحصیل مقدمات علوم اسلامی در مدرسه حاج ابوالفتح در حوالی میدان قیام فعلی کرد و نزد شیخ محمد رشتی، صرف و نحو آموخت و علم معانی و بیان را براساس کتاب مطول از میرزا یونس قزوینی فرا گرفت. در علم فقه و اصول از شیخ محمدعلی کاشانی در مدرسه عبدالله خان و از شیخ مهدی در مدرسه محمدیه بهرهمند شد و از پدرش هم قوانین و شرح لمعه را آموخت. محمدتقی به تحصیل فلسفه نیز پرداخت و از محضر میرزامهدی آشتیانی و شیخ ابراهیم امامزاده زیدی و سیدکاظم عصار و میرزاطاهر تنکابنی استفاده کرد. محمدتقی به دست پدرش معمم شد.
اولین منبرش را در ۱۵ سالگی رفت!
مادرش عشق و علاقه بسیاری به امام حسین (ع) داشت و آرزو میکرد که فرزندش سخنران شود و با بیان جذاب، حماسه حسینی را در جانها زنده کند، اما پدرش میگفت: او باید تحصیلاتش را تکمیل کند. سرانجام توافق شد که محمدتقی از شنبه تا غروب چهارشنبه تحصیل کند و پنجشنبهها و جمعهها به منبر و خطابه بپردازد. پدرش شرط کرد که محمدتقی در وسط هفته نباید منبر برود و هر شب باید در حضور من مطالعه کند تا بدانم جایی منبر نرفته است! محمدتقی برای اولین منبر، نزد خطیبی ماهر به نام شیخ علی اکبر عزمی (رشتی) رفت و از او درخواست کرد برایش منبری بنویسد. او هم پذیرفت. نوشته آقای عزمی را چند بار خواند تا حفظ کرد و برای اولین بار در مسجد فیلسوف که پدرش در آنجا نماز جماعت اقامه میکرد، منبر رفت. مردم که محمدتقی ۱۵ ساله را بالای منبر دیدند، همگی بهت زده به او چشم دوختند. محمدتقی مطالبش را که حفظ کرده بود، چنین آغاز کرد:
«بسم الله الرحمن الرحیم
بیمهر علی به مقصد دل نرسی
تا تخم نیفشنی به حاصل نرسی
بیدوستی علی و اولاد علی
هرگز به خدا قسم، به منزل نرسی
کشتی نجاتت ز هلاک است علی
بنشین که به ورطههای قاتل نرسی»
در این هنگام، شیخ محمد شمیرانی که از آشنایان آیتالله تنکابنی بود و در بین مردم حضور داشت با صدای بلند گفت: «آفرین!» این تشویق بجا، تأثیری شگفتآور در محمدتقی گذارد و او بدون اشتباه و با اعتماد کامل بقیه منبر را از حفظ بیان کرد و مورد تحسین مردم قرار گرفت.
بابت منبرهایش به او یک قران پول میدادند
هرچند منبر محمدتقی از همان آغاز مورد قبول و توجه واقع شد؛ اما او خود را نگه داشت و مغرور نشد. به همین دلیل در اوایل، وقتی از او برای یک دهه دعوت میشد، قبول نمیکرد زیرا ده تا منبر از حفظ نداشت! و فقط همان دو سه منبری را که شیخ علیاکبر عزمی برایش نوشته بود با اندک اضافه و تکمیل، ایراد میکرد. تجربه سخنرانی برای اقشار گوناگون مردم به تدریج به محمدتقی فهمانید که حفظ مطالب کافی نیست. در نتیجه او کم کم خود، مطالب را تکمیل و منظم میکرد و نکتههایی به آنها اضافه میکرد. مردم به منبرهای محمدتقی اندک اندک علاقمندتر شدند و به این جهت در اوایل، برای هر منبر یک قران و بعدها دو قران میپرداختند؛ در حالی که به بعضی از واعظان قدیمی همان یک قران را میدادند.
اولینباری که فلسفی ممنوعالمنبر شد
محمدتقی برخلاف پدرش در امور سیاسی فعال بود و در بسیاری از امور سیاسی دوره خویش به موضعگیری پرداخت. اولین واکنش سیاسی او به حادثه مسجد گوهرشاد در دوره رضاشاه بود. بعد از این حادثه، فلسفی در خطابهای در مسجد میرزا موسی معروف به مسجد بزازها گفت: «در اسلام، مسجد محل صلح و صفا و تعاون است. فحش و بدگویی و آزار و آدمکشی متعلّق به فرهنگ مسجد نیست.» در پی این سخنان محمدتقی احضار شد و به او گفتند که گزارش شده شما به حادثه قتل مردم در مسجد گوهرشاد کنایه زدهاید. به همین دلیل منبر شما ممنوع است و حق پوشیدن لباس روحانیت را نیز ندارید! آقای فلسفی بهناچار از منبر علنی دست کشید، امّا به صورت پنهانی گاه گاهی برای فامیل و آشنایان به ایراد سخنرانی میپرداخت. ممنوعالمنبری فلسفی تا پایان حکومت رضاشاه ادامه داشت و بعد از آنکه حکومت پهلوی اول سقوط کرد، فلسفی هم فرصت فعالیت دوباره برای منبر رفتن پیدا کرد. در این دوره فعالیتهای ابتدایی فلسفی به مبارزه با حزب توده و جریان بهائیت محدود بود، اما بعد از آن به مسائل مهمتری گسترش یافت.
سخنرانی که منجر به قیام ۱۵ خرداد مردم ورامین شد
بعد از مطرح شدن قانون لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی، حجتالاسلام فلسفی در کنار امام خمینی(ره) و سایر روحانیون قرار گرفت و شدیداً این لایحه را مورد انتقاد قرار داد. او در سخنرانیهای متعدد روشن و آشکار بیان کرد که علت مخالفت او موضوع حق زنان در زمینه رأی دادن نیست، بلکه مسأله اصلی، موضوع ضدیت حکومت پهلوی با اسلام و مظاهر آن است که با حذف قید اسلام، عینیت یافته است. فلسفی در موضوع حادثه فیضیه نیز با ایراد سخنرانیهای اعتراضی به انتقاد از عملکرد حکومت پهلوی پرداخت و جنایت شاه را به جنایات یزید علیه امام حسین(ع) تشبیه کرد. وی در جریان نخستوزیری دولت علم نیز به سخنرانی پرداخت و خواستار استیضاح او شد. در پی این سخنرانی که در ۱۴ خرداد ۱۳۴۲ صورت گرفت، مردم به اعتراض علیه حکومت دست زدند که منجر به قیام مردم ورامین در فردای آن روز و به شهادت رسیدن عده زیادی از مردم شد.
تقدیر امام خمینی(ره) از آیتالله فلسفی
در پی این حادثه، حجتالاسلام فلسفی برای اولینبار توسط ساواک دستگیر و روانه زندان شد. او حدود دو ماه در زندان بهسر برد و بعد از آن آزاد شد. امام خمینی نیز از آیتالله فلسفی بابت سخنرانی اعتراضی او تشکر کردند و فرمودند: «لازم است از بیانات حساس جنابعالی در این وقت اختناق عجیب تشکر کنم. امروز روزی است که حضرات مبلّغین محترم و خطبای معظّم دِیْن خود را به دین اثبات فرمایند. امروز روزی است که یا باید رضایت خداوند غفور را جلب نمایند یا خدای ناخواسته به سخط ذات مقدسش مبتلا شوند. امروز روزی است که نظر مبارک امام زمان ـ صلواتالله علیه ــ به حضرات مبلّغین اسلام دوخته شده است...».
اولین اقدام ساواک برای حذف فلسفی
در محرم سال ۱۳۴۴ جوانی بسیار قوی و با پنجه بوکس به فلسفی حمله کرد، اما شکست خورد و دستگیر شد و به کلانتری محل تحویل شد که کلانتری هم بعداً گفت: «دیوانه بود، رهایش کردیم.» بر اثر این حادثه، منبر حجتالاسلام فلسفی تعطیل شد. حضرات آیات خویی، مرعشی نجفی، شریعتمداری، میلانی و سیدعلی بهبهانی با ارسال تلگراف از این واقع ابراز تأسف کردند. دومین اقدام ساواک برای ضربه به او تقطیع سخنانش بود. او در دی ماه ۱۳۵۰ در مجلس دعایی که در مسجد سیدعزیزالله تهران به مناسبت همدردی با راندهشدگان ایرانی از عراق تشکیل شده بود، منبر رفت. در این منبر، اقدام غیرانسانی رژیم بعث عراق در آواره کردن و راندن هزاران ایرانی ساکن آن کشور را به شدت محکوم کرد. رژیم شاه که روابط تیرهای با رژیم عراق داشت، از این فرصت سوءاستفاده کرد و این منبر مهم را با حذف قسمتهایی از آن، از رادیوی داخلی و برون مرزی پخش کرد. گرچه فلسفی به هیچ وجه از رژیم شاه در منازعه بین دو کشور سخنی به میان نیاورد، اما حمله وی به رژیم عراق و پخش سخنان چندباره او در کشور، این شبهه را در بسیاری از اذهان به وجود آورد که نوعی تفاهم قبلی میان رژیم و فلسفی صورت گرفته است. فلسفی که از این اقدام رژیم خشمگین بود، درصدد برآمد تا در فرصت مناسب، به این اقدام رژیم پاسخی کوبنده دهد.
پاپوش غیراخلاقی برای بستن دهان فلسفی
در همان ماه، دو نفر از سناتورهای مجلس سنا با برنامهای از پیش هماهنگ شده و به دروغ امام را به دلیل سکوتش در برابر اخراج ایرانیان از عراق تخطئه کردند. چند روز بعد از این واقعه، فلسفی در مجلس ختم یکی از علمای سرشناس تهران، منبر رفت و ضمن بیان مخالفت شدید امام با رژیم بعث در بیرون راندن ایرانیان از آن کشور به شدت به دو سناتور مذکور حمله کرد و نام امام را چند بار با تجلیل فراوان یاد کرد که هر بار حضار با صدای بلند، صلوات فرستادند. وی همچنین اقدام رژیم شاه، در سرکوب روحانیون و دانشگاهیان و ایجاد جو اختناق و دیکتاتوری در کشور را به شدت محکوم کرد. این نخستین بار بود که پس از تبعید امام، فلسفی نام ایشان را در منابر بر زبان میآورد، زیرا با واکنش سخت رژیم مواجه میشد.
ساواک زمانی که دید نمیتواند جلوی فلسفی را بگیرد، نقشه دیگری چید و عکسی غیراخلاقی از ارتباط جنسی فردی مشابه فلسفی با یک زن تهیه کرد و در سطح کشور پخش کرد. این تهمت ساواک نه تنها از محبوبیت فلسفی کم نکرد، بلکه او را محبوبتر هم کرد. حمایت مراجع تقلید و علمای بزرگ در آن زمان هم از فلسفی بیتاثیر نبود.
خانهای که پاتوق منبریهای کشور بود
فلسفی از دوران قبل از انقلاب و بعد از پیروزی نیز رئیس جامعه وعاظ تهران محسوب میشد و خانهاش همواره محل رفت و آمد منبریهای بزرگ تهران بود. حجتالاسلام سیدقاسم شجاعی از شاگردان نزدیک فلسفی میگوید: «در سالهای ۴۲ و ۴۳ معمولاً وعاظ تهران روزهای پنجشنبه را در منزل شیخ محمدتقی فلسفی گرد هم میآمدند و چند تن به منبر میرفتند و مرحوم فلسفی به ارزیابی آنها میپرداخت و شیوه صحیح سخنرانی را آموزش میداد.»
آخرین توصیه مرحوم فلسفی به منبریها
بعد از انقلاب هم این جلسات ادامه داشت و حتی آخرین جمعه قبل از وفات مرحوم فلسفی نیز این جلسه برگزار شد و فلسفی برای منبریها سخنرانی کرد، روضه خواند و توصیههایی به آنان داشت. شجاعی میگوید: «در این جلسه فلسفی به منبریها فرمودند: عزای امام حسین(ع) را زنده نگهدارید و نگذارید این مهم فراموش شود و سپس خودش خواند «شاه گفتا کربلا امروز میدان من است...» و منبریها هم عزاداری کردند و اشک ریختند. جمعه هفته بعدش مرحوم فلسفی روی زانوی من جان داد.»
این جلسات بعد از وفات مرحوم فلسفی تا زمان حیات در منزل مرحوم سیدقاسم شجاعی ادامه داشت و وعاظ و منبریها در خانه او جمع میشدند.
منزلی که امروز دارالمبلغین علامه فلسفی شد
حضرت آیت الله مکارم شیرازی به منظور زنده نگه داشتن یاد و خاطره مرحوم علامه محمدتقی فلسفی که از وعاظ و خطبای توانا به حساب میآمد، منزل ایشان را در محله آبشار تهران برای ایجاد دارالمبلغین خریداری و ساختمانی چهار طبقه با امکاناتی مناسب در آن احداث کرد و نام آن را نیز دارالمبلغین علامه فلسفی نهاد.
خاطرات فلسفی به خواست مقام معظم رهبری کتاب شد
کتاب «خاطرات و مبارزات حجتالاسلام فلسفی» از سوی مرکز اسناد انقلاب اسلامی چاپ و منتشر شد. در مقدمه کتاب آمده است: «مقام معظم رهبری، حضرت آیتالله خامنهای، در مردادماه سال ۱۳۷۳ طی نامهای به جناب آقای فلسفی که در آغاز کتاب آورده شده، از ایشان خواستند تا خاطرات خود را بازگو نمایند و پس از استخراج از نوار، تنظیم و سپس توسط خودشان تنقیح شود. نظر به اینکه مرکز اسناد انقلاب اسلامی ضبط خاطرات ایشان را به انجام رسانده بود، از این رو از حجتالاسلام علی دوانی دعوت شد تا با توجه به آشنایی و دوستی خود با حجتالاسلام فلسفی و نیز سوابق قلمی ممتد در نگارش شرح حال علمای اسلام، تنظیم آن را تقبل نماید.»
حجتالاسلام فلسفی نیز در ابتدای کتاب «یادداشتی بر خاطرات» خود نوشته است: «از آنجایی که در طول ۷۰ سال گذشته، نامهها و تلگرامهای مهم و بعضاً مربوط به حوادث با اهمیت را در نزد خود نگاه داشتهام لازم بود این اسناد در متن خاطرات مورد استفاده قرار بگیرند.»
منبع: فارس
افزودن دیدگاه جدید