پاسخهای علامه طباطبایی به مخالفان فلسفه اسلامی
سومین همایش «علوم انسانی قرآنبنیان (در مبانی و آرای علمی علامه طباطبایی)» امروز دوشنبه ۲۳ اسفندماه از سوی دانشگاه علامه طباطبایی برگزار شد.
سیدجابر موسوی، عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی در این همایش با موضوع «فلسفه اسلامی؛ امکان یا امتناع با محوریت آرای علامه طباطبایی»، به سخنرانی پرداخت که در ادامه میخوانید:
بنده ابتدا به ادله مخالفان فلسفه اسلامی خواهم پرداخت سپس وارد دیدگاه علامه طباطبایی در زمینه فلسفه اسلامی میشوم. اولین گروه مخالفان فلسفه اسلامی کسانی هستند که تحت عنوان مکتب تفکیک یا مکتب معارفی خراسان شناخته میشوند که معتقدند قبل از ورود به دین، در بحث اثبات خدا و اعتبار وحی میتوانیم از عقل استفاده کنیم اما بعد از اینکه وارد دین شدیم دیگر نباید از روشهای عقلانی استفاده کنیم بلکه نیازمند روشهای نقلی و وحیانی هستیم البته پیروان مکتب تفکیک، بین دو نوع عقل تفکیک قائل میشوند و میگویند در مسائلِ عقلی صریح، ما میتوانیم از عقل استفاده کنیم اما در سایر مسائل نمیتوانیم از عقل استفاده کنیم و باید تابع روش نقلی باشیم.
ادله مخالفان فلسفه اسلامی
دیدگاه دیگر دیدگاه برخی از نواندیشان معاصر است که تقریباً هفت تا هشت اشکال به فلسفه اسلامی وارد کردهاند و بر این اساس معتقدند که نباید از چیزی با عنوان فلسفه اسلامی سخن بگوییم. این افراد دلایلی برای اثبات امتناع از فلسفه اسلامی ارائه کردهاند و از جمله میگویند اگر چیزی با عنوان فلسفه اسلامی داشته باشیم تبدیل به امر مقدسی میشود در حالی که فلسفه، نوعی از تفکر بشری است و نباید به چنین چیزی قداست داد.
دلیل دیگری که ذکر کردهاند موضوع تناقض است و گفتهاند چون فیلسوفان مسلمان با روش عقلی پیش رفتهاند بنابراین در برخی موارد دچار تناقض شدهاند و برای حل این تناقضات دچار تأویل شدهاند در حالی که اگر از همان اول میگفتیم که اسلام باید از طریق نقل و فلسفه از طریق عقل به دست بیاید دچار این مشکلات نمیشدیم. اشکال سومی که مخالفان فلسفه اسلامی به آن وارد میدانند به مسئله ناسازگاری مربوط است و مثلا میگویند نفسی که در فلسفه اسلامی مطرح میشود جاودان است اما نفسی که در قرآن وجود دارد نفس دیگری است چراکه در قرآن گفته شده خداوند نفوس را هنگام مرگ و همچنین نفس کسی که در خواب است را هم اخذ میکند.
مشکل دیگری که مخالفین فلسفه اسلامی به آن اشاره میکنند این است که فلسفه از روش عقلی استفاده میکند و دین مسئلهای تعبدی و نقلی است و اگر قرار است فلسفه رشد داشته باشد باید از همان روش عقلی استفاده کرده و خود را مقید به اسلام نکند. ایراد دیگر اینکه گفتهاند بسیاری از متکلمان و عالمان بزرگ مسلمان در طول تاریخ، فلسفه اسلامی را قبول نداشتهاند پس اسلام وابسته به فلسفه خاصی نیست. ایراد دیگر این است که اگر اسم این فلسفه را اسلامی بگذاریم چه تفاوتی با فلسفه سایر ادیان همانند فلسفه توماس آکوئینانس دارد که از فلاسفه مسیحی است.
همچنین گفتهاند بسیاری از مباحث فلسفه اسلامی همانند ماهیت و جوهر، ربطی به اسلام ندارد بلکه هر کسی هر دیدگاهی را بپذیرد در عین اینکه مسلمان باشد یا نباشد میتواند نظریه خاصی در باب ماهیت و جوهر داشته باشد. در باب اندیشههای علامه طباطبایی در زمینه فلسفه اسلامی باید گفت که ایشان در هیچ جایی از عنوان فلسفه اسلامی استفاده نکردهاند اما آیا این بدین معناست که ایشان فلسفه اسلامی را قبول ندارند؟ به نظر میرسد که جواب منفی است چون تاکیدی که بر تفکر عقلی دارند نشان میدهند به یک معنا فلسفه اسلامی را قبول دارند.
علامه طباطبایی میگوید آیات زیادی در قرآن کریم وجود دارد که انسان را به تفکر عقلی ارجاع داده است. همچنین در مقابل کسانی که میگویند با وجود قرآن و سنت نیازی به تفکر فلسفی نیست چند پاسخ ذکر میکنند؛ از جمله معتقدند در قرآن و روایات تاکید زیادی بر روش عقلی شده است. همچنین میفرمایند مهم نیست انسان حق را از چه منبعی اخذ میکند چراکه معیار حق، روشن است و چه از طریق عقل و چه نقل به دست بیاید باید آن را پذیرفت.
جایگاه عقل در قرآن
علامه به جریانات فلسفی و کلامی اشاره میکنند و میگویند درست است که بسیاری از آنها ریشه در اندیشه یونانی دارد اما هم به لحاظ ماهیت و هم صورت، تغییرات زیادی در طول تاریخ توسط فیلسوفان مسلمان و غیر مسلمان در آنها صورت گرفته و میتوان گفت مبانی این فلسفه تا حد زیادی مبتنی بر قرآن و حدیث است.
اگر بخواهم دیدگاه شخصیام را در این زمینه بیان کنم به نظر بنده در جمع بین این دو دیدگاه اگر بگوییم نظر مخالفان فلسفه اسلامی این است که اساساً اسلام تفکر عقلی را قبول ندارد و همه چیز باید از طریق نقل به دست بیاید؛ در جواب آنها میتوانیم به ادله علامه طباطبایی اشاره کنیم و بگوییم در آیات و روایات زیادی بر تفکر عقلی تاکید شده و عقل، حجت باطنی دانسته شده و به تعبیر علامه، عقل قطعی، راهی به سمت دین است. البته این سخن بدین معنی نیست که هرچه فیلسوفان مسلمان گفتهاند درست است اما بخش عقلی آن راهی به سمت دین و صددرصد مطابق با دین است و آن اندیشههایی هم که در حد ظن است را میتوانیم به عنوان یک اصل ظنی بدانیم.
اما از سوی دیگر میتوانیم فلسفه اسلامی را بپذیریم؛ به این معنا که فلسفه اسلامی، فلسفهای است که از روش عقلانی استفاده میکند و روش عقلانی نیز مورد تایید قرآن و روایات است و فلسفه موجود همانند فلسفه ملاصدرا، نوصدرائیان، ابن سینا و امثالهم از این جهت که توسط فیلسوفان مسلمان شکل گرفته و تا حد زیادی منطبق بر آموزههای اسلامی و قرآنی است بنابراین میتوانیم آن را اسلامی بدانیم. با این بیان، نقدها هم از بین میرود. البته راه نقد در این فلسفه باز است و ما به طور قطعی مدعی درست بودن صددرصدی ادعاهای خود نیستیم.
منبع: ایکنا
افزودن دیدگاه جدید