شعر آئینی/ای رهنمای گمشدگان، هادی البشر!
ای چارمین علیِ ولی و دهم امام
وی بر فراز عرش ولایت تو را مُقام
آه، ای به کنیه بوالحسن و در لقب نقی
خورشید و ماه آینهدار تو صبح و شام
خصمانِ تو که یکسره خصم ولایتند
انداختند سنگ شقاوت تو را به جام
میخواستند تا تو نباشی و بستُرند
از لوح روزگار تو را نقش هر چه نام
پس زهر سینهسوز به کام تو ریختند
پس تیغ کینهساز کشیدند از نیام
)هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق(
ای زنده همیشه و ای جان مستدام
ای با همه جوانیِ خود آن چه خضر دید
در آینه پدید، تو دیده به خشت خام
ای رهنمای گمشدگان، هادی البشر
وی این لقب به نام تو ظرفیتش تمام
ماییم و زخمهای گرانی که تا ابد
در سینههایمان نپذیرند التیام
زخم عمیق سینۀ سوزان کربلا
این خونچکان که تازه نماید علیالدوام
ماییم و انتظار، اماما، که کی کِشَد
از آستین، نوادۀ تو تیغ انتقام
حسین منزوی
منبع:ارادت
/م118