چگونه شیعه شدیم؟| کاشانی؛ هر کس از پیامبر(ص) معجزه‌ای خواست، امیرالمؤمنین چه خواست؟

کد خبر: 114848
حامد کاشانی با طرح این سؤال که امیرالمؤمنین چه معجزه‌ای برای ایمان آوردن خواست، گفت: امیرالمؤمنین می‌فرمود زمانی که برای پیامبر در غار حرا غذا می‌بردم، بوی نبوت را استشمام می‌کردم. پس او معجزه‌ای نخواست زیرا از قبل دیده بود.
وارث

 دوره دوم سلسله جلسات اعتقادی «چگونه شیعه شدیم» از ۱۹ تیرماه به مدت ۸ شب در مجموعه فرهنگی شهدای انقلاب اسلامی با سخنرانی حجت‌الاسلام حامد کاشانی ویژه نوجوانان دوازده تا هفده ساله برگزار می‌شود.

حجت‌الاسلام حامد کاشانی در جلسه نخست این دوره اظهار داشت: در این ۸ جلسه بنا داریم بگوییم چطور دیگران شیعه نشدند. تشیع از چه زمانی به وجود آمد؟ روز مبعث پیامبر (ص) و حتی قبل‌تر، تشیع آغاز شده است. بنابراین با ظهور اسلام، تشیع آغاز شده است. اسلام در عربستان و میان بُت پرستان آمد. بُت پرستان چگونه زندگی می‌کردند؟ در عربستان حکومت وجود نداشت! پس چگونه باید اداره می‌شد. یکی از عادات عرب‌ها پیش از اسلام این بود که بچه‌، مادر، پدر و ... دیگران را می‌دزدیدند. آن‌ها حکومت نداشتند پس چگونه در این مواقع عمل می‌کردند؟ آن‌ها قبیله‌ای زندگی می‌کردند. اگر کسی از این قبیله دزدی می‌کرد، آن‌ها دو برابر دزدی می‌کردند تا دیگر دزدی نشود.

نام قبیله بنی‌هاشم از کجا آمد؟

وی افزود: انتساب به قبیله‌ها موجب افتخار افراد بود. هرکس بی‌قبیله بود، بیچاره می‌شد. در آن زمان همه چیز با قبیله بود و این قبیله‌ها باهم رقابت داشتند که مثلاً پرده کعبه دست کی باشد؟ بُت کی قشنگ‌تر است؟ معروف‌ترین قبیله قریش بود که چند زیرمجموعه داشت مانند قبیله‌های بنی مانند قبیله بنی‌هاشم که هاشم نام پدربزرگِ پدربزرگِ پیامبر (ص) بود که در زمان قحطی نان توزیع کرد. در آن زمان ثروتمندان آذوقه خریدند و پنهان کردند. گرسنگان به در خانه اغنیا می‌رفتند که غذا بگیرند. در خانه هاشم رفتند اما او نبود. بعد از مدتی دیدند با کاروان شتر آمد و که بار آن‌ها نان خشک بود. دام‌ها را کشتند و آبگوشت دادن به مردم و نان در آن خورد کردند. با این کار نام او را که امر بود، هاشم گذاشتند.

کاشانی افزود: رقیب بنی‌هاشم، بنی‌امیه بود که یکی از افرادش ابوسفیان و معاویه بود. دیگری بنی‌مخذوم بود که یکی از اعضایش خالد بن ولید بود که آتش به در خانه حضرت زهرا برد. دیگری بنی زهره بود که سعد بن ابی‌وقاص پدر عمر بن سعد کربلا عضو او بود. اگر این‌ها را لیگ یک فرض کنیم، در لیگ ششم بنی تیم بود که ابوبکر عضو آن بود. در لیگ شانزدهم بنی ادی بود که عمر عضو آن بود. عثمان برای بنی‌امیه بود.

چرا ثروتمندان قبایل با پیامبر مخالفت کردند؟

این سخنران مذهبی افزود: در کشوری که حکومت نبود و افتخار به قبیله بود که غذا، امنیت و ... برعهده‌اش بود و با یکدیگر رقابت می‌کردند؛ به این دلیل که یکبار هاشم به آن‌ها غذا داده بود، اداره خانه خدا را به به بنی‌هاشم داده بودند. بازار دست بنی‌امیه، بنی زهره و بنی مخذوم بود. زمانی که پیامبر (ص) فرمودند من دین اسلام را آوردم برخی از پول‌دارهای این بنی‌ها مخالفت کردند. چرا؟

وی ادامه داد: اگر از میان بنی‌هاشم یک نفر پیامبر (ص) می‌شد دیگر قابل رقابت نبود. هاشم یکبار غذا داد، بنی‌امیه هم می‌توانست پول جمع کند و یکبار همه را غذا دهد، بنی زهره هم می‌توانست اما پیامبر شدن فرق داشت. بعد از بعثت پیامبر (ص)، هر کدام از این قبایل برای خود پیامبر ساختند اما کارشان نگرفت. مخالفت کردند زیرا قابل رقابت نبود.

اگر وصی هم از بنی‌هاشم باشد دیگر قابل رقابت نخواهد بود

کاشانی با اشاره به اینکه بعد از پیامبر (ص) به زبان آمدند که اگر وصی پیامبر هم از بنی‌هاشم باشد دیگر امکان رقابت نخواهیم داشت، گفت: پس یک دعوا قبیله‌ای جدی در میان بود. زمانی که پیامبر (ص) بعثت آورد، بسیاری ایمان نیاوردند اما بنی‌هاشم خوشحال شد زیرا چیزی رو شده بود که امکان رقابت نداشت ولو آن‌ها که ایمان نیاورده بودند. برای همین ابوطالب از همین حربه استفاده کرد و بنی‌هاشم را جمع کرد و گفت باید حواستان را جمع کنید زیرا می‌خواهند پیامبر را بکشند.

این سخنران مذهبی با بیان اینکه  زمانی که پیامبر فرمود من پیامبر (ص) هستم، هر کس بهانه‌ای می‌آورد تا ایمان نیاورد چرا؟ چون او از بنی‌هاشم بود، گفت: ابوسفیان گفت من ایمان می‌آورم اما بعدش نوبت کیست؟ یعنی نمی‌شود که همیشه تو قهرمان لیگ باشی، باید نوبت ماهم باشد. از پیامبر (ص) معجزه می‌خواستند اما باز هم ایمان نمی‌آوردند زیرا اسلام آوردن را خیانت به قبیله خود می‌دانستند.

امیرالمؤمنین چه معجزه‌ای برای ایمان آوردن خواست؟

وی با طرح این سؤال که امیرالمؤمنین چه معجزه‌ای برای ایمان آوردن خواست، گفت: امیرالمؤمنین می‌فرمود پیامبر (ص) که به غار حرا می‌رفت، من برای ایشان غذا می‌بردم. زمانی که به ایشان نگاه می‌کردم، پیامبری‌اش مشخص بود و من بوی نبوت را استشمام می‌کردم. لحظه‌ای که وحی شد، صدای فریاد شیطان را شنیدم. بنابراین ایشان دلیل نبوت را نپرسید چون دیده بود. در میان زنان هم حضرت خدیجه (س) اینطور بود. زمانی که پیامبر (ص) به خواستگاری رفت، ایشان فرمود من نوری در ایشان می‌بینم که شما نمی‌بینید.
منبع: فارس


افزودن دیدگاه جدید

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب سایت منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.