شعر/ به این خوشیم

کد خبر: 115650
سعید بیابانکی
وارث

بیا که آینه روزگار زنگاری ست
بیا که زخمِ زبان های دوستان، کاری ست

به انتظار نشستن در این زمانه یأس
برای منتظران، چاره نیست؛ ناچاری ست

به ما مخند اگر شعرهای ساده  ما
قبول طبع شما نیست؛ کوچه بازاری ست

چه قاب ها و چه تندیس های زرّینی
گرفته ایم به نامت که کنج انباری ست!

نیامدی که کپرهای ما کلنگی بود
کنون بیا که بناهایمان طلاکاری ست

به این خوشیم که یک شب به نامتان شادیم
تمام سال اگر کارمان عزاداری ست

نه این که جمعه فقط صبح زود بیدارند
که کار منتظرانت همیشه بیداری ست


افزودن دیدگاه جدید

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب سایت منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.