ترکیب بندی به مناسبت ولادت حضرت زینب(س)/ دوباره نام علی را سر زبانها بُرد
به جلوه آمد و گفتند انعکاس علی است
علی دیگری امروز در لباس علی است
به «لایُقاسُ بِنا» روح تازهای بخشید
چرا که زینب او قابل قیاس علی است
دوباره نام علی را سر زبانها برد
اگرچه گفت که شاگردی از کلاس علی است
همان کلام، همان لحن، با همان هیبت
چنان شبیه که در اصل اقتباس علی است
به تیغ خطبه چنان هوش میبرد، انگار
که چشمهای همه خیره از هراس علی است
اساس کاخ ستم را به باد خواهد داد
که عدل و حکمت او نیز بر اساس علی است
کسی که زینب او را شناخته است، فقط
در این مقایسهها لایق شناس علی است
جهان به جان دوباره رسیده با زینب
که ذکر هر دل درمانده است؛ یا زینب
نوشتهاند به هر قلّه نام زینب را
کجاست آن که نداند مقام زینب را؟
«بهجان عشق قسم مارایت الّا عشق»
شنیده گوش دوعالم پیام زینب را
اگر برای رضای خداست، شیرین است
که داغ تلخ نکرده است کام زینب را
حسین جام بلا را خودش گرفته و ریخت
لبالب از هنر صبر جام زینب را
نه غصه قامت او را به لرزه آورده است
نه داغ سست نموده است گام زینب را
کسی که با دل و جانش مدافع حرم است
خدا رسانده به گوشش سلام زینب را
به کوه صبر، به کوه حیا، به کوه شرف
نوشتهاند به هر قلّه نام زینب را
هنوز حد کسی فهم شأن زینب نیست
چرا که جام کسی از بلا لبالب نیست
کجاست آن که سزاوار این لقب باشد؟
اگر بناست که نام تو «زِیْنِأب» باشد
هزار داغ قیام تو را نمیشکند
گرفتم این که نماز تو مستحب باشد
به گوش میرسد از خطبهات صدای علی
عجیب نیست اگر کوفه در عجب باشد
چه جای صحبت کفتارهاست، آنجایی
که دختر اسدالله در غضب باشد
بعید نیست که حمالهالحطب بشود
چرا که دشمنت از نسل بولهب باشد
تو بر زمینی و ابنزیاد بر تخت است!
که راه کفر به اسلام یکوجب باشد
به اهلبیت نبی ظلم شد در آن وادی
بدیهی است که هر روز شام شب باشد
در آن هجوم مصیبت امام زینب بود
«قسم به صبح که خورشید شام زینب بود»
حسین ماه زمین و ستارهاش زینب
که بوده یاور و یار همارهاش زینب
حیا و صبر و شکوه و وقار و حلم و شرف
چه واژهها که شده استعارهاش زینب
چه کاخها که بنا کرده اهل ظلم، ولی
به هم زده همه را با اشارهاش زینب
جهان به مرکبی از چوب فتح خواهد شد
اگر هر آینه باشد سوارهاش زینب
اگر تمام زمین مسجدالحرام شود
به گوش میرسد از هر منارهاش؛ «زینب»
درون خیمه، دم قتلگاه، در میدان
هزار مرتبه بودهست چارهاش زینب
حسین کشته شد و آب خوش ننوشیده
به احترام لب پارهپارهاش زینب
سرم شکست و دلم خون شد و قدم خم شد
همین که سایه لطف تو از سرم کم شد
از آن طلوع غمانگیز چل غروب گذشت
گلایه نیست برادر که با تو خوب گذشت
چه در میانه صحرا، چه در خرابه شام
فقط تو با خبری که چه بر قلوب گذشت
تمام روز و شب ما در این مسیر بلا
به ذکر جمله «یا کاشف الکروب» گذشت
سپردهام که به گوش جهانیان برسد
از آن چه بعد وداع تو بر جیوب گذشت
چه حکمتیاست که هرکس به دیدنت آمد
ندیده از سر آن جسم سینهکوب گذشت
به شرق و غرب دو عالم رسید قصه ما
که تا شمال رسید و که از جنوب گذشت
اگرچه سنگ به پیشانیات زدند ولی
اگرچه بر لب تو مانده جای چوب، گذشت...
به انتظار نشستیم تا خبر برسد
که صبح سر زده و موسم غروب گذشت
شبی سپیده بر این تیره شام میآید
یکی به واقعه انتقام میآید
افزودن دیدگاه جدید