چرا امام خمینی به آمریکا لقب «شیطان بزرگ» را داد؟
چیزی را که حق و باطل در آن معلوم نیست، شبهه مینامند.از مشخصات شبهه این است که «شبیه حق است» که ایجاد کننده آن قصد دارد طرف مقابل را به اشتباه اندازد. امت اسلامی، ارزشها و ضد ارزشهایی دارد و کسانی که ارزشهای متفاوتی دارند سعی میکنند با بدعتهای شبههآلود و سخنان و تحلیلهای گیجکننده، مردم را گمراه نموده و ارزشهای آنها را تغییر دهند. حق و باطل در حیات بشری، همواره و در همه موقعیتها، با آن وضوح و صراحت نمودار نمیشوند که برای هیچکس جای تردید و شک و شبههای نمانده باشد و عواملی دخالت دارند که زمینه اشتباه را فراهم میکنند.
از جمله رسالتهای علما و دانشمندان اسلامی در جوامع پاسخ به شبهات گوناگون مطرح شده در سطح کلان میباشد حوزههای علمیه باید با استفاده از تواناییهای خود و بهرهگیری از امکانات موجود پاسخهای مستدل و محکم به پرسشهای اقشار مختلف جامعه بدهند و شبهات به وجود آمده که بنیان مبادی اسلام و ایمان دینی مردم را خدشهدار میکنند، بر اساس علوم روز و به گونهای پیشرفته پاسخ بگویند. در سلسله مطالب «حقیقت این است» درصددیم به برخی از این شبهات به صورت تفصیلی پاسخ بدهیم. آنچه پیش رو دارید گزیدهای از سخنان آیتالله مصباحیزدی است که در سال ۱۳۹۸ ایراد کردهاند:
یکی از شبهههایی که از همان ابتدای نهضت حضرت امام (ره) مطرح بود و کسانی از آنجا که رفتار ایشان را متفاوت از رفتار مراجع گذشته و مراجع آن عصر میدیدند بر ایشان خرده میگرفتند، این بود که شما نسبت به دستگاه حاکم ایران و اربابانش تندروی میکنید و اگر با آنها آرامتر، نرمتر و محترمانهتر صحبت شود، این عکسالعملهای شدید را نشان نمیدهند و این همه جنگ، خونریزی، کشتار، زندانهای طولانی و تبعیدها به بار نمیآید. این مسئله بعد از اینکه امام دوران تبعید را گذراندند و شرایطی فراهم شد که به ایران برگشتند و انقلاب پیروز و حکومت اسلامی در ایران تشکیل شد، آرام آرام فروکش کرد؛ زیرا آثار پیروزی ظاهر شده بود و برای ایرانیها و به طور کلی برای همه مسلمانها عزتی پیدا شده بود.
حتی اگر کسانی مخالف بعضی از رفتارها یا سخنان امام بودند جرأت عرض اندام نداشتند. به فضل خداوند آن قدر شخصیت امام در دلها جای گرفته و بر دلها حاکم شده بود که کسی به خودش اجازه نمیداد که با ایشان مخالفت کند. اما این جریان همچنان تا زمان وفات ایشان که بیشتر آن نیز در دوران جنگ هشت ساله گذشت، رشد پیدا کرد. البته در همان زمان نیز در گوشه و کنار کسانی بودند که وقتی شهرها بمباران میشد، ویرانیهایی پیدا میشد، پیکرهای شهدا را میآوردند و تشییع میکردند، با تعبیراتی مثل اینکه «چه کسی جواب این خونها را میدهد!؟» اعتراض خود را نشان میدادند.
این حالت کمابیش در افرادی وجود داشت و بعد از وفات امام کمکم جرأت پیدا کردند که آن را اظهار کنند، در گوشه و کنار به افرادی که دور از جو سیاسی بودند و واقعیتها را درست درک نمیکردند، چیزهایی میگفتند، گاهی نیز به صورت کتبی یا شفاهی اعتراضی میشد ولی به خاطر پیروزیهایی که روزبهروز برای انقلاب پیدا شد، منشأ اثر نبود. ولی اینها آتش زیر خاکستر بود و به صورتهای مختلف خودش را نشان داد؛ بهخصوص از زمانی که در همان اوایل انقلاب جوانها سفارت آمریکا را تسخیر کردند، آمریکا بسیار عصبانی شد. سپس جریان طبس پیش آمد و در آنجا هم شکست خوردند، از اینرو آن چنان کینه اسلام، انقلاب، امام و پیروان امام در دلهای آنها ریشه دواند که فکر نمیکنم در یکی دو قرن آینده نیز ریشه این کینه کنده شود و هر روز باید منتظر عکسالعملهای خصمانه آنها باشیم.
ولی در گوشه و کنار میبینید که کسانی حتی در قالب حزب، گاهی نیشهایی میزنند و اعتراضهایی میکنند. برخی از این جریانات علنی شد که خوشبختانه روشن شد که همه آنها به دست اجانب صورت گرفته و به صورت خودجوش از طرف مردم ایران نبوده است. سه حادثه در سالهای ۶۸، ۷۸، و ۹۸، هر کدام به فاصله تقریباً ده سال در کشور اتفاق افتاد که البته مشکلاتی را نیز به وجود آورد. آخرین آنها همین امسال بود که برخوردهایی از مسئولان مختلف سیاسی، نظامی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی درباره آن شد و کسانی که ایمان به این انقلاب و صحت راه امام داشته باشند، راهشان را ادامه میدهند و روز به روز با این انحرافات مبارزه خواهند کرد و انشاءالله طبق وعده الهی پیروزی با اینها خواهد بود. [۱] ولی به هرحال این عالم، عالم امتحان است و زندگی در آن هیچگاه خالی از مشکلات نبوده است.
شبهه: کنار آمدن با آمریکا؛ تنها راه حصول منافع ملی
یکی از شبهههایی که امروز در رسانههای مجازی و گفتوگوهای دیگر، و حتی گاهی در مجامع علمی و کلاسهای دانشگاهی مطرح میشود این است که میگویند: برخی از مسئولان کشور (البته معلوم است منظورشان کیست) دیپلمات نیستند و نمیدانند چگونه با دشمنان سیاستبازی کنند؛ اینگونه رفتارها و سخنگفتنها چنین نتیجههایی نیز دارد و باید تاوان آنها را نیز بدهیم! این شبهه به صورت یک ادعا مطرح میشود و کسی نیز توقع ندارد که تأثیر زیادی در جامعه داشته باشد، اما گاهی در محافل روشنفکری برای آن منطقی میسازند و میکوشند که به آن جنبه علمی بدهند.
اساس این منطق این است که آمریکا کشور بزرگی است؛ هم از نظر جغرافیایی و منابع طبیعی مساحت و معادن فراوانی دارد، و هم از لحاظ پیشرفت علمی بهترین دانشمندان دنیا آنجا جمع شدهاند؛ البته دانشمندانی که آنجا هستند بیشتر غیر آمریکایی هستند که بهخصوص بعد از جنگ جهانی دوم به آمریکا مهاجرت کردهاند. از لحاظ صنایع، ثروت، نفوذ کلمه و جمعیت نیز در سطح بالایی است و خلاصه کشور برتر دنیاست. روشن است که آنان به دنبال این هستند که منفعت خودشان را بیشتر تأمین کنند و برای رسیدن به این هدف حداکثری، نفت یا معادن شما را ارزانتر میخرند. اگر شما با آنها کنار بیایید و کمی از درآمد نفتیتان صرفنظر کنید و آن را ارزانتر بفروشید بهتر است یا اینکه این همه کشته بدهید، مصیبت بکشید و این همه جنایت را تحمل کنید!؟
به عبارت دیگر با درک شرایط جهانی ما باید بپذیریم که از لحاظ پیشرفت علمی، قدرت، تکنولوژی، تجربههای کشورداری و… کشوری در درجه چندم کشورهای دنیا هستیم؛ بنابراین باید واقعبینانه تصمیم بگیریم؛ باید با آمریکا بسازیم! همین اندازه که آمریکا احساس کند که منافعش از طرف ما بهتر تأمین میشود، او نیز با ما کنار میآید. در این صورت هم آنها راحتتر زندگی میکنند و هم ما از این خطرها محفوظ میمانیم. دیگر کسانی مثل سردار سلیمانیها نیز فدا نمیشوند؛ چنین خسارت عظیمی را با چه چیزی میخواهید جبران کنید!؟
لزوم تلاش طلاب در جهت پاسخگویی به شبهات
همانگونه که ملاحظه میکنید این شبهه را به صورتهای مختلف مطرح میسازند و با مقدمات به اصطلاح علمی آنها را میپرورانند و تحویل جوانهای ما میدهند. در پاسخ به این شبهه چه باید بگوییم؟ روشن است که اصل این مسئله یک کار علمی و فرهنگی عمیق میخواهد. این کار ماست؛ طلبههایی که فلسفه وجودی خودمان را ترویج فرهنگ اسلامی میدانیم. ما باید مردم را با اعتقادات و ارزشهای اسلامی آشنا کنیم. ما درس میخوانیم تا اسلام را بهتر بفهمیم، در سایه معارف اسلامی دنیا را بهتر درک کنیم و بر اساس آن عمل کنیم.
بر اساس تقسیم کار شناخت، تحقیق، پژوهش و نشر این حقایق بر عهده ماست. ولی متأسفانه آن طور که باید و شاید در این زمینه به وظایفمان عمل نکردهایم. الحمدلله بعد از انقلاب وضع حوزهها بسیار تفاوت کرده است، اما هنوز به آن ترازی که انقلاب اسلامی ایران اقتضا میکند، نرسیدهایم. ما باید بکوشیم که خودمان را به سطحی برسانیم تا بتوانیم به این مسائل به صورت ساده، صریح و قابل فهم پاسخ بدهیم؛ پاسخی که یک جوان دانشجو با آن فرهنگ خودش، بتواند آن را بفهمد و بپذیرد.
دشمنی آمریکا با ما ذاتی است!
روح مطلب تعبیری است که مقام معظم رهبری در فرمایشات اخیر خود به کار بردند و گفتند: آن کسانی که خیال میکنند، اگر ما با آمریکا کنار بیاییم، دست از دشمنی برمیدارد، اشتباه بزرگی میکنند. دشمنی آمریکا با ما ذاتی است. اینگونه نیست که اگر ما رفتارمان را عوض کنیم، آنها دست از دشمنی با ما بردارند. این مسئله بسیار ریشهدار است. با اینکه تعبیر ایشان تعبیری عمومی و همه فهم است، ولی ممکن است برای برخی بدفهمی یا سوال ایجاد کند؛ از اینرو مناسب است که به تبیین واژه «ذاتی» در کلام ایشان بپردازیم.
در علم منطق، مفاهیم را به دو دسته ذاتی و عرضی تقسیم میکنند. همچنین در بحث کلیات خمس از «ذاتی» باب ایساغوجی و «ذاتی» باب برهان بحث میشود. اما روشن است که وقتی مقام معظم رهبری میفرمایند دشمنی آمریکا با ما ذاتی است، به این معنا نیست که آمریکا حیوان خاصی است که فصل اخیرش دشمنی با ایران است. بنابراین این ذاتی، ذاتی باب ایساغوجی نیست؛ همانگونه که ذاتی باب برهان نیز نیست.
نکتهای که باید به آن توجه داشته باشیم این است که زبان محاوره عمومی با زبان اصطلاح خاص برای اهل آن اصطلاح، بسیار متفاوت است. در این کلام برای یک جامعه، هویتی خاص در نظر گرفته شده است و شاخصهای ثابتی به عنوان ذاتی برای آن فرض شده است. اصلاً جامعه از قبیل ماهیت منطقی نیست، اما برای اینکه مؤلفههایی را در نظر بگیریم و جامعه را با آن تعریف کنیم، فرض کردهایم که جامعه ماهیتی دارد.
در بحثهای اجتماعی و سیاسی برای یک جامعه هویتی خاص در نظر گرفته میشود و سپس برای آن مشخصاتی به عنوان صفات ثابت معرفی میشود. این مشخصات به منزله صفات ثابتی است که در منطق برای ماهیات یا موجودات حقیقی لحاظ میشود، وگرنه از نظر منطقی جامعه ماهیتی خاص ندارد که ما برای آن جنس و فصل یا لوازم ذاتی قائل شویم.
استکبار؛ ریشه دشمنی ذاتی آمریکا با ما
وقتی میگوئیم دشمنی با ما، ذاتی آمریکا است به این معناست که برای آمریکا هویت خاصی فرض کردهایم. طبعاً این هویت مشخصاتی دارد و هر مجموعهای که این مشخصات را داشته باشند، دارای هویت آمریکایی است. روح همه مشخصات و مؤلفههایی که در هویت آمریکاست، مفهومی قرآنی به نام «استکبار» است. بنای اولیه انسانهایی که بر روی کره زمین زندگی میکنند، این است که با هم تبادل کار و منافع و مصالح داشته باشند، اما انسانهایی پیدا میشوند که حاضر نیستند این روابط مساوی و عادلانه بین آنها با سایر گروههای انسانی برقرار شود. اینها میگویند: ما برتر هستیم و با انسانهای دیگر فرق داریم.
اصل استکبار از «کبر» به معنای بزرگی است. ابلیس که خداوند درباره او میفرماید: استکبر وکان من الکافرین، خودش را بزرگ دید و گفت: من برای آدم خاکی سجده نمیکنم. خودش را بزرگ دید، ولی این یک توهم بود و واقعیتی نداشت. در بین انسانها نیز کسانی هستند که این توهم را دارند. در تاریخ نیز نمونههای زیادی برای این مسئله وجود داشته است؛ بهخصوص در جنگهای جهانی کسانی پیدا شدند که میگفتند: ما نژاد برتریم و باید بر نژادهای دیگر حکومت کنیم. تفکر هیتلری همین بود.
این همه فسادهای جنگ جهانی به خاطر این تفکر بود. هیتلر میگفت: نژاد آلمانی نژاد برتر است و حرف ما باید در دنیا حاکم باشد. خودمحوری و خودبزرگبینی در اصل همان هویت شیطانی است که در انسانها نیز پیدا میشود. به دنبال این هویت، وقتی جامعهای خودش را برتر از دیگران دید، در مقام این برمیآید که بر دیگران تسلط پیدا کند و زور بگوید. ریشه قلدرمآبی، زورگویی، سلطهجویی و… همان استکبار است.
روشن است که چنین جامعهای نمیتواند خود را با کشورهایی که از لحاظ علمی، صنعتی، ثروت و سایر شرایط زندگی مادی عقبترند، همتراز قرار دهد. گفتیم سلطهجویی و خودبرتر بینی هویت آنهاست و حکم ذاتی آنها را دارد. امروز بخشی از انسانهایی که روی زمین زندگی میکنند مصداق مستکبر هستند و در رأس آنها آمریکاست که خودش را از همه برتر میبیند و «شیطان بزرگ» است.
این لقبی است که حضرت امام (ره) به آمریکا داد. البته ما نمیگوییم که هر کس در قاره آمریکا زندگی میکند، مستکبر است؛ بلکه منظور آن دسته از مردمی است که وجه اشتراکشان در تشکیل این جامعه، این صفات است. برخی از کسانیکه در آنجا زندگی میکنند، شاید از بسیاری از ما متواضعتر و حقجوتر باشند. هر کس آنجا زندگی میکند، اینگونه نیست. گاهی ضرورتهایی وجود دارد و چارهای جز این ندارند که با آن دولت زندگی کنند. همه دیدهاید همین کسانیکه به یک رئیس جمهور رأی میدهند، بعد از چندی مجسمهاش را آتش میزنند، مسخرهاش میکنند و به او فحش میدهند. همانگونه که اکنون بخش عظیمی از مردم آمریکا نسبت به رئیس جمهور فعلی این کشور این گونه هستند.
ما نمیگوییم که هر کس در آنجا زندگی میکند، با ما دشمنی ذاتی دارد. منظور ما آن هویت استکباری است؛ آن مجموعه از انسانهای خودبرتر بین و سلطهجو که میخواهند قلدرمآبانه با دیگران رفتار کنند و دیگران را تحت سیطره خودشان بیاورند. منظور از هویت آمریکایی این حالت است. کشورهای دیگری نیز وجود دارند که مراتب پایینتری از این استکبار را دارند. برخی از این کشورهای اروپایی هستند که همپیاله آمریکا هستند و روح استکباری نیز دارند، اما از آنجا که نیازهایی دارند با آمریکا کنار میآیند و به او باج میدهند. اما این روحیه استکباری در آنها هم وجود دارد و خودشان را با مردم سایر قارهها قابل مقایسه نمیدانند.
هویت استکباری و پیامدهای آن
این روحیه، هویت استکباری کشورهایی است که با ما دشمن هستند و تا این روحیه را دارند، این دشمنی از آنها سلب نخواهد شد. سلب این روحیه نیازمند سالها و حتی قرنها فعالیت فرهنگی، علمی، و سیاسی است. ما یقین داریم در زمان ظهور حضرت ولی عصر (عج) این اصلاح واقع میشود؛ وگرنه به این زودیها انتظار نداریم که این کشورهای استکباری هویت استکباریشان تغییر کند و عاقلانه و عادلانه با سایر کشورها زندگی کنند. آنها برای ارضای این روحیه تا میتوانند از راه دروغ، فریبکاری و حقهبازی منافعشان را پیش میبرند و اگر از این راهها نشد، به زور اسلحه متوسل میشوند. این هویت استکبار است. این هویت با عموم مردمی که طالب حق باشند، هیچگاه آشتی نخواهد داشت.
این است که میگویند دشمنی آمریکا با ما ذاتی است؛ یعنی مادامی که آمریکا هویت استکباری دارد، نمیتواند ما را به حساب بیاورد. حتی اگر در جایی به ما احترام بگذارد، از ایرانیها تعریف کند، یا بگویدکه ما دلمان برای مردم ایران میسوزد، دامی برای فریب است. آنها برای هیچ فردی از ما دل نمیسوزانند؛ حتی حاضرند هزاران نفر از ما را بکشند تا به منافع ناچیز مادیشان برسند.
متأسفانه شما آمریکا را نشناختهاید!
نتیجه اینکه پاسخ مؤدبانه کسانیکه میگویند اگر با آمریکا آرامتر رفتار کنیم، نتیجه بهتری میگیریم، این است که متأسفیم که شما آمریکا را نشناختهاید. متأسفیم که شما با اینکه به آمریکا رفته و آنجا درس خواندهاید، یا سالها در انگلیس بوده و آنجا دکترا گرفتهاید، با اینکه با آنها همپیاله بودهاید و اکنون نیز ارتباطاتی با آنها دارید، باز آمریکا را نشناختهاید! گرگ و میش هیچگاه با هم دوست نخواهند شد.
بنده خدا زیر بار هیچ کسی نمیرود!
بنابراین ما باید سعی کنیم هویت خودمان را بهتر بشناسیم و ما نیز نسبت به خودمان دچار این غرورها و خودبزرگبینیها نشویم. به نظر من خداوند استکبار را از همه چیز بدتر میداند؛ زیرا او خداست و ما عبدیم. ما در مقابل او، حکم صفر در مقابل بینهایت را داریم. هیچ عدد بزرگی با بینهایت نسبتی ندارد؛ چه رسد به صفری که از خودش هیچ ندارد. چیزی که خدا دوست دارد و خودش میگوید انسان را برای آن آفریدم، بندگی است؛ یعنی بفهم که از خودت هیچ نداری و به چیزهایی که من به تو دادهام، مغرور نشو! اینها مال من است، و در اختیار تو قرار دادهام تا از آنها استفاده کنی و استعداد رحمت بینهایت را پیدا کنی، نه اینکه در مقابل من بایستی و استکبار کنی!
ما در صورتی در مقابل این مستکبران میتوانیم مقاومت کنیم، خودمان را نبازیم و به یاری خدا پیروز شویم که این روحیه بندگی را در خودمان تقویت کنیم؛ البته بندگی نسبت به خدا، نه نسبت به انسانهای دیگر. بنده خدا زیر بار هیچ کسی نمیرود. خداوند نیز چنین اجازهای نمیدهد. حتی اینکه فرموده است از پیغمبر و امام اطاعت کنید، برای این است که در واقع کلام آنها کلام خداست؛ مَّنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللّهَ. [۲] ما فقط یک مطاع حقیقی بالاصاله داریم. اطاعت پیغمبر و امام نیز به خاطر این واجب است که اطاعت خداست.
اگر میگوئیم اطاعت ولی امر بعد از امام معصوم واجب است نیز برای این است که اطاعت او را اطاعت امام معصوم میدانیم. با توجه به این مطلب، اولین وظیفه ما این است که باید سعی کنیم روح بندگی خدا را در وجود خودمان تقویت کنیم. در هر لحظه به فکر این باشیم که خدایی که همه چیز ما مال اوست از ما چه میخواهد.
وجود مصائب و تدبیر حکیمانه خداوند
اگر این روحیه را پیدا کردیم، خداوند از همان قدرتهای خود به ما عاریه میدهد. کار به جایی میرسد که بنده در اثر اطاعت خدا قدرت الهی پیدا میکند؛ یَا ابْنَ آدَمَ أَنَا أَقُولُ لِلشَّیْءِ کُنْ فَیَکُونُ؛ أَطِعْنِی فِیمَا أَمَرْتُکَ، أَجْعَلْکَ تَقُولُ لِلشَّیْءِ کُنْ فَیَکُون .[۳] خداوند این قدر برای بخشش آماده است و هیچ شرط سنگینی نیز ندارد؛ همینکه بفهمی بندهای و به این فهمت ملتزم باشی! در این صورت در مقابل هیچ انسانی کرنش نخواهی کرد و از هیچ قدرتی نخواهی ترسید. أَلا إِنَّ أَوْلِیَاء اللّهِ لاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ؛ [۴] اگر کسی با خدا ارتباط پیدا کرد، از هیچ چیز دیگری نمیترسد. مگر کسی غیر از خدا وجود دارد که قدرتی از خودش داشته باشد!؟
حتی اگر طبق حکمت و تدبیری که خداوند برای انسانها دارد، امری پیش آمد که به مصیبتی سخت مبتلا شدیم، باز نباید ناامید، مأیوس و گلهمند شویم. مَا أَصَابَ مِن مُّصِیبَةٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ وَمَن یُؤْمِن بِاللَّهِ یَهْدِ قَلْبَهُ؛ [۵] هیچ مصیبت و بلایی بیاذن خدا واقع نمیشود. همه تحت تدبیر حکیمانه اوست. ما حکمت آن را نمیفهمیم. عَسَی أَن تَکْرَهُواْ شَیْئًا وَهُوَ خَیْرٌ لَّکُمْ وَعَسَی أَن تُحِبُّواْ شَیْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَّکُمْ وَاللّهُ یَعْلَمُ وَأَنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ؛ [۶] ما برای اینکه شما را بیازماییم، مرتبه ایمان، بندگی وخضوعتان مقابل خدا را بسنجیم، علم بسیاری از چیزها را به شما نمیدهیم.
اگر تاریخ اسلام و تاریخ کشور خودمان را مطالعه کنیم، حکمت بسیاری از مصائبی که در زمانی برای خیلی سخت و تلخ بود را میفهمیم. میفهمیم که اگر واقع نمیشد به چه بلاهای عظیمتری مبتلا میشدیم. در تاریخ اسلام نمیتوان جنایتی بالاتر از شهادت سیدالشهداعلیهالسلام پیدا کرد، ولی فکر میکنید اگر داستان کربلا نبود، من و شما از اسلام چه میدانستیم!؟ اسلام دشمنانی داشت که در همان زمان میگفتند: لا خبر جاء ولا وحی نزل. درست است که سیدالشهداعلیهالسلام نعمت عظیمی بود که از مردم گرفته شد، اما برکات شهادتش هزاران سال باقی مانده و میماند. تازه این برکات دنیوی ایشان است.
حکمت خدا خطا ندارد؛ البته برخی از مراحل سخت است و باید هم سخت باشد تا ما امتحان بدهیم. اگر این آیه را خوب یاد بگیریم، تحمل بسیاری از سختیها برایمان آسان میشود؛ مَا أَصَابَ مِن مُّصِیبَةٍ فِی الْأَرْضِ وَلَا فِی أَنفُسِکُمْ إِلَّا فِی کِتَابٍ مِّن قَبْلِ أَن نَّبْرَأَهَا إِنَّ ذَلِکَ عَلَی اللَّهِ یَسِیرٌ * لِکَیْلَا تَأْسَوْا عَلَی مَا فَاتَکُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاکُم ْ؛ [۷] نه خیلی از این نعمتهای دنیا شاد و سرمست شوید و نه اگر چیزی از دستتان رفت، خیلی غصهناک شوید! خداوند هست، دستش نیز باز است و میتواند جبران کند. ما باید ببینیم چه راهی را او میپسندد و آن را انجام بدهیم تا گذشتههایمان به بهترین صورت جبران شود. ما چه میدانیم؛ فقط این اندازه میدانیم که روزی با فرج امام زمان (عج) همه این مشکلات به بهترین صورت اصلاح خواهد شد.
[۱]. وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنکُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُم فِی الْأَرْضِ (نور، ۵۵).
[۲]. نساء، ۸۰.
[۳]. بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج ۹۰، ص ۳۷۶.
[۴]. یونس، ۶۲.
[۵]. تغابن، ۱۱.
[۶]. بقره، ۲۱۶.
[۷]. حدید، ۲۲-۲۳.
افزودن دیدگاه جدید