شعر آئینی/ تب کردم از فراغ تو ای یار سر جدا..
تب کردم از فراغ تو ای یار سرجدا..
یک دم کنار بستر این غمزده بیا..
موی سفید قامت خم گریه ی مدام
دارم به پیکرم زفراغت نشانه ها..
من را زدند پیش نگاه رقیه ات..
من را زدند دسته ی اوباش بی حیا..
با چوب نیزه زد به سرم نانجیب و گفت..
اینقدر آه و ناله نکن زودتر بیا..
دستی رسید و حرمت روبنده ام شکست..
پایی رسیدو چادر من گشت نخ نما..
عمدا مرا مقابل تو بر زمین زدند..
عمدا تورا زدند به پیش نگاه ما..
من مانده ام چگونه بدون تو زنده ام..
دست مرا بگیرو ببر این شکسته را..
رد طناب هست به دستان من هنوز..
جامانده بر رخم اثر مشت بی هوا..
یادت که هست سفره ی احسان یثربم؟؟
زینب کجا و فصه ی خیرات نان کجا؟!
بی تو نفس برای من از زخم بدتر است..
وقتی حسین نیست دگر زندگی چرا؟!
من ماندم و غریبی و اشک یتیم ها..
زینب گرفت روضه ی یک سال و نیم ها..
"شاعر : سید پوریا هاشمی"
/م118