چه عمويي! ببين! سراپا ماه!

کار دارند عاشقان با شب
بهترين فرصت تمنا شب
مزد امشب نماز فردا شب
من مناجات مى کنم با شب
شب مناجات مى کند با ماه
سر ماه است عمامه ى خورشيد
دست ماه است نامه ى خورشيد
تن ماه است جامه ى خورشيد
ماه يعنى ادامه ى خورشيد
مى شود افتاب شبها ماه
سروکارم که با سحر افتاد
جگر من به دردسر افتاد
خواب در چشمها اگر افتاد
بار ما گردن قمر افتاد
همه خوابيده اند الا ماه.
اشکهاى مرا جگر گفتند
به من از کودکى شرر گفتند
از ابوالفضل بيشتر گفتند
اشتباه است اگر قمر گفتند
تازه يک چشم اوست صدتا ماه
تا کنار حسين ما رفتيم
تاکه باب الحسين را رفتيم
باابوالفضل کربلا رفتيم
هرکجا رفت و هر کجا رفتيم
جلوانداخت کار ما را ماه
همه در محضرش وضو دارند
ازسرکويش آبرو دارند
و توسل به دست او دارند
بعدازين اهلبيت عمو دارند
چه عمويي-ببين-سراپا ماه
چشمهايش همان جلالش باد
ماه قربان آن جمالش باد
صلوات خدا به بالش باد
شير ام البنين حلالش باد
کيست عباس:کوه,دريا,ماه
روى تو جلوه مى کند در شب
مى شود با تو ديدنى تر شب
وقت وصل است وقت آخر شب
شب که از راه مى رسد هرشب....
ماه را مى کند تماشا ماه.
کوچه کوچه پى گدا مى گشت
سنگ در دست او طلا مى گشت
سايبان سه ساله ها مى گشت
انقدر بين کربلا مى گشت
دور زينب بجاى زهرا ماه
غيراز ام البنين نديده کسى
چشم اورا نبين,نديده کسى
ماه را در زمين نديده کسى
هيچ جا اين چنين نديده کسی
تشنه لب آفتاب ،سقا ماه
چشمهايش به خيمه هاافتاد
مشک هم زير دست و پا افتاد
هيبتش از سروصداافتاد
دستهايش جداجداافتاد
شد ستاره ستاره حالا ماه
علی اکبر لطیفیان