آسیبشناسی هیئت، از «توریستهای عقیدتی»، بر نمیآید
گاهی این حضور، بروز «عالمانه و آگاهانه و زمان شناسانه» دارد و گهگاه به «رسوم قومی» و یا حتی به نوعی از «عادات تقویمی» بدل میشود. با همه تفاوتهایی که در این مفاهیم و مصادیق موج میزند، برکات ناشی از برگزاری هیئتها در سبک زندگی شیعی (از روضههای محلی زنانه تا هیئتهای گلوبال) جاری است و به تعبیری دیگر حتی اگر «بنایِ» تشکیل هیئتها در سطحیترین صورتهای فرضی باشد، خالی از لطف و حُسن و برکت نیست؛ زیرا آنچه باعث دوام یک مکتب عقلی است، «احساس نیازِ» عاطفیِ مخاطبین آن مکتب به «هدایت» است.
در شرح درستی این تنوع در اقامه هیئات (از نگاه حداقلی تا فضاهای حداکثری) به «مکانیسم هدایت» در قران مینگریم: فی المثل قرآن به همان صورت که منبعِ «هُدیً لِلّنَاس» است «هُدیً لِلمُتّقین» نیز میباشد! در این کتاب نامیرا، بواسطه رعایت قواعد روانشناسانه تبلیغ دینی، سفرهای وسیع از «نور» برای همه «قبائل و شعوب» باز شده است که برای هر سلیقهای هدایت عامه و یا هدایت خاصه فراهم میباشد. در سبک زندگی شیعی، ساز و کار اصلی تبلیغات مکتبی، بر اساس هیئتها بنا شده است و در این بنای الهی، هیچ سلیقه و قبیلهای بیرزق نیست.
مراتب متنوعی که در مبانی هیئات موثرند لایههای مختلفِ معرفتی، اجتماعی، سیاسی و... حتی اقتصادی را شامل میشود. پس نمیتوان فارغ از این کارکردهای گوناگون به قیاس هیئتها پرداخت و آغاز به «آسیبشناسی» کرد. آسیب شناسی هیئتها باید «عالمانه» و «دلسوزانه» باشد. عالمانه بودن این نقدِ درونی از مسیر درکِ سبک زندگی شیعی میگذرد و دلسوزانه بودن آسیبشناسیها از افرادی که «توریستهای عقیدتی» هستند بر نمیآید! گاه دیده شده است که متاسفانه (به عمد یا به غفلت) قلمها و زبانهایی خود را مجاز به آسیبشناسی دانستهاند که همچون مستشرقین به موضوعات حیاتی شیعه، با نگاه ناقص و پروژهای نگریستهاند و از حقایق باطنیِ ظواهر، بیتفاوت گذشتهاند!
سکولاریسم حاکم بر علوم انسانیِ ترجمهای بر محورِ «قداستزدایی» حرکت میکند و اساساً نگرش مدعیان روشنفکری (در جایگاه نقد سیاسی - اجتماعی) مبتنی بر فرضیات ترجمهای و غیر بومی است. در حالی که شناخت و تحلیل و کشف «قداستها» و تفکیک دامنه «مقدسات» از خرافات و عادات باطل، امری لازم و حیاتی برای نقد درونی است. وگرنه حضور پرتعداد و رنگین متشابهاتِ معرفتیِ هیئات در کنار محکمات قرانی برای سکولارهای شُبهه پرور، جواز هجمههای رسانهای و شِبه عالمانه شده است!
وقتی عالمان دلسوز در جایگاه مقایسه هیئتها از لحاظ «آنچه هست؟» و «آنچه باید باشد؟» قرار میگیرند، هیچگاه دامنِ احتیاط را در نقد از دست نمیدهند و حرمت محکمات و متشابهات را رعایت میکنند: حرمت محکمات را به دلیل حکمتهای آشکار آنها و حرمت متشابهات را به قرینه حکمتهای پنهان. اما میبینیم که (متاسفانه) وقتی سکولارهای مدعی، زبان و قلم خود را به سوی آسیبشناسیِ هیئات میکشانند، غالباً (با نیّت محکوم کردن محکمات مکتب تشیع) متشابهات این مکتب را به مسلخ تهمت و بهتان و افترا میبرند. برای این شبهروشنفکران، متشابهاتی که حکمت آشکار ندارند، محل تاخت و تازِ بیدریغ است و مشاهده میشودکه این قوم از بافتنِ هیچ یاوهای (برای جدا کردن مردم از دین) ابا نمیکنند.
عالمان دلسوز برای درک شیوههای سنتی جوامع شیعی در تعظیم شعائر مذهبی، به ریشههای آسمانی و زمینی توجه دارند. یعنی هم برای مظاهر عقلی و هم برای مظاهر عاطفیِ هیئات، حرمتی شایسته قائلند. اینان به خوبی آگاهند که هیچ مکتب عقلی بدون حضور عاطفی مخاطبینش قابلیت ادامه حیات ندارد. بقای اسلام (چه در وجه حماسه و چه در وجه مظلومیت) آنگاه حقیقت یافته است که وارد زندگی مردم شده است. وقتی مردم با حقایق حماسی و حقایق مظلومانه تاریخِ مکتب خود زندگی کنند خود را مسئول آن تاریخ و آن مکتب میدانند و مسئولانه برای جاودانگی آن مکتب، حاضر به هزینه کردن آبرو، مال، وقت، جان، خانواده و عاطفه و... میباشند و «این» دقیقاً همان چیزی است که دشمنان مکتب را میترساند. دشمنان مکتب تشیع، با علم به این حقایق غیرقابل کتمان، دست به کار انواع مکرها و فتنهها شدهاند و این کید و حیلهها هنوز ادامه دارد. همزمان با رشد سطح انتظارات جامعه دینی از هیئات، کیدها و حیلههای خصمانه نیز پیچیدهتر و شدیدتر شده است و نمیتوان از این واقعیتهای تلخ، چشمپوشی کرد. ولی به هرحال، ما یقین داریم استخوان بندیِ سبک زندگی شیعی به گونهای است که هدایتِ کلیّه الهیّه بقیه اللهی (حتی از پس پرده غیبت) در تمامیّتِ این ساختارِ تبلیغی، جاری است.
نکتهای که نباید از خاطر برود دقت در سیر تاریخی کارکرد هیئتهاست. شیعیان به اقتدایِ «وَ قَلیلٌ مِن عِبادِیَ الشّکور» سالهای سال پس از فاجعه سقیفه، اقلیتِ تحت فشاری در جامعه عامه بودهاند و در فضاهای خونبار اختناقِ قرنهای متمادی (که به مدد کودتاهای جاهلی، وصایت به خلافت و خلافت به سلطنت بدل شده بود) مظلومانه و عاشقانه معارف آل الله علیهم السلام را با «خون و اشک و قلم» حفظ کردند. آنچه «حماسه و مظلومیت و علم» را مانند سیاووش از آتش فتنهها نجات داده بود و مقام جمع الجمعی شیعه بود، اقامه بساط شادی و حزنِ آل الله علیهم السلام و برگزاری هیئات بوده است. شیعه، قرنها زنده بودنش را مدیون همین تشکّلات بوده است. شیعه هیچگاه این «حیث» را از دست نداد زیرا به خوبی میدانست «زنده نگه داشتن نام و یاد شهدا کمتر از خود شهادت نیست.» قرنها سطح توقع جامعه شیعی از هیئتها در همین سطح بود که «زنده بودنِ» مکتب را تضمین کند. امروزه به برکت انقلاب اسلامی، انتظار جامعه شیعی از هیئت ها، نه «زنده ماندن» بلکه «سرزنده ماندنِ» مکتب است که قطعاً و محققاً انتظار به جایی است.
امروزه، معارف شیعی، دارای آنچنان حیات و غنایی است که دیگر تداوم سطح سابق هیئتها با کارکردی که «باید داشته باشد» همخوانی ندارد. ظرفیت حاکم در این بساط نورانی آنقدر بالا و والاست که شیعه معاصر نه به «زنده ماندن» بلکه به «سرزنده بودن» و طراوت معرفتی و معنویِ جامعه خویش میاندیشد. عالمان دلسوز، نکتهسنجانه به این ظرفیتها و ظرائف فکر میکنند زیرا نیازهای جامعه معاصر با تمام قرنهای سابق، متفاوت شده است.
اگر هدفگذاری ما در تراز مبانی انقلاب اسلامی، مقدّمه چینی برای ظهور مهدی موعود روحی فداه باشد، ما حتی فارغ از کارکرد هیئات در فضای زنده ماندن و یا سرزنده بودنِ جامعه شیعی باید به سطحی برتر بیاندیشیم: «زنده شدنِ همه عالم» ! آری، مسیرِ ظهورِ موعود، از هیئتها میگذرد! هیئتها باید به چنان جایگاهی دست بیابند که همه مردم دنیا، در یک رابطه مستقیم و بیواسطه، حسین علیه السلام را بشناسند.
به تواتر، در کتابهای روایی دیدهایم که اولین سخنان رسمی مهدی موعود روحی فداه، در هنگام ظهور و در کنار کعبه، شانی حیرتآور دارد. عقول حکم میکنند ایشان در نخستین لحظات معرفی خویش (در آن خطبه رسمی و جهانی) باید به شیوهای عمل کند که «شناختِ» او را برای همگان، ملموس و قابل فهم نماید و به واسطه همین «مکانیسم هدایت»، ایشان برای معرفی خود، از نسبتش با حسینعلیه السلام حرف میزند! (و به تعبیری روضهخوانی میکند!) گوئیا مردم دنیا در آن روز، در اصطکاک با مفاهیم هیئتی و در ارتباط با هیئتها، به خوبی حسینعلیه السلام را میشناسند و مصائبش را درک میکنند! او کار هدایت جهانی را با حسینعلیه السلام شروع میکند: «آی مردم! من مهدی هستم... فرزند حسین(علیه السلام) ! همان حسین(علیه السلام) که در بین دو نهرِ آب، با لبِ تشنه...» اگر ایشان در معرفی خویش نام «شهید کربلا» را میبرد به این دلیل روشن است که (حکماً) جامعه بینالمللی (در آن روز) با حسینعلیه السلام و مصائب او آشناست و نه فقط آشناست که در آرزوی خونخواهی و انتقام، دست بر آسمان دارد.
در فرازهای پیشین با اشاره به سه سطح کارکردگرایانه هیئتها (در عصرهای مختلف) عرض کردیم که سه صورت برای هیئتها مفروض است: هیئتهایی که تضمین کننده «زنده بودنِ» مکتب میباشند و هیئتهایی که به «سرزنده بودنِ» اهل مکتب میاندیشند و هیئتهایی که به وظیفه جهانی خود در زنده کردنِ اهل دنیا آگاهند. سطح سوم (یا به تعبیری هیئتهای گلوبال) ریشه در دو سطح قبلی دارد. جنگهای عقیدتی (که در لایههای متنوع جوامع مختلف به راه افتاده است) همان جنگ حق و باطل است که از آغاز هبوط تا «وقت معلوم» ادامه دارد و همه باید نسبت خود را با حسین علیه السلام و کربلا و عاشورا بشناسند و جبهه خود را «انتخاب» کنند وَ سَیَعلَمُ الَّذینَ ظَلَموُا اَیَّ مُنقَلَبٍ یَنقَلِبوُن...!
/م118