حجت الاسلام هاشمی نژاد: چو این دنیا قلب انسان را مشغول کرد، حاصلش گرفتاری است

کد خبر: 17366
مراسم عزاداری و سوگواری ایام شهادت امام صادق علیه السلام با سخنرانی حجت الاسلام هاشمی نژاد و مداحی حاج مهدی آصفی در هیئت فاطمیون برگزار شد.

وارث: مراسم عزاداری و سوگواری ایام شهادت امام صادق علیه السلام با سخنرانی حجت الاسلام هاشمی نژاد و مداحی حاج مهدی آصفی در هیئت فاطمیون برگزار شد.

این مراسم با قرائت زیارت عاشورا و روضه خوانی و مداحی حاج مهدی آصفی آغاز شد و در ادامه حجت الاسلام هاشمی نژاد به سخنرانی پرداختند.

در ادامه متن سخنان ایشان  را می خوانید:

قرآن کریم می فرماید: قیامت روزی است که نه مال فایده می دهد و نه فرزندان، مگر اینکه انسان خدا را با قلب سلیم ملاقات کند. در تفسیر صافی ملا محسن فیض کاشانی روایتی را در ذیل این آیه از امام صادق علیه السلام نقل می فرماید که از حضرت سوال می شود قلب سلیم چه قلبی است که اگر کسی با این قلب وارد محشر بشود خدا دست او را میگیرد و اهل نجات می شود. حضرت فرمودند: این قلبی است که در محشر خدا را ملاقات کند و هیچ محبتی جز خدا در آن دل نباشد. "القلب حرم الله" دل حرم خدا است. غیر خدا را در حرم دوست جای ندهیم.

خانه چو یک بیش نیست دوست یکی بس بود                        وان یکه بی اشتراک ذات مقدس بود

در روایتی شریفی دارد، حضرت  داود در مناجاتش به خدا گفت: خدایا هر پادشاهی، هر ملکی، هر سلطانی یک خزانه ای دارد، خدایا خزانه تو کجاست؟ خطاب آمد: خزانه من از عرش بزرگتر است و از کرسی وسیع تر است و ملکوت آفرینش زینتش بیشتر است و از بهشت معطر تر است، زمین خزانه من معرفت است و آسمان خزانه من ایمان است، ابرهای آسمان خزانه من عقل است و باران
آن رحمت است و خورشید آن شوق است، ماه خزانه من محبت است، میوه این خزانه طاعت است، ای داود این خزانه من چهار در دارد، العلم و الحلم و صبروا و روا این هم چهار در. حضرت داود متعجب شد، گفت خدایا این خزانه تو با این عظمت و شکوه چیست ؟ سه مرتبه خطاب آمد: و هی القلب، و هی القلب، و هی القلب. خزانه من دل بنده مومن من است.

خدایا چرا انقدر با عظمت وبا شکوه دل مومن را خلق کردی؟ میگوید: اینجا جای خودم است، جای زهرا سلام الله علیها است جای علی علیه السلام، جای حسین علیه السلام، جای مهدی عج الله تعالی فرجه الشریف است.

حضرت محمد صل الله علیه و آله و سلم می فرمایند: قلب ها بر سه قسم اند: یک قلبی که مشغول به دنیا است دو قلبی که مشغول به آخرت است، سه قلبی که مشغول به مولا است. هر کدام از این اشتغالات قلب یک اثر دارد، قلبی که مشغول به دنیا باشد، حضرت محمد صل الله علیه و آله و سلم می فرمایند: این قلب همیشه گرفتار شدائد و بلاهای دنیوی است، چون این دنیا قلب انسان را مشغول کرد حاصلش گرفتاری است.

عیسی مسیح به عابدی بر روی کوهی بود گفت: عابد در اینجا  چه می کنی؟ گفت: بندگی خدا. حضرت عیسی پرسید خانه و کاشانه نداری؟ عابد گفت: نه!  ایشان پرسیدند چرا؟ عابد جواب داد: خدا به من گفته است که تو 700 سال در دنیا عمر داری، 700 سال عمر دنیا به زحمت خانه ساختن نمی ارزد. این 700 سال چیست که من بخواهم در این 700 سال خانه ای برای خودم درست کنم؟

حضرت به او گفت: قومی هستند که در آخر الزمان می آیند. عمر اکثر آنها کمتر از 100 سال است. انقدر آنها می سازند، خراب می کنند، آباد می کنند. عابد گفت: عجب! من اگر آن زمان را درک می کردم و فقط عمر من 100 سال بود همه 100 سال عمرم را به یک سجده طولانی به پایان می بردم.


انسان اگر مشغول به دنیا شد، قلب مشغول شد، آسایش نیست. چون زندگی مرفه انسان را آرام نمی کند. "بذکر الله تطمئن القلوب" دل با یاد خدا آرام میگیرد. از دنیا زندگی خوب بخواهید، مومن که نباید گدا باشد، اینها از همدیگر تفکیک شود. دنیا دو گونه است، دنیای استقلالی و دنیای اعتباری. 

برخی روایات می گویند که دنیا خوب است. مثلا کسی که برای زن و فرزندش تلاش کند، ثواب مجاهد فی سبیل لله را دارد. خدا نگفته است که مومن ذلیل باشد و فقیر. از طرفی هم میگویند دنیا ملعون است. داستان چیست؟ ما باید چه کنیم؟ تکلیف چیست؟ بحثی در اصول فقه داریم به نام متعارضین. یک روایت به ما رسیده پنیر نخورید بهتر است، یک روایت هم می گویند بخور، جایز است. در این موارد تکلیف چیست؟ آقایان فقها یک بحثی دارند که می فرمایند: دو تا حدیث از ما اهل بیت به شما می رسد، ظاهرش با یکدیگر هماهنگی ندارد، اگر شما این ها را با هم سازش دهید بهتر است تا اینکه یکی از کلام ما را کنار بگذارید.

بین متعارضین جمع کنید، که این کار مربوط به فقیه است. این آقایان چه می کنند؟ می فرمایند: پنیر خوردن اشکالی ندارد ولی کراهت دارد. آن دو روایت در یک روایت جمع شد. جمع بین روایات دنیا چیست؟

دنیای استقلالی، روایاتی که می گوید دنیا بد است، می گوید دنیا را مستقل خواستن بد است، اگر دنیا را بخواهی برای اینکه به دیگران فخر فروشی کنی، بد است. روایات می گویند دنیا ارزش ندارد که شما دنیا را برای خودش بخواهی. اما دنیایی که باید بخواهی و دوست داشتنش مانعی ندارد، دنیای اعتباری است، دنیا را بخواه، تجارت هم بکن به عنوان اینکه آخرت تو از همین دنیا تامین می شود. "الدنیا مزرعه الاخره".

شخصی به محضر حضرت محمد صل الله علیه و آله وسلم رسید و عرض کرد من خانه خوب و مرکب خوب می خواهم، دوست دارم زندگی خوب داشته باشم، حضرت فرمودند: برای چه میخواهی؟ گفت: دنیا را برای خودش نمی خواهم، میخواهم دنیا را استخدام کنم و برای آخرتم استفاده کنم، حضرت فرمودند: این طلب دنیا نیست، این طلب آخرت است. دنیا را بخواه اما دنیا بت تو نشود.

بخشی از مالت را از دست داده ای؟ بخشی از پولت را بردند؟ مهم نیست. آن خدایی که تا این لحظه عمرت تو را آبرومند تامین کرده است، چرا سوءظن به خدا دارید؟ خیلی بد است این سوء ظن های نسبت به خدا.

مرحوم آیت الله مجتبی قزوینی می فرمودند: اگر یک صندوق پر از الماس و جواهرات ناب کنار اتاق من باشد، من اعتمادم به خدا بیشتر است از آن صندوق پر از جواهر، چون او فنا پذیر است اما خدا فنا پذیر نیست. این سوءظن به خدا خیلی در جامعه زیاد شده است. محاسبه کن آنچه خدا به تو داده است، تا پایان عمرت کفایت می کند بنده خدا. تقسیم کن آنچه خداوند به تو عنایت کرده است، کفایت می کند.

حضرت موسی بن جعفر علیه السلام می فرمایند: انسان حریص به دنیا مثل تشنه در آب دریا است. آب دریا شور است، یک لیوان می خورد برای رفع تشنگی اما تشنه تر می شود، انقدر آب می خورد اما عطش رفع نمی شود هیچ آن آب خود باعث مرگش می شود.

دنیا طلبیدم به دنیا نرسیدم                                 پس کی برسم باخرت نا طلبیده

بعضی قلب ها آخرتی است، نماز میخواند بهشت را به او بدهند، روزه میگیرد ، گریه می کند بهشت به او بدهند،  درجات عالی در قیامت به او می دهند، اما این قلب مطلوب نیست. قلب مطلوب این قلب است:" وَ اَمَّا الْقَلْبُ الْمَشْغولُ بِالْمَوْلَی فَلَهُ الدُّنْیا وَ الْعُقْبَی وَ الْمَوْلَی " قلبی که مشغول به خود خدا است. این قلب هم دنیا دارد، هم آخرت دارد و هم خود مولا را دارد. این قلب عالی است. 

شعر خوانده شده توسط حاج مهدی آصفی:

چه اعتماد بر این عاریت سرای سپنج

که درد آن همه درد است و گنج آن همه رنج

به معنی ار نگری جون از او به حیله گریست

به صورت ارچه عروسی است پر ز عشوه و قنج

به صبر کوش چو با رنج سر کنی که ز شام

هزار چرخ خورد تا فتد زمین نارنج

گذشت از سر شهوت کسی که از حسنش

زمان مصر بریدند دست جای ترنج

بلی چو یوسف صدیق پاکدامن باش

که تا دهد به درت هر کلید عزت و گنج

میان خلق تفاوت بود چو انگشتان

که نیستند به میزان یکدگر هر پنج

چه فتنه ها که ز یک حرف نا به جا برخواست

چو خواهی آنکه بگویی سخن نخست بسنج