چرا قرائت بعضی نمازها آرام و بعضی بلند و بعضی سه رکعتی وبعضی چهاررکعتی است؟
وارث: فلسفه و حکمت بیش تر احکام و مقرارت اسلام به طور کامل براى ما مشخص نیست و ما تنها از باب تعبّد و تسلیم آن ها را پذیرفته ایم ؛ در واقع چون خداوند متعال و نبى گرامى اسلام (ص) و ائمه اطهار(ع) فرموده اند ، یقین داریم تمام دستورهای آن ها مبتنى بر مصالح و مفاسد واقعی است ؛ از این رو با جان و دل از آن ها اطاعت مى کنیم، اگر چه علت گفتارشان را ندانیم همان گونه که از دستور دکتر در مصرف دارویی خاص یا پرهیز از غذایی معین پیروی می کنیم، با این که نمى دانیم خاصیت فلان دارو یا ضرر آن غذا چیست .
بلند و آهسته خواندن حمد و سوره در نماز ، تعداد رکعات نمازها و بسیاری از جزئیات دیگر عبادات نیز تعبدى هستند و ما فلسفه آن را به طور کامل نمى دانیم . البته وقتى به روایات مراجعه مى کنیم، به اشاراتى از ائمه معصومین (ع) و پیامبر اکرم (ص) برخورد مى کنیم , اما نمى توان آن را علت حقیقى و فلسفه واقعى جهر و اخفات دانست . به این معنا که تمام فلسفه و حکمت در آن خلاصه شود و چیز دیگری نباشد.
مثلا در مورد بلند یا آهسته خواندن نماز ها محمّد بن حمزة نقل كرده كه محضر امام صادق عليه السّلام عرض نمودم: براى چه در نماز فجر و مغرب و عشا قرائت بلند خوانده مىشود و ساير نمازها مثل ظهر و عصر ايّام را بلند نمىخوانند؟ براى چه تسبيح در دو ركعت آخر افضل و برتر از قرائت مىباشد؟
حضرت فرمودند: به خاطر آن كه وقتى نبى اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلم را به آسمان بردند، اوّلين نمازى كه حق تعالى بر آن سرور واجب نمود، نماز ظهر روز جمعه بود .پس از آن فرشتگان پشت سر حضرتش به نماز ايستادند، خدا به نبى گراميش امر فرمود كه قرائت نماز را بلند بخواند تا بر فرشتگان فضل و برتريش نسبت به آن ها معلوم و آشكار گردد . پس از نماز ظهر، نماز عصر را بر پيامبر فرض و واجب گردانيد.
هنگام خواندن آن احدى از فرشتگان را خداوند به پيامبرش نيفزود و به او امر نمود كه قرائت را مخفى و آهسته بخواند ، زيرا پشت سر آن جناب كسى نبود . پس از آن نماز مغرب را بر او واجب كرد . سپس فرشتگان را به آن حضرت افزود . پس امر كرد كه قرائت اين نماز را نيز بلند بخواند . همچنين در نماز عشا. وقتى نزديك طلوع فجر رسيد ، نماز صبح را خدا بر حضرتش واجب نمود . امر كرد كه آن را نيز بلند بخواند تا فضل او بر ديگران معلوم گردد ، همان طورى كه بر فرشتگان معلوم گرديد. به همين خاطر نماز صبح را بايد بلند خواند.(1)
البته نظرات دیگری هم در این خصوص مطرح شده مثلا آیت الله مکارم در مورد فلسفه آهسته و بلند خواندن نماز چنین فرموده اند:
با توجه به اين که در صدر اسلام مساجد فاقد وسيله روشنايي مناسب بود، مسلمانان موظف بودند نمازهايي را که در تاريکي خوانده مي شد (نماز صبح و مغرب و عشا) بلند بخوانند تا ديگر مسلمانان متوجه آنان باشند و به صف جماعت ملحق شوند؛ ولي نسبت به نماز ظهر و عصر نيازي به اين کار نبود. پس از آن که مساجد به وسایل روشنايي مجهز شد، سنت مذکور به حال خود باقي ماند. (2)
البته باید توجه شود که در صورت صحت این نظر باز این امر حكمت حكم است، نه علت آن در نتیجه وقتی این مساله تبدیل به قانون شد کماکان باید به آن عمل نمود و فازغ از وضعیت اولیه رعایت سنت های نبوی خود معیار و میزان تعبد و تسلیم در برابر قوانین الهی پیدا می کند و نمی توان آن ها را نادیده گرفت مگر آنکه قانون گذار دیگر به ادامه این قانون تکلیف نکند .
همچنین در مورد تعداد رکعات نماز طبق آنچه كه از برخي روايات استفاده مي شود، نماز یومیه در ابتدا بنا به مصالحي، ده ركعت بود ، يعني هر نمازي دو ركعتی و در پنج وعده واجب شده بود. هفت ركعت ديگر بعد از هجرت به مدینه و قدرت پیدا کردن اسلام، مثل واجبات دیگر که یکی پس از دیگری بر امت واجب می شد، واجب شد. به شکل کنونی؛ یعنی، 17 رکعت نماز واجب و 34 رکعت نماز نافله درآمد؛ چنان كه امام صادق (ع) فرمود:
"... سپس خدا عز و جل نماز را دو ركعت دو ركعت در هر وقتى واجب كرده و همه پنج وقت ده ركعت بود. رسول خدا به دو ركعت (ظهر و عصر و عشا) دو ركعت افزود و به نماز مغرب يك ركعت. اين هم مانند همان فريضه الهى واجب شد. ترك آن ها جز در سفر روا نيست. به مغرب همان يك ركعت افزود و آن را در سفر و غیر سفر ثابت نگه داشت. خدا همه اين مقررات را اجازه داد و نماز واجب يوميه هفده ركعت شد...". (3) که شیخ صدوق تبیینی از این تغییرات و حکمت آن در کتاب علل الشرایع ارائه داده است (4)
پی نوشت ها :
1. شيخ صدوق، علل الشرائع ، انتشارات داورى، چاپ اول ، ج 2 ،ص 322-323.
2. آيت الله مکارم، بخشي از مسائل کثير الابتلا، م 20.
3. كليني، الكافي، ترجمه كمره اي، محمدباقر، چ اسوه، قم 1375ه ش، ج 2، ص 325.
4. شيخ صدوق، علل الشرايع، نشر دار الحجه ،بیروت ، 1412 ق، جلد 1، ص 251.
منبع: مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
/م118
بلند و آهسته خواندن حمد و سوره در نماز ، تعداد رکعات نمازها و بسیاری از جزئیات دیگر عبادات نیز تعبدى هستند و ما فلسفه آن را به طور کامل نمى دانیم . البته وقتى به روایات مراجعه مى کنیم، به اشاراتى از ائمه معصومین (ع) و پیامبر اکرم (ص) برخورد مى کنیم , اما نمى توان آن را علت حقیقى و فلسفه واقعى جهر و اخفات دانست . به این معنا که تمام فلسفه و حکمت در آن خلاصه شود و چیز دیگری نباشد.
مثلا در مورد بلند یا آهسته خواندن نماز ها محمّد بن حمزة نقل كرده كه محضر امام صادق عليه السّلام عرض نمودم: براى چه در نماز فجر و مغرب و عشا قرائت بلند خوانده مىشود و ساير نمازها مثل ظهر و عصر ايّام را بلند نمىخوانند؟ براى چه تسبيح در دو ركعت آخر افضل و برتر از قرائت مىباشد؟
حضرت فرمودند: به خاطر آن كه وقتى نبى اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلم را به آسمان بردند، اوّلين نمازى كه حق تعالى بر آن سرور واجب نمود، نماز ظهر روز جمعه بود .پس از آن فرشتگان پشت سر حضرتش به نماز ايستادند، خدا به نبى گراميش امر فرمود كه قرائت نماز را بلند بخواند تا بر فرشتگان فضل و برتريش نسبت به آن ها معلوم و آشكار گردد . پس از نماز ظهر، نماز عصر را بر پيامبر فرض و واجب گردانيد.
هنگام خواندن آن احدى از فرشتگان را خداوند به پيامبرش نيفزود و به او امر نمود كه قرائت را مخفى و آهسته بخواند ، زيرا پشت سر آن جناب كسى نبود . پس از آن نماز مغرب را بر او واجب كرد . سپس فرشتگان را به آن حضرت افزود . پس امر كرد كه قرائت اين نماز را نيز بلند بخواند . همچنين در نماز عشا. وقتى نزديك طلوع فجر رسيد ، نماز صبح را خدا بر حضرتش واجب نمود . امر كرد كه آن را نيز بلند بخواند تا فضل او بر ديگران معلوم گردد ، همان طورى كه بر فرشتگان معلوم گرديد. به همين خاطر نماز صبح را بايد بلند خواند.(1)
البته نظرات دیگری هم در این خصوص مطرح شده مثلا آیت الله مکارم در مورد فلسفه آهسته و بلند خواندن نماز چنین فرموده اند:
با توجه به اين که در صدر اسلام مساجد فاقد وسيله روشنايي مناسب بود، مسلمانان موظف بودند نمازهايي را که در تاريکي خوانده مي شد (نماز صبح و مغرب و عشا) بلند بخوانند تا ديگر مسلمانان متوجه آنان باشند و به صف جماعت ملحق شوند؛ ولي نسبت به نماز ظهر و عصر نيازي به اين کار نبود. پس از آن که مساجد به وسایل روشنايي مجهز شد، سنت مذکور به حال خود باقي ماند. (2)
البته باید توجه شود که در صورت صحت این نظر باز این امر حكمت حكم است، نه علت آن در نتیجه وقتی این مساله تبدیل به قانون شد کماکان باید به آن عمل نمود و فازغ از وضعیت اولیه رعایت سنت های نبوی خود معیار و میزان تعبد و تسلیم در برابر قوانین الهی پیدا می کند و نمی توان آن ها را نادیده گرفت مگر آنکه قانون گذار دیگر به ادامه این قانون تکلیف نکند .
همچنین در مورد تعداد رکعات نماز طبق آنچه كه از برخي روايات استفاده مي شود، نماز یومیه در ابتدا بنا به مصالحي، ده ركعت بود ، يعني هر نمازي دو ركعتی و در پنج وعده واجب شده بود. هفت ركعت ديگر بعد از هجرت به مدینه و قدرت پیدا کردن اسلام، مثل واجبات دیگر که یکی پس از دیگری بر امت واجب می شد، واجب شد. به شکل کنونی؛ یعنی، 17 رکعت نماز واجب و 34 رکعت نماز نافله درآمد؛ چنان كه امام صادق (ع) فرمود:
"... سپس خدا عز و جل نماز را دو ركعت دو ركعت در هر وقتى واجب كرده و همه پنج وقت ده ركعت بود. رسول خدا به دو ركعت (ظهر و عصر و عشا) دو ركعت افزود و به نماز مغرب يك ركعت. اين هم مانند همان فريضه الهى واجب شد. ترك آن ها جز در سفر روا نيست. به مغرب همان يك ركعت افزود و آن را در سفر و غیر سفر ثابت نگه داشت. خدا همه اين مقررات را اجازه داد و نماز واجب يوميه هفده ركعت شد...". (3) که شیخ صدوق تبیینی از این تغییرات و حکمت آن در کتاب علل الشرایع ارائه داده است (4)
پی نوشت ها :
1. شيخ صدوق، علل الشرائع ، انتشارات داورى، چاپ اول ، ج 2 ،ص 322-323.
2. آيت الله مکارم، بخشي از مسائل کثير الابتلا، م 20.
3. كليني، الكافي، ترجمه كمره اي، محمدباقر، چ اسوه، قم 1375ه ش، ج 2، ص 325.
4. شيخ صدوق، علل الشرايع، نشر دار الحجه ،بیروت ، 1412 ق، جلد 1، ص 251.
منبع: مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
/م118