مسمط منتشرنشده احمد بابایی در سوگ حضرت جواد‌ الائمه(ع)

کد خبر: 19712
شیعیان پایان ماه ذیقعده در داغ جوان‌ترین امام‌شان می‌نشینند؛ یگانه پسر حضرت رضا(ع) که بویژه شیعیان ایران پیوندی عجیب با حضرتش دارند؛ همه ایرانیان خود را وامدار امام رضا(ع) می‌دانند و در سوگ فرزند دلبند ایشان، «سنگ تمام» می‌گذارند.
وارث: احمد بابایی از نسل شاعران آئینی است که در کنار نام‌هایی چون محمد سهرابی، احمد علوی، قاسم صرافان، محسن رضوانی، محسن عرب‌خالقی، مهدی رحیمی و... جریان جدیدی را در شعر معاصر مذهبی ایجاد کرده‌اند. بابایی علاوه بر شاعر، ذاکر اهل‌بیت(ع) هم هست و آنگونه که خود می‌گوید، اینها را از پدرش «حاج سیروس» به ارث برده است.

شعرخوانی امسال او در محضر مقام معظم رهبری غوغا کرد. کمتر شعری، به اندازه شعر احمد بابایی مورد تفقد و تشویق رهبر انقلاب قرار گرفته است. این تشویق هم می‌تواند به خاطر موضوع شعر که موضع‌گیری شاعرانه در برابر فتنه داعش بود، باشد؛ هم به خاطر زبان و لطایف شعری خاص احمد بابایی. به حق می‌توان گفت که شعر «باز هم حرمله...» در کنار شعر بلند بابایی درباره «بیداری اسلامی» از اشعار ماندگار دوران معاصر خواهد بود.

در ادامه سوگ‌سروده جدید «احمد بابایی» برای حضرت جواد الائمه(ع) آمده که در قالب مسمط سروده شده و تاکنون منتشر نشده است؛ بابایی اصرار داشت در شب شهادت حضرت امام محمد تقی(ع) برای ایشان کاری کند، هم از این رو اصرار داشت برای ارسال این شعر، خودش آن را تایپ کند و بفرستد؛ او همه شعر را شب گذشته، یعنی شب شهادت امام جواد(ع) با گوشیِ تلفن همراهش تایپ کرد و در حالی که زیر شعرش نوشته بود «یا زهرا(س)» برایمان فرستاد؛ «دم‌اش گرم و سرش خوش باد!»

 اینک سوگ‌سروده اخیر احمد بابایی هدیه به ساحت مقدس حضرت جواد الائمه(ع):

یاجوادالائمه(ع)

لفظ و معنا را از این مضمون برون انداختی
در رگِ انّا... شبی للّه... خون انداختی
سایه بر «انّا الیه راجعون» انداختی

ظلمتم، تاریکی‌ام، نور خدا دستم بگیر!
یا جواد ابن علی موسی الرضا(ع) دستم بگیر!

***

عفو تو جُرم زمین را بی‌گناهی می‌کند
کوی تو از چشم خیسم باج‌خواهی می‌کند
کاظمینِ تو فلک را پادشاهی می‌کند

گرچه در بندی، ندیدم از شما آزاده‌تر
از تو آقاتر ندیدم، از تو آقا زاده‌تر

***

برکتش نازم که با جودش معاد آید به دست
با توسّل، دامنِ باب المراد آید به دست
با همین دلرحمی‌اش «حرز جواد(ع)» آید به دست

اشک چشم‌ام را مبین، او خالق لبخندها ست
پور سلطان است، آری، تاج تک‌فرزندها ست

***

ای قدیمِ هفت ساله، حادثِ هوی توأم
ضامنم باشی اگر من نیز آهوی توأم
آبرویم زیر تیغ است اهل ابروی توأم

ای شبیهِ منجیِ فطرس، حسین ما تویی
کربلای ما تویی و کاظمین ما تویی

***

سبزه‌رویی کز کلامش شیعه بال و پر گرفت
هرکه نوشید از غدیر، از نام او ساغر گرفت
هرچه رفعت یافت مکتب، از «اباجعفر(ع)» گرفت

زیر پای فقر ما فخر زبرجد ریخته
هرچه برکت بود در آل محمد(ص) ریخته

***

خاطرات حُجره‌اش را نقشی از طف می‌زدند
ناله می‌کرد و میان حلقه‌ها دف می‌زدند
دست و پا می‌زد جواد(ع) و دور او کف می‌زدند

حیف شد، ویرانه‌ها را عزم آبادی نبود
وقت جان دادن کنار بسترش هادی نبود

***

زهر، کاری گشت و شد ناامن صحن خانه‌اش
سوخت چون شمع و اجل، بر گِرد او پروانه‌اش
«بامِ خانه» خواست گیرد نعش او بر شانه‌اش

چون که می‌لنگید در راه ولایت «پای شهر»
سایه اندازند بر نعش‌اش کبوترهای شهر
...