اوج مفهوم امامت، ولايت است
يعني هيچگاه نبوده و نخواهد بود كه زمين از يك انسان كامل خالي باشد... اهل تسنن (غير از وهابيها) فقط براي پيغمبراكرم قايل هستند و براي غير پيغمبر براي احدي در دنيا چنين علو روحي و احاطه روحي قايل نيستند. ولي اين مطلب جزو اصول مذهب ما شيعيان است. بنابراين مسأله امامت سه درجه پيدا ميكند و اگر اينها را از يكديگر تفكيك نكنيم در استدلالهايي كه در اين مورد هست دچار اشكال ميشويم.» (امامت و رهبري، شهيد مطهري، ص ۳۲ تا ۳۴)
امامت در قرآن
«ما اگر بخواهيم وارد بحث امامت بشويم بايد در سه مرحله بحث كنيم: امامت در قرآن، امامت در سنت و امامت به حسب حكم عقل. در مرحله اول بايد ببينيم آيا آيات قرآن در باب امامت دلالت بر امامتي كه شيعه ميگويد دارد يا نه؟ اگر دارد آيا فقط به معني رهبري سياسي و اجتماعي را ميگويند يا امامت به معني مرجعيت ديني و حتي امامت به معني ولايت معنوي را هم ميگويد؟» (همان، ص۳۵)
چند آيه هست كه مورد استدلال شيعه در باب امامت است: يكي آيه إنما وليكم ا... است... إنما يعني منحصراً معني اصلي «ولي» سرپرست است. ولايت يعني تسلط و سرپرستي.
ما در دستورات اسلام نداريم كه انسان در حال ركوع زكات بدهد كه بگوييم اين يك قانون كلي است. اين، اشاره به واقعهاي است كه در خارج يك بار وقوع پيدا كرده است و شيعه و سني به اتفاق آن را روايت كردهاند و آن اين است كه علي (ع) در حال ركوع بود، سائلي پيدا شد، حضرت به انگشت خود اشاره كرد او آمد انگشتر را از انگشت علي (ع) بيرون آورد و رفت. پس «كساني كه چنين ميكنند» اشاره و كنايه است... يعني آن فردي كه چنين كرده. آيات ديگر آياتي است كه درباره جريان غدير است. يكي اين آيه است: ياأيهاالرسول بلّغ ما أنزل إليك من ربّك... موضوع آنچنان مهم است كه اگر پيغمبر (ص) تبليغ نكند اصلا رسالتش را ابلاغ نكرده است. سوره مائده به اتفاق شيعه و سني آخرين سورهاي است كه بر پيغمبر نازل شده و اين آيات جزو آخرين آيات و دستورات بوده است. شيعه سؤال ميكند اين دستوري كه جزو آخرين دستورهاست و آن قدر مهم است كه اگر پيغمبر آن را ابلاغ نكند همه گذشتهها كأن لم يكن است، چيست؟ ما ميگوييم آن موضوع مسأله امامت است. به علاوه، شيعه از كلمات و روايات خود اهل تسنن دليل ميآورد كه اين آيه در غديرخم نازل شده است. در همان سوره مائده آيه اليوم أكملتُ لكم دينَكم... نشان ميدهد در آن روز جرياني رخ داده كه آن قدر با اهميت است كه آن را مكمل دين و متمم نعمت خدا بر بشر شمرده است و با بودن آن اسلام؛ اسلام است و خدا اين اسلام را همان ميبيند كه ميخواسته... (همان، ص۳۷ تا ۴۰)
رابطه امامت با مسأله حكومت
«يك مسأله در باب امامت، مسأله حكومت است. يعني تكليف حكومت پس از پيغمبر صلي ا... عليه و آله چيست؟ آيا به عهده خود مردم است... يا اينكه پيغمبر، حاكم در ميان مردم براي بعد از خودش را تعيين كرده است؟ اگر اصل كلي در حكومت از نظر اسلام اين باشد [كه حكومت بايد تنصيصي و تعييني باشد] حتي لزومي ندارد كه پيغمبر صلي ا... عليه و آله؛ علي عليه السلام را از طريق وحي تعيين كرده باشد، بلكه به نظر خودش تعيين كرده... وحي حداكثر همين قدر دخالت ميكند كهاي پيامبر! تو وظيفه داري كسي را كه صلاح ميداني تعيين كني. اگر امامت را به اين شكل ساده و در سطح حكومت طرح كنيم آن وقت ميبينيم جاذبه آنچه اهل تسنن ميگويند بيشتر از آن چيزي است كه شيعه ميگويد، چون آنها ميگويند يك حاكم حق ندارد حاكم بعدي را خودش تعيين كند بلكه امت بايد تعيين كند. از نظر مجموع آنچه ما در شيعه ميبينيم اين مسأله كه خلافت علي عليه السلام و ساير ائمه عليهم السلام تنصيصي بوده فرع بريك مسأله ديگري است كه آن مسأله اساسيتر از اين مسأله است. مسأله حكومت از فروع و يكي از شاخههاي خيلي كوچك امامت است. (همان، ص ۴۱ تا ۴۵)
امامت و مسأله بيان دين
«در مورد امامت آنچه كه در درجه اول اهميت است مسأله جانشيني پيغمبر (ص) است در توضيح و بيان دين، منهاي وحي. مسأله امامت اين است كه آيا با رفتن پيغمبر، بيان آن تعليمات آسماني كه در يك فرد متمركز بود... آيا بعد از ايشان انساني وجود داشت كه واقعا مرجع احكام دين باشد آن طوري كه ايشان مرجع و مبين و مفسر بودند؟ آيا يك انسان كامل اين چنيني وجود داشت يا نه؟ وجود داشت با اين تفاوت كه آنچه پيغمبر در اين گونه مسايل ميگويد مستند به وحي مستقيم است و آنچه ائمه (ع) ميگويند مستند به پيغمبر (ص). [البته] ما
نمي توانيم تفسير كنيم كه اين، چگونه بوده است.» (همان، ص ۴۵ و ۴۶)
در سوره مائده آيه اليوم أكملتُ لكم دينَكم... نشان ميدهد كه درآن روز جرياني رخ داده كه آن قدر با اهميت است كه آن را مكمل دين و متمم نعمت خدا بر بشر شمرده است و با بودن آن اسلام اسلام است. و خدا اين اسلام را همان ميبيند كه ميخواسته...
عصمت ائمه (ع)
«اساس مسأله در باب امامت آن جنبه معنوي است. امامان يعني انسانهايي معنوي مادون پيغمبر صلي ا… عليه و آله كه از طريقي معنوي اسلام را ميدانند و ميشناسند و مانند پيغمبر معصوم از خطا و لغزش و گناهاند. امام مرجع قاطعي است كه اگر جملهاي از او بشنويد نه احتمال خطا در آن ميدهيد و نه احتمال انحراف عمدي، كه اسمش ميشود «عصمت»... شيعه ميگويد اينكه پيغمبر فرمود: إنّي تاركٌ فيكم الثقلين... نص در چنين مطلبي است. اين حديثي نيست كه فقط شيعه روايت كرده باشد. بلكه حديثي است كه حتي اهل تسنن از شيعه بيشتر روايت كردهاند. منافاتي نيست بين «كتاب و سنت» و «كتاب و عترت» زيرا عترت براي بيان سنت است. صحبت اين نيست كه ما به سنت رجوع كنيم يا به عترت؟ بلكه سخن در اين است كه مبيّن واقعي سنت، عترت است و تمام سنت نزد آنهاست....
روح اصلي امامت اين است اسلام كه ديني است جامع و كلي، آيا همان مقداري است كه در قرآن و در كلمات پيغمبر صلي ا... عليه و آله بيان گرديده است؟ يا اينكه پس از پيامبر اسلام نازل شده بر ايشان كه هنوز خيلي از مسايل آن از باب اينكه بايد حاجت پيش بيايد، زمان بگذرد و تدريجا بيان شود، بيان نشده بود، نزد علي عليه السلام بود. همين حديث كتاب ا... و عترتي» عصمت را هم بيان ميكند، زيرا پيغمبر ميفرمايد: دين را از اين دو منبع بگيريد همان طور كه قرآن معصوم است، يعني در آن خطا وجود ندارد آن ديگري [عترت] هم معصوم است.» (همان، ص ۴۷ تا۴۹)