راهي براي بخشش گناهان در روز

کد خبر: 20710
حضرت علي‌بن‌ابي‌طالب (ع) مي‌فرمايند: «اي كميل! هر روزت را با نام خدا شروع كن؛ يعني «بسم الله الرحمن الرحيم» بگو و بعد بگو: «لا حول و لا قوة إلا بالله»، توكل به خدا هم بكن. ياد ما باش، اسم ما را ببر و بر ما درود بفرست!»
وارث: آيت‌الله روح‌الله قرهي مدير حوزه علميه امام مهدي (عج) حكيميه تهران در تازه‌ترين جلسه اخلاق خود به موضوع «مراقبه» پرداخت كه مشروح آن در ادامه مي‌آيد:


*حلواي تن تناني، تا نخوري نداني!

اولياء خدا، در باب بندگي، دو اصل را دائم براي هر كس تذكار دادند كه يكي، معرفت و ديگري، مراقبه است. اگر اين دو حاصل شود، جدّي انسان، عبدالله مي‌شود و آن‌وقت است كه با اينكه بين مردم هست، ولي لذّت بندگي را چنان مي‌چشد كه اگر همه عالم را به او بدهند، حاضر نيست با يك لحظه بندگي عوض كند، اين‌قدر مزه دارد.

اولياء خدا در اين زمينه، مثال‌هايي زدند كه حتّي بعضي از آن‌ها، مثال‌هاي عوامانه است. خدا آيت‌الله العظمي بهاءالدّيني را رحمت كند، نه يك بار، نه دو بار، بلكه بار‌ها اين جمله را مي‌فرمودند كه آقاجان! حلواي تن تناني، تا نخوري نداني! مي‌فرمودند: بندگي، آن حلواست.

يكي از آقايان به آيت‌الله العظمي بهاءالدّيني گفت: آقا! شما چه كرده‌ايد اين‌ طور شديد؟ يا ما چه كنيم مثل شما بشويم؟

ايشان تأمّلي كردند و بعد فرمودند: بندگي آقا! بندگي. اجمالاً بنده باش، همه اين‌ها مي‌آيد.

نظر بنده به حسب حالات اولياء خدا كه ديدم، اين است كه علّت تأمّلي كه فرمودند، اين بود كه خيلي خوششان نمي‌آيد بگويند كه شما چيزي شده‌ايد، امّا از آن طرف هم برايشان فرض است كه مطالب را بگويند. لذا فرمودند: همه اين‌ها در بندگي و عبد شدن است.

لذا عبد براي همين تأمّل مي‌كند و مراقب است كه نكند يك لحظه غفلت كند، اوضاعش به‌هم بريزد و گرفتار ‌شود. لذا همان‌طور كه اين‌ها بندگي را با معرفت به دست آوردند، با معرفت هم از آن، مراقبت مي‌كنند.

پس بايد دقّت كرد كه اين‌ها با احساس خالي، عبوديّت را به دست نياوردند. گرچه وقتي بنده مي‌شوند، احساسات اين بندگان خدا، بيش از همه است. اصلاً اين‌قدر روح لطيفي دارند كه قلبشان سريع مي‌شكند. اكثر مواقع هم اهل بكاء از «خشية اللّه» هستند. حالا در ادامه روايتي عجيبي از اميرالمؤمنين (ع) در زمينه آداب بندگي اين‌ها بيان مي‌كنم كه غوغاست! اين‌ها چنان قلب رئوفي دارند كه به تعبير عاميانه، اشكشان دم مشك است! لذا عبادالله، رئوف هستند.

خيلي جالب است كه با اينكه جمع ضدّين، محال است، امّا اين رئوف، در جايي هم «أَشِدَّاءُ علي الكُفَّارِ» مي‌شود! آن هم ‌جايي كه مي‌بيند كسي مي‌خواهد به عشقش يعني خدا، حمله‌ور شود. البته كسي نمي‌تواند به خدا حمله‌ور شود و اين، صورت ظاهر است كه فرموده: «عَدُوِّي وَعَدُوَّكُمْ». لذا منظور، وقتي است كه ابليس و سپاهش بخواهند مردم را از بندگي دور كنند. چون عبدالله دوست دارد همه را عبدالله كند؛ يعني مي‌خواهد همه را به سمت خدايي شدن بكشد. چون حلاوت و شيريني آن را چشيده و آن حلوه حلوه‌ايي را كه اولياء مي‌گويند، مزه مزه كرده است. لذا آن روح لطيف، آن قلب نازك و آنكه اشكش سريع جاري مي‌شد؛ در مورد دشمنان خدا كه نمي‌خواهند مردم به اين سمت بيايند؛ «أَشِدَّاءُ علي الكُفَّارِ» مي‌شود.

البته اين‌ها معلوم نمي‌شود، إلّا به اينكه انسان، بنده شود. وقتي بنده شد، مي‌فهمد چگونه اين اضداد با هم جمع شدند. اصلاً آن‌ وقت مي‌فهمد كه اتّفاقاً اين‌ها، جمع ضدّين نيست، بلكه رديف هم هستند.

عبدالله، با اينكه در واقع، بين مردم نيست و يك جاي ديگر هست - اين هم يك چيز عجيبي است كه بالاخره با مردم هست يا با مردم نيست؟! - امّا اين‌قدر مردم را دوست دارد كه مي‌خواهد همه مردم را به اين طرف بكشد. اينكه پيامبر (ص)، «طَبيبٌ دَوّارٌ»، طبيب دوره‌گرد بودند؛ براي اين بود كه همه جا مي‌رفتند و مي‌خواستند همه را به سمت پروردگار عالم بكشد. در تشهد مي‌گوييم: «عَبدُهُ وَ رَسُولُه» عبد است و چنان به مردم عشق مي‌ورزد كه غيرقابل وصف است. مگر مي‌شود عاشق پروردگار عالم كه قلبش را به حضرت دوست سپرده، عشق ديگري هم داشته باشد؟ بله! عشق به خلقش دارد؛ چون مي‌داند خدا فرموده كه اين‌ها را به سمت من بياور. او، حبيب‌الله و دوست خدا است و مي‌خواهد مردم را به سمت خدا بكشد.

امّا آن ‌چنان مردم را به سمت پروردگار عالم دعوت مي‌كند، كأنّ اصلاً كار ديگري در دنيا ندارد. چون از بس خدا را دوست دارد، به واسطه خدا، مردم را هم اين‌چنين دوست دارد كه اين‌ها در بندگي به وجود مي‌آيد.

*اهل مراقبت، اهل معرفت هستند!

لذا در بندگي دو حال را بيان كرديم: معرفت و مراقبه كه در خود مراقبه هم، باز اين معرفت هست. اميرالمومنين، اسدالله الغالب، علي‌بن‌ابي‌طالب (ع) در وصاياي خود به كميل مي‌فرمايند: «يا كُميلُ، ما مِن حَرَكةٍ إلاّ و أنتَ مُحتاجٌ في‌ها إلى مَعرِفَةٍ»، كميل! هيچ حركتي نمي‌تواني انجام بدهي، مگر اينكه محتاجي با معرفت، جلو بروي. لذا اهل مراقبت، اهل معرفت هستند.

*يك راه براي مراقبه معرفتي

براي همين در مراقبه، بايد با معرفت، جلو برويم، نه با احساس! گرچه وقتي معرفت آمد، آن احساس عجيب هم به وجود مي‌آيد. پيامبر اكرم، محمّد مصطفي (ص) فرمودند: «مَنِ استَفتَحَ أوَّلَ نَهارِهِ بخَيرٍ و خَتَمَهُ بِالخَيرِ، قالَ اللّه لملائكتِهِ: لا تَكتُبُوا علَيهِ ما بينَ ذلكَ مِنَ الذُّنوبِ» لذا اگر كسي پرسيد چه كنيم كه اهل مراقبه باشيم؟ مي‌توان گفت: كسي كه مي‌خواهد با معرفت، مراقبه كند، بايد بداند كه راه معرفت اين است اوّلين مسئله در مراقبه، اين است كه سعي كني روزت را با كار خير شروع كني.

لذا فرمودند: هر كس اوّل روزش را به كار خير آغاز كند، يعني روزش به بدي، گناه، شرّ و شرّ رساندن به ديگران آغاز نشود و آخر روزش را هم به خير، ختم كند؛ پروردگار عالم به ملائكه‌اش دستور مي‌دهد آن چيزي كه وسط قرار گرفته (يعني اگر گناهي صورت گرفته) براي او ننويسند - البته اين مطلب، به اين معني نيست كه ما بين آن، ذنوب كنيم. حالا در ادامه بيان مي‌كنم كه اولياء در اين زمينه چه مي‌گويند -

پس اوّلين گام براي مراقبه روزانه، اين است كه هر روز را با خير شروع كنيم. چرا مي‌گويند: روزتان را با صدقه آغاز كنيد؟ تصوّر ما، اين است كه صدقه، فقط رفع بلاست، امّا دليل اصلي اين است كه صدقات، كار خير است. لذا همين كه دست كسي را مي‌گيري، يا كمك حال كسي هستي، حال كسي را تغيير مي‌دهي و...؛ خودش كار خير محسوب مي‌شود. لذا اگر صدقه از صدق هم باشد؛ يعني راستي و همان‌طور كه بيان شد، معني آن، اين نيست كه من يك پنج توماني به صندوق صدقات بيندازم. البته اين هم كار بدي نيست، ولي مهم اين است كه دست كسي را بگيرم، كار خير كنم، حال كسي را تغيير دهم، تا جايي كه مي‌توانم كمك مالي كنم كه واقعاً دست او را بگيرد و.... اين‌ها اثر دارد و كار خير است. لذا اگر اوّل روز را اين‌طور با خير، آغاز كنم و در آخر روز هم كار خير كنم، خدا خيلي دوست دارد.

پس يك راه براي مراقبه از باب معرفت - كه ما هميشه به معرفت نياز داريم و اگر معرفت به هر چيزي پيدا كرديم، تمام است - كار خير است. تا مي‌توانيم كار خير كنيم؛ نه اينكه در سال، يك بار كار خير كنيم؛ نه اينكه در ماه، يك بار كار خير كنيم؛ بلكه در آغاز هر روزمان، يك كار خير انجام دهيم؛ خيلي اثر دارد.

*كار خيري كمي كه سبب ترقّي غيرمعمولي شد!

خيلي دقّت كنيد، ما گاهي تصوّر مي‌كنيم كار خيري كه خيلي كم است، مهم نيست، امّا استمرار در كار خير، ولو كم، غوغا مي‌كند. يكي از آقايان، يك‌باره حالات و مقاماتي پيدا كرد. از ايشان پرسيدم: اين ترقّي شما، ترقّي غير معمولي است و حال ترقّي شما فرق مي‌كند. فرمود: من ترقّي‌اي نكردم. گفتم: چرا هست. فرمود: من مي‌گويم، ولي دوست ندارم اسمم را بگوييد. گفتم: اسمتان را نمي‌گويم، ولي حالتان را بيان نمي‌كنم.

گفت: در دو تا خانه آن طرف‌تر از خانه ما، پيرمرد و پيرزني كه پدر و مادر شهيد هستند، زندگي مي‌كنند. به جز فرزند شهيدش، سه بچّه ديگر دارند كه دو تا از آن‌ها شهرستان زندگي مي‌كنند و يكي هم در همين تهران هست، امّا از اين‌ها خيلي دور است، مثلاً اين‌ها شرق هستند و او غرب است و از هم فاصله دارند. او فقط هفته‌اي يك بار مي‌توانست بيايد سر بزند. من تصميم گرفتم و بر خودم فرض كردم كه صبح به صبح يك نان داغ براي اين پيرمرد و پيرزن ببرم.

با خود گفتم: خدايا! من دستم كوتاه است. الآن هم كه جنگ و آن حالات جبهه نيست و ما نبوديم كه اين‌ها را ببينيم كه به قول امام راحل عظيم الشأنمان، يك عدّه، ره صد ساله را يك شبه طي كردند. براي همين تصميم گرفتم در برف و سرما و گرما، هر طور كه بود، اگر بودم و در سفر نبودم، خودم صبح به صبح يك نان داغ براي اين پيرمرد و پيرزن مي‌بردم و اگر در سفر هم بودم، به كسي سپرده بودم، خواهش كرده بودم و به او پول داده بودم كه اين كار را انجام بدهد. مثل پيك‌هايي كه مغازه‌ها دارند. گفتم: اين‌ها پير هستند، مريضند، سنشان بالاست، بهتر است نان بيات نخورند.

ايشان گفت: من بعد از يك مدّت خودم فهميدم كه تغييراتي در من به وجود آمده است. قبلاً يك مواقعي توفيق شب‌خيزي داشتم، امّا نه آن شب خيزي و حالي كه براي اولياء خدا در دل شب تبيين مي‌شود. امّا بعد از مدّتي ديدم كه لذّت مي‌برم كه شب‌ها بيدار مي‌شوم، فهميدم از همين قضيّه است. لذا آن را بيشتر كردم، مادرم را هم ترغيب كرده بودم و شب‌ها با هم مي‌رفتيم يك سري به اين‌ها مي‌زديم و گاهي آن‌ها هم مي‌آمدند. طوري شد كه به مادرم گفتم: شاممان را هم ببريم آنجا بخوريم. بعد براي اينكه يك موقعي آن‌ها ناراحت نشوند، به آن‌ها ‌گفتم: شما هم شامتان را بياوريد اينجا بخوريد.

ايشان مي‌گفت: در هفته، دو روز، اين كار را مي‌كرديم. ديدم حال اين‌ها عوض شده، خيلي بشّاش و خوشحال هستند. من را پسرم! خطاب مي‌كردند و مي‌گفتند: تو ما را ياد پسرمان مي‌اندازي.

بعد ايشان فرمود: اينكه شما مي‌فرماييد حالات من تغيير كرده و خلاصه به تعبيري مچ‌گيري كرديد، براي همين يك كار خير است. البته كار خير ايشان، به صورت ظاهر كم بود، ولي با استمرار بود و صبح به صبح و شب به شب انجام مي‌شد.

وقتي ايشان اين داستان را براي من تعريف كرد، ناگهان حالم متغيّر شدو زار زار گريه كردم. گفت: چه شد؟ گفتم: تو نمي‌داني چه كردي، اين كار تو ورود به مرحله مراقبه است! آيا اين روايت را شنيده‌اي كه مي‌فرمايند: «مَنِ استَفتَحَ أوَّلَ نَهارِهِ بخَيرٍ و خَتَمَهُ بِالخَيرِ، قالَ اللّه ُ لملائكتِهِ: لا تَكتُبُوا علَيهِ ما بينَ ذلكَ مِنَ الذُّنوبِ»؟ گفت: نه و حالا او زار زار گريه مي‌كرد!

ذوالجلال و الاكرام به ملائكه‌اش مي‌فرمايد: «لا تَكتُبُوا علَيهِ ما بينَ ذلكَ مِنَ الذُّنوبِ» مابين آن دو كار خير او را‌‌ رها كنيد. لذا معلوم است اين فرد آرام آرام ديگر گناه هم نمي‌كند. كما اينكه وقتي به ايشان گفتم: بعد‌ها ديگر از گناه هم بدت مي‌آمد؟ گفت: بله، اتّفاقاً جالب اين است كه با خود مي‌گفتم: خدايا! من دارم به اين پيرمرد و پيرزن كه پدر و مادر شهيد هستند، مي‌رسم، چرا بايد اين‌قدر سر راه من گناه قرار گيرد؟! بعد فهميدم كه اين، ابتلاء است. گفتم: بله، اتّفاقاً ابتلاء است. بعد هم ايشان گفت: ولي آرام آرام از اين‌ها بدم مي‌آمد، وقتي از گناه بدم آمد و تنفّر پيدا كردم، اسباب گناه هم ديگر كم شد و كمتر جلوي راه من مي‌آمد.

اصلاً همين‌ طور است، وقتي خوشت بيايد، مدام به سمت تو مي‌آيد. امّا اگر تنفّر پيدا كني، ديگر اصلاً نمي‌آيد. پس اولّين راه، همين است. لذا همان‌طور كه قبلاً بيان كرده بودم، ما در باب مراقبه، هم ذكر داريم و هم فعل. فعل ما اين است كه روزمان را به خير شروع كنيم و شبمان را هم به خير ختم كنيم. معلوم است آرام آرام، كلّ روزمان، خير مي‌شود. پس واي بر آن كساني كه روزشان، شرّ بشود.

*نسخه اميرالمؤمنين (ع) به ما، براي مراقبه

خيلي عجيب است اين مثالي كه از اين آقا بيان كردم كه به پدر و مادر شهيد رسيدگي مي‌كرده، هم مراقبه بالفعل و هم بالذّكر است. اميرالمؤمنين، اسدالله الغالب، علي‌بن‌ابي‌طالب (ع) مي‌فرمايند: «يا كميلَ بنَ زيادٍ، سَمِّ كُلَّ يومٍ بِاسمِ اللّه ِ و لا حَولَ و لا قُوَّةَ إلاّ باللّه ِ و تَوَكَّلْ عَلَى اللّه، و اذكُرْنا و سَمِّ بِأسمائنا و صَلِّ علَينا و استَعِذْ بِاللّه ِ رَبِّنا، و ادرَأْ بذلكَ عن نفسِكَ و ما تَحُوطُهُ عِنايَتُكَ، تُكْفَ شَرَّ ذلكَ اليَومِ إنْ شاءَ اللّه»،‌اي كميل! هر روزت را را با نام خدا شروع كن؛ يعني «بسم اللّه الرّحمن الرّحيم» بگو و بعد بگو: «لا حَولَ و لا قُوَّةَ إلاّ باللّه»، توكّل به خدا هم بكن. ياد ما باش، اسم ما را ببر و بر ما درود بفرست و....

چون وقتي اسم آن‌ها را مي‌بري و ياد آن‌ها را مي‌كني، دلالت بر حبّ شما نسبت به آن‌ها است. حضرت صادق القول و الفعل، امام جعفر صادق (ع) مي‌فرمايند: «إنّ فَوقَ كلِّ عِبادَةٍ عِبادَةً»، بالاي هر عبادتي، عبادتي است، «و حُبُّنا أهلَ البَيتِ أفضَلُ عِبادَةٍ» امّا حبّ ما اهل‌بيت، افضل عبادت است. يعني بر‌ترين عبادت عندالله تبارك و تعالي، حبّ اهل‌بيت (ع) است.

لذا اميرالمؤمنين (ع) مي‌فرمايند: روزت را با نام خدا و ذكر «لا حَولَ و لا قُوَّةَ إلاّ باللّه» آغاز كن و توكّل به خدا بكن و ياد ما باش بگو و اسماء ما را بگو و....

اتفاقاً در دعا هم اسم حضرات معصومين (ع) را مي‌گوييم. مانند دعاهايي كه در تعقيبات مشتركه نمازهاي واجب بيان شده، مثل اينكه مي‌گوييم: «اَللّهُمَّ اَنْتَ السَّلامُ وَ مِنْكَ السَّلامُ وَ لَكَ السَّلامُ وَ اِلَيْكَ يَعُودُ السَّلامُ سُبْحانَ رَبِّكَ رَبِّ الْعِزَّةِ عَمّا يَصِفُونَ وَ سَلامٌ عَلَى الْمُرْسَلينَ وَ الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمينَ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا النَّبِىُّ وَ رَحْمَةُ اللّهِ وَ بَرَكاتُهُ السَّلامُ عَلَى الاْئِمَّةِ الْهادينَ الْمَهْدِيّينَ اَلسَّلامُ عَلى جَميعِ اَنْبِياَّءِ اللّهِ وَ رُسُلِهِ وَ مَلاَّئِكَتِهِ اَلسَّلامُ عَلَيْنا وَ عَلى عِبادِ اللّهِ الصّالِحينَ» و بعد به يك يك ائمّه، سلام داده و مي‌گوييم: «اَلسَّلامُ عَلى عَلِىٍّ اَميرِ الْمُؤْمِنينَ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ سَيِّدَىْ شَبابِ اَهْلِ الْجَنَّةِ اَجْمَعينَ...» - البته اين مطلب را هم بيان كنم كه اگر بعد از اميرالمؤمنين و قبل از اينكه بگوييم: «اَلسَّلامُ عَلَى الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ سَيِّدَىْ شَبابِ اَهْلِ الْجَنَّةِ اَجْمَعينَ»، اين را هم بگوييم كه «اَلسَّلامُ عَلَى فاطمة الزّهراء سيّدة نشاء العالمين»، هيچ اشكالي ندارد؛ چون به اولياء رسيده و آن‌ها هم اين‌گونه مي‌خواندند -

يا در مورد ديگري از تعقيبات مشتركه مي‌خوانيم: «رَضيتُ بِاللّهِ رَبّا وَبِمُحَمَّدٍ صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وآلِهِ نَبِيّا وَبِالاِسْلامِ دينا وَبِالْقُرآنِ كِتابا وَبِالْكَعْبَةِ قِبْلَةً وَبِعَلِي وَلِيّا وَاِماما وَبِالْحَسَنِ وَالْحُسَيْنِ وَعَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ...» و اسم يك‌ به يك ائمّه را مي‌بريم كه اين، عجيب اثر دارد و ما را در بحث مراقبه، بيمه مي‌كند.

لذا حضرت در آن روايت شريفه مي‌فرمايند: اسم ما را ببر و بر ما درود فرست. با وجود اين، خيلي عجيب است كه بعضي مي‌گويند: چرا وقتي مثلاً نام اميرالمؤمنين (ع) مي‌آيد، صلوات مي‌فرستيد؟! نبايد بفرستيد! شما برويد اين روايت را به آن‌ها نشان بدهيد كه حضرت اميرالمؤمنين (ع) دارند به كميل مي‌فرمايند: «و صَلِّ علَينا».

حضرت در ادامه نيز مي‌فرمايند: «و استَعِذْ بِاللّه ِ رَبِّنا»، به پروردگارمان پناه ببر. عزيزان! اين، دستور اميرالمؤمنين (ع) است. اميرالمؤمنين (ع) براي كميل‌بن‌زياد نخعي اين‌چنين نسخه پيچيدند. يعني اگر دنبال نسخه هستي، بدان اميرالمؤمنين براي من و تو هم اين‌گونه نسخه پيچيدند كه در ادامه مي‌فرمايند: «و ادرَأْ بذلكَ عن نفسِكَ و ما تَحُوطُهُ عِنايَتُكَ، تُكْفَ شَرَّ ذلكَ اليَومِ إنْ شاءَ اللّه»، هر چيزي را كه به تو تعلّق دارد و تو را گرفتار مي‌كند، از خودت دور كن تا بتواني بندگي كني؛ چون اوّل بحث بيان كرديم كه براي بندگي دو حال را مي‌گويند كه يكي معرفت و ديگري مراقبه است.

*شرايط عبوديّت

اميرالمؤمنين (ع) در روايتي مي‌فرمايند: «مَن قامَ بشَرائطِ العُبودِيَّةِ اُهِّلَ للعِتْقِ، مَن قَصّرَ عَن أحْكامِ الحُرِّيّةِ اُعِيدَ إلى الرِّقِّ» هر كس، براي ايجاد شرايط بندگي قيام كند؛ در حقيقت آزاد مي‌شود؛ چون چنين كسي ديگر از همه دنيا، آزاد است و عبدالله مي‌شود.

حالا اين شرايط عبوديّت چيست. حضرت در روايت ديگري مي‌فرمايند: «العُبوديَّةُ خَمسَةُ أشياءَ»، بندگي، در پنج چيز است؛ يعني اين هم دستورالعمل و نسخه‌اي است كه اميرالمؤمنين (ع) به مؤمنين داده كه اگر اين پنج مورد را داشتي، تمام است:

۱. اندرون از طعام تهى داشتن

«خَلاءُ البَطنِ». در مورد «خَلاءُ البَطنِ»، دو حال را گفته‌اند. يكي اينكه اندرون خودت را از طعام، تهي كني و خيلي نخوري كه مدام بخواهي اين را بخوري و آن را بخوري. صيام، به خصوص اگر توفيق به صيام مستحبّي پيدا كنيد، علاوه بر اينكه صحّت مي‌آورد، خيلي چيز‌ها هم مي‌دهد.

يكي از آقايان كه با ما بستگي دارد و از اوتاد است، سرطان معده و روده گرفته بود و به كسي هم نگفته بود. ولي دائم الصيام بود، رجب‌المرجّب و شعبان‌المعظّم را كامل روزه مي‌گرفت و به ماه مبارك رمضان وصل مي‌كرد. در ساير ماه‌ها هم زياد روزه مي‌گرفت، دوشنبه‌ها، پنج‌شنبه‌ها، اوّل ماه، وسط ماه و آخر ماه. خيلي هم آرامش داشت و به كسي هم نگفته بود كه دكتر گفته: وضعيّت تو اين‌گونه است و بايد عمل شوي. امّا روز آخر به فرزندش گفته بود: من مي‌خواهم بروم عمل كنم، اگر نيامدم، وصيّت‌نامه‌ام اينجا است و.... ايشان به راحتي هم عمل شدند. بعد از عمل از دكتر خود پرسيده بودند: من مي‌توانم روزه بگيرم؟ دكتر ايشان هم گفته بود: اتّفاقاً روزه بگير، همين روزه، تو را اين‌قدر سالم نگاه داشته است. اين آرامش تو هم در عمل براي ما عجيب بود. ما كمتر ديديم كسي اين‌قدر در عمل، آرامش داشته باشد، با اينكه عمل، طولاني هم بود. الآن هم هر چند وقت يكبار مي‌رود معاينه مي‌شود، امّا بيماري او ابداً برنگشته است. اين صيام، اين حال را دارد!

*نسخه‌اي براي حبّ دنيا را از دل كندن!

مدام بخورم، بخورم كه چه بشود؟! آيت‌الله العظمي مرعشي نجفي مي‌فرمودند: يكي از دوستان من به آيت‌الله ميرزا جواد آقاي ملكي تبريزي - كه استاد آيت‌الله العظمي مرعشي نجفي در عرفان بودند - گفته بود: آقا! مطلبي را به من بگوييد كه اصلاً از دنيا بدم بيايد، هميشه در ذهنم باشد و هر جايي بودم، حبّ دنيا در دلم نباشد و از اين حبّ دنيا خارج بشوم.

ايشان براي آيت‌الله العظمي مرعشي نجفي بيان كرده بودند كه آيت‌الله ميرزا جواد آقاي ملكي تبريزي نگاهي به من كردند و گفتند: حالا بنشين، همه كه رفتند به تو مي‌گويم. وقتي همه رفتند، به من فرمودند: وقتي به بيت‌الخلاء (توالت) مي‌روي و دفع فضولات كه از تو مي‌شود خيلي به آن نگاه كن، ببين چه خوردي و چه شد!!! - وقتي انسان در ابتدا مي‌شنود، براي او، خيلي چندش‌آور است و با خود مي‌گويد: يك عارف بالله چه مثالي زده است، ديگر مثال نبود؟! امّا وقتي خوب تأمّل كنيم، جدّي مي‌فهميم چه فرموده‌اند -

همان‌طور كه در آداب بيت‌الخلاء رفتن داريم كه در آن هنگام، اين دعا را بخوانيد: «اللَّهُمَّ كَمَا أَطْعَمْتَنِيهِ طَيِّباً فِي عَافِيَةٍ فَأَخْرِجْهُ مِنِّي خَبِيثاً فِي عَافِيَة»، خدايا! همان‌طور كه به من، طعامي طيّب دادي كه در عافيت خوردم، حالا آن را از من در عافيت خارج كن. پس من طيّب را خبيث كردم. لذا پس گردن انسان مي‌زنند كه نگاه كن چه خوردي و چه شد؟!

آقا فرموده بودند: تو زياد به آن فضولات نگاه كن و تأمّل كن ببين آنچه كه خوردي، چه شده است! لذا دنيا، اين است. دنيا، دني و خبيث است. اگر اين، هميشه در ذهنت بود، ديگر مي‌فهمي خيلي نبايد به دنيا دل ببندي.

پيغمبر اكرم، محمّد مصطفي (ص) در روايتي بيان مي‌فرمايند: اين‌هايي كه چند نوع غذا بر سر سفره مي‌گذارند و به تعبيري مدام به اين و آن ناخنك مي‌زنند، كارشان، مصداق اسراف است. خيلي عجيب است، شايد كسي بگويد: من يك مقدار از اين خوردم و يك مقدار از آن خوردم. به من هم ياد داده‌اند كه چند لقمه مانده سير بشوي، دست از طعام بكش، خوب من هم زياد نخوردم كه اسراف كنم، قرآن فرموده: «كُلُوا وَ اشْرَبُوا وَ لا تُسْرِفُوا»، بيرون هم نمي‌ريزم. فقط يك مقداري در ظرف خودم ريختم و همه را هم خوردم. امّا مي‌فرمايند: خير، اين كار، مصداق اسراف است!

يك عدّه از بزرگواران فرمودند، دومين حالت از «خَلاءُ البَطنِ»، يعني درونت را از هر چه حبّ غير خداست و از هرچه كه مي‌خواهد تو را وابسته به دنيا كند، خالي كن.

۲. قرآن خواندن

«وَ قِراءةُ القرآنِ»، تا مي‌تواني قرآن بخوان. قرآن، نور است. بعضي مي‌گويند: ما نمي‌توانيم زياد قرآن بخوانيم. براي آنان، يك نسخه مي‌دهم كه اين خيلي مؤثّر است و آن، اينكه اگر دائم‌الوضو بوديد، با قرآن خيلي محشور مي‌شويد؛ چون خود وضو نور است «الْوُضُوءِ نُور» و نور انسان را به سمت نور؛ يعني قرآن مي‌كشد.

۳. شب را به عبادت گذراندن

«وَ قِيامُ اللَّيلِ». انسان، دل شب قيام كند. بندگي، اين است. بنده، مدام عشق مي‌ورزد كه فرصتي پيدا كند و به عبادت بپردازد، «فَإِذا فَرَغْتَ فَانْصَب‏». براي قرآن هم همين‌طور است. فرمودند: هر كس در روز، كمتر از پنجاه آيه قرآن بخواند، از ما نيست. لذا هر وقت توانستي، سه آيه بخوان، پنج آيه بخوان، قرآن در جيبت باشد، يك جا نشستي كاري نداشتي، سريع قرآن را باز كن و بخوان. پنجاه آيه، صد آيه، يك جزء را در روز تقسيم كن و بخوان.

۴. زارى كردن به درگاه خداوند هنگام صبح

«وَ التَّضَرُّعُ عِندَ الصُّبحِ»، يعني حال انسان، حال تضرّع باشد.

۵. گريستن از ترس خدا

«البُكاءُ مِن خَشيَةِ اللّه»، يعني از ترس خدا بگريد و اهل بكاء باشد. حالا بگذاريد بگويند: شما فقط اهل گريه‌ايد. امّت، امّت گريه است و.... در عوض، آن گريه، چنان شما را آرام مي‌كند كه حد ندارد و با آن، صفا مي‌كنيد. خدا گواه است همين است و جز اين چيز ديگري نمي‌شود گفت. به آدم صفا مي‌دهد و سبب صيقل روح است. اين گريه كه ديگر انسان را گوشه‌نشين نمي‌كند، اين گريه، حال عبادت و حال تحرّك مي‌دهد.

لذا خصوصيّت بكاء از ترس خدا، اين است كه آدم را براي حركت به سوي پروردگار عالم، مدام جلو مي‌برد و هل مي‌دهد.

لذا اين‌ها همه عبادت است كه انسان براي رسيدن به بندگي بايد اين شرايط بندگي را داشته باشد. آن‌وقت فوق همه اين عبادات، حبّ اهل‌بيت (عليهم صلوات المصلّين) است. لذا در نسخه‌اي كه براي مراقبه بيان شد، فرموده بودند: «و اذكُرْنا و سَمِّ بِأسمائنا و صَلِّ علَينا و استَعِذْ بِاللّه ِ رَبِّنا، و ادرَأْ بذلكَ عن نفسِكَ و ما تَحُوطُهُ عِنايَتُكَ، تُكْفَ شَرَّ ذلكَ اليَومِ إنْ شاءَ اللّه» ياد ما اهل‌بيت باش و نام ما را ببر و بر ما درود بفرست و به خدا پناه ببر و از آنچه كه به تو تعلّق دارد و مي‌خواهد تو را وابسته به دنيا كند، دور شو؛ تا به خواست پروردگار عالم، از شرّ آن روز در امان باشي.

*هبة الصادقيّه

يكي ديگر از اين موارد هم دعايي است كه قبلاً بيان كردم و به آن هبة الصّادقيه مي‌گويند و در جلد ۸۶ بحارالانوار است كه وجود مقدّس حضرت صادق القول و الفعل (ع) فرمودند: هركس اين دعا را هرشب، هنگام غروب بخواند، اگر از دنيا برود، من امام صادق تضمين مي‌كنم كه او بدون حساب و كتاب، وارد بهشت مي‌شود!

خيلي عجيب است كه كسي بتواند يك ذكري بگويد و بدون حساب و كتاب وارد بهشت شود، امّا همين هم توفيق مي‌خواهد كه انسان هرشب بخواند. اين ذكر براي مراقبه هم خيلي خوب است و اصلاً به خاطر همين هم هست كه حضرت فرمودند؛ چون حالتان را حال مراقبه مي‌كند، اين دعا هم مانند روايتي كه در ابتداي بحث بيان كرديم كه فرمودند: «مَنِ استَفتَحَ أوَّلَ نَهارِهِ بخَيرٍ و خَتَمَهُ بِالخَيرِ، قالَ اللّه ُ لملائكتِهِ: لا تَكتُبُوا علَيهِ ما بينَ ذلكَ مِنَ الذُّنوبِ»، راجع به خير است. حالا اين دعا چه مي‌گويد؟ مي‌گويد: اوّل دعا يك صلوات بر محمّد و آل محمّد بفرستيد و بعد بگوييد: «يَا مَنْ‏ خَتَمَ‏ النُّبُوَّةَ بِمُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ اخْتِمْ لِي فِي يَوْمِي هَذَا بِخَيْرٍ وَ شَهْرِي بِخَيْرٍ وَ سَنَتِي بِخَيْرٍ وَ عُمُرِي بِخَيْر إنّك علي كلّ شيء قدير برحمتك يا أرحم الرّاحمين» و آخرش هم يك صلوات بر محمّد و آل محمّد بفرستيد.

اين دعا، خيلي كوتاه است و زود هم حفظ مي‌شويد. يعني‌اي كسي كه نبوت را به محمّد (ص) ختم كردي، امروز من را ختم به خير كن و ماهم را ختم به خير كن و سالم را و عمرم را ختم به خير كن، به تحقيق كه تو قادر به هر چيز هستي.

لذا اگر كسي اين حال را داشت، مي‌تواند خير داشته باشد و مراقبت را در خودش انجام بدهد.

*چه چيزي بر فرشته نويسنده اعمالمان املاء كنيم تا گناهان طول روزمان بخشيده شود؟

اتفاقاً زين‌العابدين، امام العارفين، آقا علي‌بن‌الحسين (ع) نيز فرمودند: «إِنَّ الْمَلَكَ الْمُوَكَّلَ بِالْعَبْدِ يَكْتُبُ فِي صَحِيفَتِهِ أَعْمَالَهُ فَأَمْلُوا فِي أَوَّلِهَا خَيْراً وَ فِي آخِرِهَا خَيْراً يُغْفَرْ لَكُمْ‏ مَا بَيْنَ‏ ذَلِك‏» آن ملك موكّل و گماشته بر بنده، پيوسته در نامه اعمال او مى‌نويسد، پس در آغاز و آخر آن، خير و خوبى را به فرشته املا كنيد كه ميان آن دو بر شما بخشوده مى‌شود.

يعني اگر صبح يك كار خير انجام دادي و شب هم يك كار خير انجام دادي و روزت را با خير شروع كردي و شب را هم با خير تمام كردي، اگر گناهي در ميان آن، انجام داده باشي، بخشيده مي‌شود.

خيلي عجي