مراسم عزاداری شب هفتم محرم در هیئت الزهرا(س) برگزار شد +گزارش تصویری

کد خبر: 21929
مراسم عزاداری شب هفتم محرم با سخنرانی حجت الاسلام ادیب یزدی و مداحی حاج مجید شعبانی، حاج احد قدمی و کربلایی حسین یعقوبیان در هیئت الزهرا سلام الله علیها برگزار شد.

وارث: مراسم عزاداری شب هفتم محرم با سخنرانی حجت الاسلام ادیب یزدی و مداحی حاج مجید شعبانی، حاج احد قدمی و کربلایی حسین یعقوبیان در هیئت الزهرا سلام الله علیها برگزار شد. 

در ادامه متن سخنان حجت الاسلام ادیب یزدی را می خوانید: 

خیلی غیبت طولانی شد. یعنی شاید در روزهای اولی که پدیده غیبت برای امت اسلام حاصل شد، عوام و خواص تصور نمی کردند که غیبت اینقدر طولانی باشد.

البته پدیده غیبت در دوران های قبل نیز بوده است. ولی اولا اینقدر طولانی نبوده است و در امتهای قبلی نیز پدیده غیبت به عنوان تنبیه استفاده می شده است. برای آماده سازی جانهای شایسته و برای شناسایی و طرد جریانهای نفاق و جریانهای بی شرم که در مقابل شیعه و در مقابل خط اهل بیت علیهم السلام، خداوند متعال فرصتی را برای امتی محیا می کند و در این فرصت بتوانند نفس تازه کنند و خودشان را محیا کنند جهت سلوک و زندگانی، با وجود مبارک حضرت بقیه الله ارواحنا فداه.

در مجموع، غیبت یک امر الهی است. و از عجایب است و خود نفس غیبت، خیلی جای بحث دارد. شاید در روزهای نخستین غیبت حضرت بقیه الله ارواحنا فداه، مردم باور نمی کردند که غیبت حضرت اینقدر طولانی بشود. البته ائمه علیهم السلام این اتفاق را پیش بینی کرده بودند، مخصوصا از امام هشتم علیه السلام به بعد کاملا شیعه را برای پدیده غیبت آماده کرده بودند.

لذا مردم می دانستند که غیبت اتفاق خواهد افتاد. منتظر بودند. ولی طولانی شد، در سال 329 علی بن محمد سیمری، خیلی شخصیت فرهیخته ای است و نایب خاص حضرت بقیه الله ارواحنا فداه بود، در 9 شعبان 329نامه ای از ناحیه مقدسه دریافت کرد:

بسم الله الرحمن الرحیم

نور چشمم و قوت قلبم، علی بن محمد سیمری؛سلام علیکم. ما از تو راضی هستیم خدا از تو راضی باشد. خدا تو را با اجدادم محشور بفرماید. علی بن محمد، شما شش روز دیگر از دنیا خواهید رفت. حضرت بقیه الله ارواحنا فداه، چهار نایب خاص داشتند که هر چهار نایب در نیمه شعبان از دنیا رفتند. خدا رحمت کند تو را. علی بن محمد برای خودت جانشینی انتخاب نکن. به حول و قوه الهی، دوران غیبت کبری من فرا رسیده است. سلام مرا به شیعیانم برسان. و به نها بگو برای ظهور من دعا کنند. ومن خودم هم این کار را خواهم کرد. به شیعیانم بگو قدر یکدیگر را بدانند. آبروی یکدیگر را نبرند. اگر شیعیان در طول تاریخ با هم اختلافی نداشتند تا به حال همه دنیا را به تسخیر خودشان در آورده بودند. نمی دانم ما چرا با هم دشمن هستیم؟! لذت می کنیم کسی سقوط کند! این بساط اگر جمع نشود حالا حالاها آقا نمی آیدها! بیایید کسی موفق است دعایش کنیم و دنبال آزار و اذیت و حرف در آوردن نباشیم. نمی توانیم رشد همدیگر را ببینیم.

بعد حضرت فرمودند: مراتب غیبت ما را به شیعیان اطلاع دهید. نامه حضرت دست این شیخ بزرگوار رسید. جناب شیخ معطل نکرد و شروع کرد به نامه نگاری. حتی به روستاهایی که چند خانوار شیعه زندگی می کردند، ایشان نامه نوشت و خبر داد. که شیعیان در جریان باشید، همچین اتفاقی افتاده است. نامه های متعددی را این شیخ مرقوم فرمود. آنقدر نامه نوشته بود که انگشتانش خشک شده بود و دیگر کشش نداشت. اولین نامه اش را به شیعیان قم نوشت. نامه دوم را به شیعیان نیشابور نوشت. نامه سوم را به شیعیان اهواز نوشت. و نامه چهارم را به شیعیان کوفه نوشت. نامه پنجم را به شیعیان بحرین نوشت و نامه ششم را به شیعیان اسکندریه مصر نوشت. و شیعه در جریان غیبت امام زمان علیه السلام قرار گرفت. شاید شیعیان تصور می کردند که حضرت 40سال اول بیایند، ولی از یوسف فاطمه علیه السلام خبری نشد. و الان در شرف رسیدن به 400 سال سومی هستیم که حضرت بقیه الله ارواحنا فداه غایب هستند. نزدیک 12قرن از غیبت جانگداز حضرت بقیه الله ارواحنا فداه می گذرد. از امام مظلوم غایب ما خبری نیست! همه ما در مقابل حضرت بقیه الله ارواحنا فداه مسئول هستیم.

روز را شب می کند آقا در حالی که خائف ترین مردم است. چه خوفی در دل حضرت آقا وجود دارد؟ برای چی؟ چه اتفاقی افتاده است که در دل حضرت خوف وجود دارد؟

خوفی که در جان حضرت هست ابتدا خوف از خداست. مانند خوفی که در وجود سید الشهدا علیه السلام هم بود. در روایت داریم، آقا سید الشهدا علیه السلام که از مدینه خارج شد، خوف در وجودش بود. لذا در این سفر آقا حس عجیبی در وجودش بود. خیلی ساکت و کم حرف بودند. و نزدیکترین فرد به سید الشهدا علیه السلام در کل عمر و مخصوصا در این سفر، حضرت زینب سلام الله علیها بودند. روزی حضرت زینب سلام الله علیها از سید الشهدا علیه السلام پرسیدند: برادر چرا اینقدر ساکت هستی؟! سید الشهدا علیه السلام فرمودند: مگر صدای ندای غیب را نمی شنوی که می گوید: این کاروان به سمت مرگ می رود؟ خواهر من منتظر، قضای الهی هستم. خیلی سید الشهدا علیه السلام مظلوم بودند. آقا خوف مرگ را ندارند و خوف لقاء حضرت حق را دارند.

یک خوف دیگر در وجود حضرت بقیه الله ارواحنا فداه وجود دارد و آن به دلیل ما است. نمی دانم مرد میدان هستید که خوف را از دل حضرت بقیه الله ارواحنا فداه بردارید؟

آخرین سخنرانی که سید الشهدا علیه السلام برای مردم در روز عاشورا داشتند، عمامه پیامبر صل الله علیه و آله را به سر مبارک گذاشتند و سوار شتر پیامبر صل الله علیه و آله شدند و زره را هم در آوردند، و شمشیر را هم کنار گذاشتند، که یعنی من دعوا ندارم، جلوی لشکر ایستاد در حالی که همه یاران و جوانان بنی هاشم شهید شده بودند. و آقا تک و تنها مانده بود. فرمودند: ای مردم چرا خون ما را حلال می دانید؟ مگر من با شما چه کردم؟ مگر نه این است که شما نامه های متعددی برایم فرستادید؟ این نامه ها در خیمه است، بیاورم تا ببینید؟ چرا جوانان من را کشتید؟ حالا اگر در کشور به این بزرگی برای پسر فاطمه سلام الله علیها جا نیست، حرفی نیست. از جلوی راهم کنار روید تا من دست زن و بچه را بگیرم و از این بیابان بلا بیرون ببرم. به اینجا که رسید، صدای ناله زن و بچه بلند شد. معلوم است که بیرون آمده بودند و داشتند گوش می دادند. که آقا با صدای بلند گفتند: خواهرم زینب سلام الله علیها ، اهل حرم را آرام کن. گریه ها در پیش دارید.چقدر مظلومیت؟! ناگهان یک نفر، سنگ خراشیده ای را بر صورت سید الشهدا علیه السلام زدند و خون جاری شد. و این اولین زخم بود که بر بدن نازنین وارد شد.

امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف اینها را می داند و چه دل خونی دارد! چطور روی ما حساب کند؟ روی حرف آقا حرف نزنیم و اطاعت کنیم؟ و لقمه حلال به خانه ببریم؟

در ادامه این مراسم ذاکرین اهل بیت علیه السلام حاج مجید شعبانی، حاج احد قدمی و کربلایی حسین یعقوبیان به روضه خوانی و سینه زنی پرداختند.

کلیک کنید

/ر.م 211