حجت الاسلام خلج: ما غالبا عبادت می کنیم نه عبودیت!

کد خبر: 21930
مراسم عزاداری شب هفتم محرم با سخنرانی حجت الاسلام خلج و مداحی حاج محمود کریمی توسط هیئت ثارالله علیه السلام در مسجد الهادی برگزار شد.
وارث: مراسم عزاداری شب هفتم محرم با سخنرانی حجت الاسلام خلج و مداحی حاج محمود کریمی توسط هیئت ثارالله علیه السلام در مسجد الهادی علیه السلام برگزار شد.

در ادامه متن سخنان حجت الاسلام خلج را می خوانید: 


یکی از ویژگی های اصحاب امام حسین علیه السلام، بندگی و عبودیت بود. زمانی که ما در کربلا لشکر عمر بن سعد و ابی عبدالله علیه السلام را با هم مقایسه می کنیم، می بینیم که در لشکر ابی عبدالله علیه السلام عبودیت موج می زد و در لشکر دشمن اصلا همچین چیزی نیست.
یک عبادت داریم و یک عبودیت، ما غالبا عبادت می کنیم ولی عبودیت نداریم، عبودیت مهم است.
امام صادق علیه السلام می فرماید: عبادت و بندگی خدا گوهری است که انسان را به ربوبیت می رساند. کار خدایی می کند.
و به راستی این گونه است. انسان که وارد بهشت می شود، در بهشت همه کارهای خدایی می کنند، این مسلم است، اینکه می گویند در بهشت نهر درست می کنند و اینها اینطور نیست! خود مومن درست می کند. خودت می گویی دوست دارم اینجا نهری باشد و کار خدایی می کنی.
در بهشت به بهشتیان نامه ای از جانب خدا می فرستند: از خدایی که این سه صفت را دارد، حی است یعنی همیشه زنده است. قیوم است و هیچوقت مرگ ندارد. این نامه به سوی چه افرادی می رود؟ نامه برای اهل بهشت است و همین سه تا صفت را که خود خدای متعال دارد به تو می دهد در بهشت. بعد می گوید: من خدایی هستم بگویم: کن فیکون؛ اتفاق می افتد و حالا تو هم اگر بگویی، برایت اتفاق می افتد.
این ثمره عبودیت است. در بهشت که قطعا همچین موردی هست ولی در دنیا به برخی افراد همچین نیرویی داده می شود. افرادی که کرامت دارند همین ویژگی نصیبشان شده است. برای مثال مریض شفا می دهند.
یک شخصیتی در کربلا بود که بار حمل می کرد و کسی تحویلش نمی گرفت، و فکر می کردند که یک انسان معمولی است و نمی دانستند که با قیافه مشخص نمی شود که چه کسی چه کاره است؟ به حرم ابا عبدالله علیه السلام آمد و دید کودکی در حال بازی کردن است. که ناگهان بچه از پشت بام به پایین پرتاب شد. مادرش به سر و سینه می زد. که مرد بارکش گفت: خدایا بگیرش. دو سه متر مانده به زمین، کودک بین زمین و آسمان ماند. بچه را گرفتند. ریختند دور مرد بارکش، که شما چه کسی هستید؟ ما شما را نمی شناسیم! فکر می کردیم فقط بار حمل می کنی. مرد گفت: من کاری نکردم. مردم اصرار کردند، مرد گفت: من کسی نیستم! 50سال هر چه خدا گفت گوش دادم، دیدم مادرش دارد می میرد از ترس، یاد رباب و علی اصغر افتادم و گفتم: خدایا، به این مادر رحم کن. من50 سال به حرف تو گوش کردم تو هم یکبار به حرف من گوش کن.
به این می گویند کار خدای! عبادت انسان را به اینجا می رساند.
امام حسین علیه السلام به حضرت عباس علیه السلام گفتند: از اینها یک شب مهلت بگیر تا با خدا راز و نیاز کنیم و بندگی کنیم و خدا می داند که من عاشق نماز و قرآن خواندن و استغفار و دعا هستم. حضرت مهلت گرفت.
شخص می گوید: نیمه های شب از کنار خیمه امام حسین علیه السلام می گذشتم شنیدم که صداهایی شبیه صدای کندوی زنبور عسل به گوش می رسد. یکی قرآن می خواند و یکی عبادت می کند و یکی نماز می خواند ... . در مورد یاران حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف نیز اینگونه آمده است: افرادی که دل هایشان از سنگ سخت تر است، دور حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف هستند. که اگر قلب هایشان را به کوه بکوبانی، کوه منفجر می شود، اینقدر اینها با صلابت هستند و مدام دور حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف می گردند و زمانی که می خواهند بجنگند، تبرکشان دست کشیدن به زین اسب حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف است و متبرک می شوند، و می گویند حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف، اجازه می دهی برایت جان بدهیم؟ و تمامی یاران امام حسین علیه السلام موقع رفتن به جنگ رو به روی امام حسین علیه السلام قرار می گرفتند و آخرین سلام  را به او می دادند، که نامش سلام وداع است. و امام حسین علیه السلام در جوابشان می گفت: غصه نخورید ها! من هم تا چند لحظه دیگر در کنارتان خواهم بود.
من و شما هم باید عاشق نماز و دعا شویم. این گریه ها باید من را به گریه های نیمه شب وصل کند. باید نیمه های شب بلند شویم و با خدا حرف بزنیم. هر کس عاشق امام حسین علیه السلام شود، عاشق خدا می شود. در حدیثی است: هر کس نیمه های شب بلند شود، وقتی انسان در دل تاریکی شب بلند شود و هیچ کسی هم نباشد و وضو بگیرد و صدا بزند: یا رب..یا رب..یا رب! خود خدا صدا می زند: لبیک عبدی! محبت امام حسین علیه السلام را می خواهی بهت می دهم، دنیا می خواهی بهت می دهم ، گناهات را می بخشم ، چه چیزی می خواهی؟
اصحاب امام حسین علیه السلام تمام شب اینگونه دعا می کردند. تمام شب را اینگونه دعا می کردند. اهل قرآن بودند.
سعید بن عبدالله حنفی، به امام حسین علیه السلام  می گوید: امام حسین علیه السلام، فدایت شوم، اجازه می دهی من جلوی رویت بایستم و تو نماز بخوانی؟ و استاد و گفت: اینها خودشان بنده نیستند و نماز نخوانده اند. در هنگام نماز بدن سعید بن عبدالله را زخمی کردند، آنقدر نیزه و شمشیر زدند که فقط 9 تیر، بر بدن سعید بن عبدالله خورد و او ایستاد، چون امام حسین علیه السلام داشت نماز می خواند . سعید بن عبدالله حنفی گفت: حسین علیه السلام  مرام به خرج دادم؟ مادرت زیر پرونده ام را امضا می کند؟ نزد علی بن ابی طالب علیه السلام  سر فراز هستم؟
امام حسین علیه السلام فرمودند: اگر بخواهم داخل بهشت شوم تو باید جلو بروی و ما باید پشت سر تو حرکت کنیم.
ما به ائمه علیهم السلام می دهیم ولی زیباتر از آن این است که ائمه علیهم السلام به ما سلام کنند.
در بازار کوفه دیدند هر کس سر مغازه خودش در سایه ای نشسته است که آفتاب اذیتشان نکند. ناگهان دو اسب سوار نزدیک شدند. یکی حبیب بن مظاهر و دیگری میثم تمار. این انتفاق برای 50 سال قبل از واقعه عاشورا است. اسبها به هم نزدیک شدند. حبیب رو کرد به میثم، گفت: دارم کسی را میبینم، موهای جلوی پیشانیش کمی ریخته است، کمی شکم دارد، در بازار به خاطر محبت علی بن ابی طالب علیه السلام به درخت آویزانش می کنند و زبان از حلقش بیرون می کشند. میثم گفت: من هم دارم پیرمردی را می بینم که محاسنش سفید است، سر از بدنش جدا می کنند و محاسن و موهایش خضاب می شود با خون گلویش!
مردم گفتند: دروغگوتر از اینها در عمرمان ندیده ایم! یکی از یاران علی بن ابی طالب علیه آمد و پرسید: چه خبر است؟ چرا بازار شلوغ است؟ گفتند: حبیب و میثم آمدند و این حرفها را زدند. گفت: خدا رحمت کند حبیب را، خدا رحمت کند میثم را. ولی یادشان رفت که بگویند آن کسی که سر حبیب را می آورد صد درهم بیشتر پول می گیرد. بازاریان گفتند: دروغگوتر از این ندیده بودیم! سالها گذشت. دیدند همان حرفی که حبیب به میثم زد شد، و به درخت آویزانش کردند. او به ابن زیاد گفت: مولای من علی علیه السلام فرموده است: زبان از حلق من به بیرون در می آورند. ابن زیاد گفت: حالا تو را طوری خواهم کشت که گفته علی علیه السلام دروغ شود. او را از درخت آویزان کردند و آنقدر زدند او را که تکه تکه شد. گفت: علی علیه السلام گفته است اگر زبانم از حلقومم بیرون کشیده شود، آن می شود. میثم در بالای درخت شروع به گفتن فضایل علی علیه السلام کرد. ابن زیاد آنقدر عصبانی شد که دستور داد زبانش را از حلقومش بیرون کشیدند. میثم گفت: دیدی گفتم همانی می شود که علی علیه السلام گفته بود! و سالها بعد حرف میثم در مورد حبیب نیز اتفاق افتاد و به سر حبیب 100 درهم بیشتر دادند.
این افراد انتخاب شده اند. 

در ادامه این مراسم ذاکر اهل بیت علیه السلام حاج محمود کریمی به روضه خوانی و سینه زنی پرداختند.

/ر.م 211