فقه شیعه اصالت را به جنگ داده یا صلح؟
در روابط با غیرمسلمانان، اصالت با صلح است، نه جنگ. در نتیجه، باید گفت اسلام دین ستیزهجویی و خونریزی و قتل و غارت نیست.
وارث: جهاد در دین اسلام دارای جایگاهی ویژه و مهم است؛ بهگونهای که یکی از ده فرع[۱] مهم دین شناخته شده است. علاوه بر آیات قرآن کریم، سنت نبوی و روایات معصومین (ع) نیز به این فریضهی مهم پرداختهاند. حضرت علی (ع) جهاد را لباس تقوا، زره محکم و سپر مطمئن خداوند توصیف میکند. بهگونهای که ترککنندهی جهاد، به بلا و مصیبت گرفتار میشود و فرجامی جز خواری و ذلت ندارد.[۲] فقیهان نیز این فرع مهم دین را در کتب فقهی خود تشریح نموده و احکام و شرایط جهاد را در بابی جداگانه با عنوان «کتاب الجهاد» تبیین نمودهاند. برپایهی تقسیم رایج فقیهان، جهاد به دو نوع ابتدایی و دفاعی تقسیم میشود. از آنجا که دفاع، اقدامی مشروع قلمداد میشود، هجمههای دشمنان به اسلام بر جهاد ابتدایی متمرکز شده است. بر این اساس، آنان اسلام را دین ستیزهجویی با دیگر انسانها مینامند و جهاد ابتدایی را به معنای اصالتبخشی اسلام به جنگ تفسیر میکنند. حال باید دید فقه شیعه آیا اصالت را به جنگ داده یا صلح؟
پیش از هرچیز، باید یادآور شویم که به فرمودهی شهید مطهری، مقصود از اصل بودن جنگ یا صلح، این نیست که کدامیک همواره باید حاکم باشد و کدامیک بهکلی کنار گذاشته شود. به دیگر سخن، پرسش این نیست که اسلام، دین جنگ است یا صلح؟ این پرسش منطقی نیست، زیرا اسلام هم دین جنگ است و هم دین صلح، هم قانون جنگ دارد و هم قانون صلح. هریک در جای خود و در شرایط ویژهی خود موضوعیت مییابد. آنچه مورد بحث است، این است که حالت اولیهی روابط مسلمانان با غیرمسلمانان صلح است یا جنگ؟
در این نوشتار، میکوشیم با محور قرار دادن مفهوم جهاد ابتدایی و با توجه به تأکید آیات قرآن کریم دربارهی جهاد، پاسخ این پرسش را بیابیم که فقه شیعه، اصالت را با صلح میداند یا جنگ؟
مفهوم جهاد
هرچند دو واژهی «جنگ» و «جهاد» مترادف یکدیگر قلمداد میشوند، اما پیش از ورود به هر بحثی پیرامون جنگ و صلح در اسلام، باید به این نکته توجه نمود که جنگ، مفهومی است برای هر نوع ستیزهجویی و کارزار، اما جهاد نوعی تلاش در راه خداوند و اقدامی مقدس است که با قتل و غارت هیچ نسبتی ندارد. به گفتهی یک محقق مسیحی، «معنی فقاهتی و قضایی جهاد عبارت است از بذل جهد و صرف کوشش فرد در راه خدا؛ یعنی تبلیغ ایمان و نشر فر خداپرستی و اعلای کلمهی حق در جهان و چون جهاد راه مستقیم خدایی است، پس پاداش فرد نجات است و رستگاری و این تعریف براساس حکم قرن است... پس از نظر تئوری قانونگذاری اسلام، جنگ بهذاته هدف نبوده، بلکه برای تأسیس و تأمین صلح، آخرین وسیله شناخته شده است.»[۳]
اسلام، دین همزیستی با پیروان دیگر ادیان
جهاد در آیین اسلام از اهمیت بسیار بالایی برخوردار است و از دیدگاه فقیهان، واجب کفایی است. شیخ طوسی در اینباره مینویسد: «جهاد فریضهای از فرایض اسلام و از ارکان آن محسوب میشود که واجب کفایی است.»[۴]
همانگونه که در مقدمه نیز آمد، فقیهان جهاد را به دو نوع ابتدایی و دفاعی تقسیم کردهاند. جهاد ابتدایی، جنگی است که مسلمانان با وجود شرایط خاص و برای تحقق اهداف خاص برضد غیرمسلمانان، اعم از اهل کتاب و مشرکان، آغاز میکنند.
از نگاه فقه شیعه، جهاد ابتدایی فقط با اذن و حضور امام معصوم جایز است. بنابراین در دوران غیبت، وقوع جهاد ابتدایی امکانپذیر نیست.[۵]
اگرچه میان فقیهان شیعه دربارهی علت تشریع جهاد ابتدایی، دو دیدگاه متفاوت وجود دارد و چنانکه در ادامهی این مقاله میآید، برخی وجود کافر و مشرک را علت تشریع این حکم میدانند و در برابر، گروهی از فقیهان ستیزهجویی کفار و مشرکان (کافر حربی) را دلیل وجوب جهاد ابتدایی دانستهاند، اما به باور همهی فقیهان، اولین ابزار برای تبلیغ دین اسلام، انجام جهاد مسلحانه نیست؛ چراکه به تصریح قرآن کریم، یکی از موارد مصرف زکات، «مؤلفه القلوب»[۶] است. فقیهان به هنگام برشمردن مصادیق مؤلفه القلوب، گروههای زیر را نام میبرند:
۱. کافرانی که با دادن زکات به آنها، نظرشان برای شرکت در جهاد بههمراه مسلمانان جلب میشود (از آنها تنها در جنبهی نظامی استفاده میشود).
۲. کافرانی که بهمنظور مسلمان شدن به آنان کمک مالی میشود.
۳. مسلمانانی که از نظر اعتقادی ضعیف هستند، به آنها کمک میشود تا ایمانشان قوی شود.[۷]
۴. کسانی که در مرزهای کشور اسلامی سکونت دارند (اعم از مسلمان و کافر)، اگر به آنها زکات داده شود، مرزها را محافظت میکنند.
۵. مسلمانانی که همسایهی کافر دارند که با دادن زکات به آنها، کافران همسایه به اسلام آوردن تشویق میشود (از جهت پی بردن به برنامهی اسلام).[۸]
مشاهده مینماییم که اسلام ابتدا میکوشد غیرمسلمانان را از طریق به دست آوردن قلوب آنها به اسلام دعوت کند. البته در صورت بیپاسخ ماندن این نوع دعوتهای مهرورزانه، راه کارزار در پیش گرفته میشود.
جنگ و صلح در قرآن
با بررسی آیات قرآن، روشن میشود که دستهای از آیات از جنگ با کفار و مشرکان سخن میگوید. در مقابل، شماری از آیات، صلح با مشرکانی که ستیزهجویی ندارند را جایز شمرده است:
الف) آیات جنگ
میتوان آیات جهاد با مشرکان و اهل کتاب را به اعتبار شمول و گستردگی حکم، به آیات مطلق و آیات مقید دستهبندی کرد.
آیات مطلق آن دسته از آیات قرآن هستند که در آنها، جنگ با همهی مشرکان و اهل کتاب، واجب شده است:
«فَإِذَا انْسَلَخَ اْلاَشْهُرُ الْحُرُمُ فَاقْتُلوا الْمُشْرِکینَ حَیثُ وَجَدْتُموهُم...»[۹](توبه: ۵)
«وَ قاتِلوهُمْ حَتّی لا تَکونَ فِتْنَة وَ یکونَ الّدینُ لِلّه...»[۱۰](بقره: ۱۹۳)
در مقابل، آیات مقید، آیاتیاند که در آنها جنگ با گروهی از مشرکان و اهل کتاب واجب شده است. این گروه کسانیاند که یا با مسلمانان سر ستیز دارند یا مانع تبلیغ و دعوت اسلامیاند یا به عدهای ضعیف ستم میکنند.
نمونههایی از این آیات مقید جهاد، از قرار ذیل است:
«وَ قاتِلوا فی سَبِیلِ اللّهِ الّذینَ یقاتِلونَکُمْ وَ لا تَعْتَدوا إِنَّ اللّهَ لا یحِبُّ الْمُعْتَدینَ»[۱۲](بقره: ۱۹۰)
«اُذن لِلَّذین یقاتَلُونَ بأنَّهم ظُلِموا وَ إنَّ اللَّه عَلی نَصْرِهِمْ لَقَدیرٌ»[۱۳](حج: ۳۹)
«وَمَا لَکمْ لاَ تُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَالْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالْوِلْدَانِ الَّذِینَ یقُولُونَ رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْ هذِهِ الْقَرْیةِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا...»[۱۴](نساء: ۷۵)
به باور همهی علمای اصول، در جایی که دو دلیل مطلق و مقید داشته باشیم، دلیل مطلق باید حمل بر مقید گردد. به همین دلیل، آیات دستهی اول را باید مقید به حالتی بدانیم که ستیزهجویی در روابط غیرمسلمانان با مسلمانان مشهود است.
شهید مطهری نیز همین دیدگاه را دارد و میگوید: «قاعده اقتضا میکند که مطلق را حمل بر مقید بکنیم؛ یعنی بگوییم آنجا هم که مطلق را ذکر کرده، مقصود همین مقید بوده است.»
ب) آیات صلح
بخشی از آیات قرآن کریم از صلح و آشتی و حالتی غیرخصمانه در روابط مسلمانان با غیرمسلمانان (اعم از مشرکان و اهل کتاب) سخن گفته است؛ بهطور کلی، آیات صلح را میتوان چنین دستهبندی کرد:
۱. پذیرش پیشنهاد غیرمسلمانان برای صلح
خداوند در این رابطه میفرماید:
«وَ إنْ جَنَحوُا لِلسَّلْم فَاجْنَح لَها وَ تَوَکَّل عَلَی اللّه...»[۱۵](انفال: ۶۱)
همچنین در سورهی مبارکهی نساء میفرماید:
«فِإنْ إِعْتَزَلُوکُمْ فَلَمْ یقاتِلوُکُمْ وَ أَلْقَوا إِلَیکُمُ السَّلَمَ فَما جَعَلَ اللّهُ لَکُمْ عَلَیهِم سَبیلاً...»[۱۶](نساء: ۹۰)
۲. مهرورزی با غیرمسلمانان؛ به این معنا که اگر غیرمسلمانان با شما سر ستیز ندارند، خداوند از نیکی به آنها نهی نکرده است:
«لاینْهاکُمُ اللّهُ عَنِ الّذینَ لَمْ یقاتِلُوکُمْ فِی الدّینِ وَ لَمْ یخْرِجُوکُمْ مِنْ دِیارِکُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا إِلَیهِمْ إِنَّ اللّه یحِبُّ الْمقْسِطینَ»[۱۷](ممتحنه: ۸)
ج) مناظره با غیرمسلمانان
بخشی از آیات قرآن کریم نیز بر مناظره و گفتوگوی منطقی با غیرمسلمانان و تکیه بر عقاید مشترک با اهل کتاب تأکید میورزد. آیات زیر گواه بر این حقیقتاند:
«فَإِن حاجّوکَ فَقُلْ أَسْلَمْتُ وَجْهی لِلّهِ وَ مَنْ اتَّبعنِ وَ قُلْ لِلَّذینَ اوُتوا الکتابَ والامیینَ ءَأسْلَمْتُمْ...»[۱۸](آلعمران: ۲۰)
«وَ لا تُجادِلُوا أَهْلَ الْکتابِ إِلاّ بِالّتی هِی أحْسَن إِلاّ الذینَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ وَ قُولُوا آمَنّا...»[۱۹](عنکبوت: ۴۶)
«قُلْ یا أهْلَ الکتابِ تَعَالَوْا إِلی کَلَمَةً سَواءٍ بَینَنَا وَ بینَکُمْ ألاَّ نعبُدَ إلاَّ اللَّهَ وَ لا نُشْرِکَ بِه شَیئاً و لا یتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أرْباباً مِنْ دُونِ اللّه فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنّا مُسْلِمونَ»[۲۰](آلعمران: ۶۴)
نتیجه
با مرور آیات قرآن و دیدگاههای موجود، مشاهده میشود دیدگاه آن دسته از فقیهان که قائل به اصالت صلح هستند، بر قائلان به اصالت جنگ، برتری دارد. روشن است که منظور از اصالت صلح، پذیرش صلح در هر شرایطی نیست. به گفتهی شهید مطهری، «دین البته باید طرفدار صلح باشد. قرآن هم میگوید: و الصلح خیر؛ صلح بهتر است، اما بایستی طرفدار جنگ هم باشد؛ یعنی در آنجا که طرف حاضر به همزیستی شرافتمندانه نیست و طرف به حکم اینکه ظالم است و میخواهد بهشکلی شرافت انسانی را پایمال کند، ما اگر تسلیم بشویم، ذلت را متحمل شدهایم و بیشرافتی را بهشکل دیگری متحمل شدهایم. اسلام میگوید صلح، در صورتی که طرف آماده و موافق با صلح باشد، اما جنگ، در صورتی که طرف میخواهد بجنگد.»[۲۱]
بر این اساس، در روابط با غیرمسلمانان، اصالت با صلح است، نه جنگ. در نتیجه، باید گفت اسلام دین ستیزهجویی و خونریزی و قتل و غارت نیست.
در پایان، تذکر این نکته ضروری مینماید که حتی اعتقاد به اصالت جنگ و اعتقاد به تشریع حکم جهاد به دلیل وجود کافر و مشرک، به معنای ستیزهجویی اسلام نیست؛ چراکه برپایهی دیدگاه شیعه، جهاد ابتدایی با اذن امام معصوم (ع) و پس از سپری شدن مراحلی همچون دعوت واجب میگردد. همچنانکه پیششرط این حکم، نبود پیمان مهادنه میان مسلمانان و غیرمسلمانان است. از سوی دیگر، با فرض وجوب جهاد نیز فقیهان برای انجام جهاد، احکام و چارچوبی مشخص تعیین کردهاند که در آن هرگز ردپایی از کشتار، چپاول، غارت و تجاوز به سالخوردگان و غیرنظامیان دیده نمیشود.[۲۲]
پی نوشت ها
[۱]. به مبانی اصلی اعتقادی اسلام، اصول دین و احکام عملی شریعت اسلام، فروع دین اطلاق میشود. (ر.ک: ویکیفقه، ذیل مدخل فروع دین) بنابراین واژهی فرع به معنای کماهمیت بودن آن نیست، بلکه در مقایسه با اصول دین، از نظر اهمیت در مرتبهی دوم قرار دارد.
[۲]. ر.ک: نهجالبلاغه، خطبهی ۲۷.
[۳]. مقالهی دکتر سید هادی خسروشاهی، منتشرشده در کتاب جنگ و صلح در قانون اسلام، ص ۲۰.
[۴]. النهایه، شیخ طوسی، ص ۲۸۹.
[۵]. فرهنگ موضوعی جهاد و دفاع، ص ۵۲.
[۶]. ایجاد همدلی و نزدیکتر کردن دلها به یکدیگر.
[۷]. جواهر الکلام، محمدحسن نجفی، ج ۱۵، ص ۳۴۱.
[۸]. شرح لمعه، شهید ثانی، ج ۱، ص ۱۷۰.
[۹]. پس چون ماههای حرام سپری شد، مشرکان را هرکجا یافتید، بکشید...
[۱۰]. با آنان بجنگید تا دیگر فتنهای نباشد و دین، مخصوص خدا شود...
[۱۱]. مقام معظم رهبری، مجلهی فقه اهلبیت، سال ۱۳۷۶، ص ۲۶ و ۲۷.
[۱۲]. و در راه خدا با کسانی که با شما میجنگند، بجنگید، ولی از اندازه درنگذرید، زیرا خداوند تجاوزکاران را دوست نمیدارد.
[۱۳]. به کسانی که جنگ بر آنان تحمیل شده، رخصت [جهاد] داده شده است؛ چراکه مورد ظلم قرار گرفتهاند و البته خدا بر پیروزی آنان سخت تواناست.
[۱۴]. و چرا شما در راه خدا [و در راه نجات] مردان و زنان و کودکان مستضعف نمیجنگید؟! همانان که میگویند: «پروردگارا! ما را از این شهری که مردمش ستمپیشهاند بیرون ببر...»
[۱۵]. و اگر به صلح گراییدند، تو [نیز] بدان گرای و بر خدا توکل نما...
[۱۶]. ...پس اگر از شما کنارهگیری کردند و با شما نجنگیدند و با شما طرح صلح افکندند، [دیگر] خدا برای شما راهی [برای تجاوز] بر آنان قرار نداده است.
[۱۷]. [اما] خدا شما را از کسانی که در [کار] دین با شما نجنگیده و شما را از دیارتان بیرون نکردهاند، بازنمیدارد که با آنان نیکی کنید و با ایشان عدالت ورزید، زیرا خدا دادگران را دوست میدارد.
[۱۸]. پس اگر با تو به محاجه برخاستند، بگو: «من خود را تسلیم خدا نمودهام و هرکه مرا پیروی کرده [نیز خود را تسلیم خدا نموده است].» و به کسانی که اهل کتاباند و به مشرکان بگو: «آیا اسلام آوردهاید؟...»
[۱۹]. و با اهل کتاب، جز به [شیوهای] که بهتر است، مجادله مکنید، مگر [با] کسانی از آنان که ستم کردهاند و بگویید: «به آنچه بهسوی ما نازل شده و [آنچه] بهسوی شما نازل گردیده، ایمان آوردیم...»
[۲۰]. بگو: «ای اهل کتاب! بیایید بر سر سخنی که میان ما و شما یکسان است بایستیم که جز خدا را نپرستیم و چیزی را شریک او نگردانیم و بعضی از ما بعضی دیگر را بهجای خدا به خدایی نگیرد.» پس اگر [از این پیشنهاد] اعراض کردند، بگویید: «شاهد باشید که ما مسلمانیم، [نه شما].»
[۲۱]. مجموعه آثار، شهید مرتضی مطهری، ج ۲۰، ص ۲۲۳.
[۲۲]. ر.ک: جواهر الکلام، کتاب الجهاد، ج ۲۱، ص ۴۹، ذیل بحث کیفیت قتال.
منبع: برهان
/ف.م214
پیش از هرچیز، باید یادآور شویم که به فرمودهی شهید مطهری، مقصود از اصل بودن جنگ یا صلح، این نیست که کدامیک همواره باید حاکم باشد و کدامیک بهکلی کنار گذاشته شود. به دیگر سخن، پرسش این نیست که اسلام، دین جنگ است یا صلح؟ این پرسش منطقی نیست، زیرا اسلام هم دین جنگ است و هم دین صلح، هم قانون جنگ دارد و هم قانون صلح. هریک در جای خود و در شرایط ویژهی خود موضوعیت مییابد. آنچه مورد بحث است، این است که حالت اولیهی روابط مسلمانان با غیرمسلمانان صلح است یا جنگ؟
در این نوشتار، میکوشیم با محور قرار دادن مفهوم جهاد ابتدایی و با توجه به تأکید آیات قرآن کریم دربارهی جهاد، پاسخ این پرسش را بیابیم که فقه شیعه، اصالت را با صلح میداند یا جنگ؟
مفهوم جهاد
هرچند دو واژهی «جنگ» و «جهاد» مترادف یکدیگر قلمداد میشوند، اما پیش از ورود به هر بحثی پیرامون جنگ و صلح در اسلام، باید به این نکته توجه نمود که جنگ، مفهومی است برای هر نوع ستیزهجویی و کارزار، اما جهاد نوعی تلاش در راه خداوند و اقدامی مقدس است که با قتل و غارت هیچ نسبتی ندارد. به گفتهی یک محقق مسیحی، «معنی فقاهتی و قضایی جهاد عبارت است از بذل جهد و صرف کوشش فرد در راه خدا؛ یعنی تبلیغ ایمان و نشر فر خداپرستی و اعلای کلمهی حق در جهان و چون جهاد راه مستقیم خدایی است، پس پاداش فرد نجات است و رستگاری و این تعریف براساس حکم قرن است... پس از نظر تئوری قانونگذاری اسلام، جنگ بهذاته هدف نبوده، بلکه برای تأسیس و تأمین صلح، آخرین وسیله شناخته شده است.»[۳]
اسلام، دین همزیستی با پیروان دیگر ادیان
جهاد در آیین اسلام از اهمیت بسیار بالایی برخوردار است و از دیدگاه فقیهان، واجب کفایی است. شیخ طوسی در اینباره مینویسد: «جهاد فریضهای از فرایض اسلام و از ارکان آن محسوب میشود که واجب کفایی است.»[۴]
همانگونه که در مقدمه نیز آمد، فقیهان جهاد را به دو نوع ابتدایی و دفاعی تقسیم کردهاند. جهاد ابتدایی، جنگی است که مسلمانان با وجود شرایط خاص و برای تحقق اهداف خاص برضد غیرمسلمانان، اعم از اهل کتاب و مشرکان، آغاز میکنند.
از نگاه فقه شیعه، جهاد ابتدایی فقط با اذن و حضور امام معصوم جایز است. بنابراین در دوران غیبت، وقوع جهاد ابتدایی امکانپذیر نیست.[۵]
اگرچه میان فقیهان شیعه دربارهی علت تشریع جهاد ابتدایی، دو دیدگاه متفاوت وجود دارد و چنانکه در ادامهی این مقاله میآید، برخی وجود کافر و مشرک را علت تشریع این حکم میدانند و در برابر، گروهی از فقیهان ستیزهجویی کفار و مشرکان (کافر حربی) را دلیل وجوب جهاد ابتدایی دانستهاند، اما به باور همهی فقیهان، اولین ابزار برای تبلیغ دین اسلام، انجام جهاد مسلحانه نیست؛ چراکه به تصریح قرآن کریم، یکی از موارد مصرف زکات، «مؤلفه القلوب»[۶] است. فقیهان به هنگام برشمردن مصادیق مؤلفه القلوب، گروههای زیر را نام میبرند:
۱. کافرانی که با دادن زکات به آنها، نظرشان برای شرکت در جهاد بههمراه مسلمانان جلب میشود (از آنها تنها در جنبهی نظامی استفاده میشود).
۲. کافرانی که بهمنظور مسلمان شدن به آنان کمک مالی میشود.
۳. مسلمانانی که از نظر اعتقادی ضعیف هستند، به آنها کمک میشود تا ایمانشان قوی شود.[۷]
۴. کسانی که در مرزهای کشور اسلامی سکونت دارند (اعم از مسلمان و کافر)، اگر به آنها زکات داده شود، مرزها را محافظت میکنند.
۵. مسلمانانی که همسایهی کافر دارند که با دادن زکات به آنها، کافران همسایه به اسلام آوردن تشویق میشود (از جهت پی بردن به برنامهی اسلام).[۸]
مشاهده مینماییم که اسلام ابتدا میکوشد غیرمسلمانان را از طریق به دست آوردن قلوب آنها به اسلام دعوت کند. البته در صورت بیپاسخ ماندن این نوع دعوتهای مهرورزانه، راه کارزار در پیش گرفته میشود.
جنگ و صلح در قرآن
با بررسی آیات قرآن، روشن میشود که دستهای از آیات از جنگ با کفار و مشرکان سخن میگوید. در مقابل، شماری از آیات، صلح با مشرکانی که ستیزهجویی ندارند را جایز شمرده است:
الف) آیات جنگ
میتوان آیات جهاد با مشرکان و اهل کتاب را به اعتبار شمول و گستردگی حکم، به آیات مطلق و آیات مقید دستهبندی کرد.
آیات مطلق آن دسته از آیات قرآن هستند که در آنها، جنگ با همهی مشرکان و اهل کتاب، واجب شده است:
«فَإِذَا انْسَلَخَ اْلاَشْهُرُ الْحُرُمُ فَاقْتُلوا الْمُشْرِکینَ حَیثُ وَجَدْتُموهُم...»[۹](توبه: ۵)
«وَ قاتِلوهُمْ حَتّی لا تَکونَ فِتْنَة وَ یکونَ الّدینُ لِلّه...»[۱۰](بقره: ۱۹۳)
در مقابل، آیات مقید، آیاتیاند که در آنها جنگ با گروهی از مشرکان و اهل کتاب واجب شده است. این گروه کسانیاند که یا با مسلمانان سر ستیز دارند یا مانع تبلیغ و دعوت اسلامیاند یا به عدهای ضعیف ستم میکنند.
نمونههایی از این آیات مقید جهاد، از قرار ذیل است:
«وَ قاتِلوا فی سَبِیلِ اللّهِ الّذینَ یقاتِلونَکُمْ وَ لا تَعْتَدوا إِنَّ اللّهَ لا یحِبُّ الْمُعْتَدینَ»[۱۲](بقره: ۱۹۰)
«اُذن لِلَّذین یقاتَلُونَ بأنَّهم ظُلِموا وَ إنَّ اللَّه عَلی نَصْرِهِمْ لَقَدیرٌ»[۱۳](حج: ۳۹)
«وَمَا لَکمْ لاَ تُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَالْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالْوِلْدَانِ الَّذِینَ یقُولُونَ رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْ هذِهِ الْقَرْیةِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا...»[۱۴](نساء: ۷۵)
به باور همهی علمای اصول، در جایی که دو دلیل مطلق و مقید داشته باشیم، دلیل مطلق باید حمل بر مقید گردد. به همین دلیل، آیات دستهی اول را باید مقید به حالتی بدانیم که ستیزهجویی در روابط غیرمسلمانان با مسلمانان مشهود است.
شهید مطهری نیز همین دیدگاه را دارد و میگوید: «قاعده اقتضا میکند که مطلق را حمل بر مقید بکنیم؛ یعنی بگوییم آنجا هم که مطلق را ذکر کرده، مقصود همین مقید بوده است.»
ب) آیات صلح
بخشی از آیات قرآن کریم از صلح و آشتی و حالتی غیرخصمانه در روابط مسلمانان با غیرمسلمانان (اعم از مشرکان و اهل کتاب) سخن گفته است؛ بهطور کلی، آیات صلح را میتوان چنین دستهبندی کرد:
۱. پذیرش پیشنهاد غیرمسلمانان برای صلح
خداوند در این رابطه میفرماید:
«وَ إنْ جَنَحوُا لِلسَّلْم فَاجْنَح لَها وَ تَوَکَّل عَلَی اللّه...»[۱۵](انفال: ۶۱)
همچنین در سورهی مبارکهی نساء میفرماید:
«فِإنْ إِعْتَزَلُوکُمْ فَلَمْ یقاتِلوُکُمْ وَ أَلْقَوا إِلَیکُمُ السَّلَمَ فَما جَعَلَ اللّهُ لَکُمْ عَلَیهِم سَبیلاً...»[۱۶](نساء: ۹۰)
۲. مهرورزی با غیرمسلمانان؛ به این معنا که اگر غیرمسلمانان با شما سر ستیز ندارند، خداوند از نیکی به آنها نهی نکرده است:
«لاینْهاکُمُ اللّهُ عَنِ الّذینَ لَمْ یقاتِلُوکُمْ فِی الدّینِ وَ لَمْ یخْرِجُوکُمْ مِنْ دِیارِکُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا إِلَیهِمْ إِنَّ اللّه یحِبُّ الْمقْسِطینَ»[۱۷](ممتحنه: ۸)
ج) مناظره با غیرمسلمانان
بخشی از آیات قرآن کریم نیز بر مناظره و گفتوگوی منطقی با غیرمسلمانان و تکیه بر عقاید مشترک با اهل کتاب تأکید میورزد. آیات زیر گواه بر این حقیقتاند:
«فَإِن حاجّوکَ فَقُلْ أَسْلَمْتُ وَجْهی لِلّهِ وَ مَنْ اتَّبعنِ وَ قُلْ لِلَّذینَ اوُتوا الکتابَ والامیینَ ءَأسْلَمْتُمْ...»[۱۸](آلعمران: ۲۰)
«وَ لا تُجادِلُوا أَهْلَ الْکتابِ إِلاّ بِالّتی هِی أحْسَن إِلاّ الذینَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ وَ قُولُوا آمَنّا...»[۱۹](عنکبوت: ۴۶)
«قُلْ یا أهْلَ الکتابِ تَعَالَوْا إِلی کَلَمَةً سَواءٍ بَینَنَا وَ بینَکُمْ ألاَّ نعبُدَ إلاَّ اللَّهَ وَ لا نُشْرِکَ بِه شَیئاً و لا یتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أرْباباً مِنْ دُونِ اللّه فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنّا مُسْلِمونَ»[۲۰](آلعمران: ۶۴)
نتیجه
با مرور آیات قرآن و دیدگاههای موجود، مشاهده میشود دیدگاه آن دسته از فقیهان که قائل به اصالت صلح هستند، بر قائلان به اصالت جنگ، برتری دارد. روشن است که منظور از اصالت صلح، پذیرش صلح در هر شرایطی نیست. به گفتهی شهید مطهری، «دین البته باید طرفدار صلح باشد. قرآن هم میگوید: و الصلح خیر؛ صلح بهتر است، اما بایستی طرفدار جنگ هم باشد؛ یعنی در آنجا که طرف حاضر به همزیستی شرافتمندانه نیست و طرف به حکم اینکه ظالم است و میخواهد بهشکلی شرافت انسانی را پایمال کند، ما اگر تسلیم بشویم، ذلت را متحمل شدهایم و بیشرافتی را بهشکل دیگری متحمل شدهایم. اسلام میگوید صلح، در صورتی که طرف آماده و موافق با صلح باشد، اما جنگ، در صورتی که طرف میخواهد بجنگد.»[۲۱]
بر این اساس، در روابط با غیرمسلمانان، اصالت با صلح است، نه جنگ. در نتیجه، باید گفت اسلام دین ستیزهجویی و خونریزی و قتل و غارت نیست.
در پایان، تذکر این نکته ضروری مینماید که حتی اعتقاد به اصالت جنگ و اعتقاد به تشریع حکم جهاد به دلیل وجود کافر و مشرک، به معنای ستیزهجویی اسلام نیست؛ چراکه برپایهی دیدگاه شیعه، جهاد ابتدایی با اذن امام معصوم (ع) و پس از سپری شدن مراحلی همچون دعوت واجب میگردد. همچنانکه پیششرط این حکم، نبود پیمان مهادنه میان مسلمانان و غیرمسلمانان است. از سوی دیگر، با فرض وجوب جهاد نیز فقیهان برای انجام جهاد، احکام و چارچوبی مشخص تعیین کردهاند که در آن هرگز ردپایی از کشتار، چپاول، غارت و تجاوز به سالخوردگان و غیرنظامیان دیده نمیشود.[۲۲]
پی نوشت ها
[۱]. به مبانی اصلی اعتقادی اسلام، اصول دین و احکام عملی شریعت اسلام، فروع دین اطلاق میشود. (ر.ک: ویکیفقه، ذیل مدخل فروع دین) بنابراین واژهی فرع به معنای کماهمیت بودن آن نیست، بلکه در مقایسه با اصول دین، از نظر اهمیت در مرتبهی دوم قرار دارد.
[۲]. ر.ک: نهجالبلاغه، خطبهی ۲۷.
[۳]. مقالهی دکتر سید هادی خسروشاهی، منتشرشده در کتاب جنگ و صلح در قانون اسلام، ص ۲۰.
[۴]. النهایه، شیخ طوسی، ص ۲۸۹.
[۵]. فرهنگ موضوعی جهاد و دفاع، ص ۵۲.
[۶]. ایجاد همدلی و نزدیکتر کردن دلها به یکدیگر.
[۷]. جواهر الکلام، محمدحسن نجفی، ج ۱۵، ص ۳۴۱.
[۸]. شرح لمعه، شهید ثانی، ج ۱، ص ۱۷۰.
[۹]. پس چون ماههای حرام سپری شد، مشرکان را هرکجا یافتید، بکشید...
[۱۰]. با آنان بجنگید تا دیگر فتنهای نباشد و دین، مخصوص خدا شود...
[۱۱]. مقام معظم رهبری، مجلهی فقه اهلبیت، سال ۱۳۷۶، ص ۲۶ و ۲۷.
[۱۲]. و در راه خدا با کسانی که با شما میجنگند، بجنگید، ولی از اندازه درنگذرید، زیرا خداوند تجاوزکاران را دوست نمیدارد.
[۱۳]. به کسانی که جنگ بر آنان تحمیل شده، رخصت [جهاد] داده شده است؛ چراکه مورد ظلم قرار گرفتهاند و البته خدا بر پیروزی آنان سخت تواناست.
[۱۴]. و چرا شما در راه خدا [و در راه نجات] مردان و زنان و کودکان مستضعف نمیجنگید؟! همانان که میگویند: «پروردگارا! ما را از این شهری که مردمش ستمپیشهاند بیرون ببر...»
[۱۵]. و اگر به صلح گراییدند، تو [نیز] بدان گرای و بر خدا توکل نما...
[۱۶]. ...پس اگر از شما کنارهگیری کردند و با شما نجنگیدند و با شما طرح صلح افکندند، [دیگر] خدا برای شما راهی [برای تجاوز] بر آنان قرار نداده است.
[۱۷]. [اما] خدا شما را از کسانی که در [کار] دین با شما نجنگیده و شما را از دیارتان بیرون نکردهاند، بازنمیدارد که با آنان نیکی کنید و با ایشان عدالت ورزید، زیرا خدا دادگران را دوست میدارد.
[۱۸]. پس اگر با تو به محاجه برخاستند، بگو: «من خود را تسلیم خدا نمودهام و هرکه مرا پیروی کرده [نیز خود را تسلیم خدا نموده است].» و به کسانی که اهل کتاباند و به مشرکان بگو: «آیا اسلام آوردهاید؟...»
[۱۹]. و با اهل کتاب، جز به [شیوهای] که بهتر است، مجادله مکنید، مگر [با] کسانی از آنان که ستم کردهاند و بگویید: «به آنچه بهسوی ما نازل شده و [آنچه] بهسوی شما نازل گردیده، ایمان آوردیم...»
[۲۰]. بگو: «ای اهل کتاب! بیایید بر سر سخنی که میان ما و شما یکسان است بایستیم که جز خدا را نپرستیم و چیزی را شریک او نگردانیم و بعضی از ما بعضی دیگر را بهجای خدا به خدایی نگیرد.» پس اگر [از این پیشنهاد] اعراض کردند، بگویید: «شاهد باشید که ما مسلمانیم، [نه شما].»
[۲۱]. مجموعه آثار، شهید مرتضی مطهری، ج ۲۰، ص ۲۲۳.
[۲۲]. ر.ک: جواهر الکلام، کتاب الجهاد، ج ۲۱، ص ۴۹، ذیل بحث کیفیت قتال.
منبع: برهان
/ف.م214