شعر آیینی/ کبوتران حرم دسته دسته میآیند
دوباره شهر پر از شور و شوق و شیدایی است
دوباره حال همه عاشقان تماشایی است
که فصل پر زدن از انزوای تنهایی است
سفر حکایت یک اتفاق رؤیایی است
ببند بار سفر را که یار نزدیک است
طلوع صبح شب انتظار نزدیک است
***
ببین که قفل قفس را شکسته، میآیند
کبوتران حرم دسته دسته میآیند
چو موج از همه سو دلشکسته میآیند
غریب، از نفس افتاده، خسته میآیند
که باز بعد چهل شب، کنار او باشند
شبیه حضرت زینب(س) کنار او باشند
***
تمام پشت سر جابر ابن عبدالله
چه عاشقانه قدم می زنند در این راه
از اشتیاق حرم راه میشود کوتاه
هرآنکه خواهد از این جام عشق، بسم الله
که این پیاده روی برترین عزاداری است
قسم به نور، که این ابتدای بیداری است
***
دوباره حال من و شعر می شود مبهم
دلی که دست خودم نیست، میشود کمکم-
در آرزوی حرم غرق در غم و ماتم
اگر اجازه دهد زائرش شوم، من هم-
«غروب در نفس تنگ جاده خواهم رفت
پیاده آمده بودم، پیاده خواهم رفت»