درباره حسینیه صنف لباسفروشها
انبوهی از اماکن، نمادها و داستانهای اساطیری در حال حاضر در کشورها و شهرهای مختلف اروپایی و آمریکایی وجود دارد که اساسا دست ساخته همین دهههای اخیر هستند و طوری درباره آنها داستانپردازی و نمادپروری صورت گرفته که اکنون به یکی از اصلیترین بخشهای فرهنگ غربی (که ساخته شده از همین خرده فرهنگها هستند)، تبدیل شده است.
مثلا صندلی نشستن «آلبر کامو»، نویسنده فرانسوی در «کافه فلور» پاریس اکنون به یکی از جاذبههای توریستی این شهر تبدیل شده که چندین یورو برای پنج دقیقه نشستن روی آن هزینه میشود و چندین فیلم و رمان درباره آن ساخته شده است. در بلژیک هم «یک مجسمه پسرک در حال ادرار» را برایش بسیار قصهها تعریف کردهاند و اکنون به نماد اصلی بروکسل تبدیل شده است.
در طرف مقابل ما در کشورمان، قهرمان از دست دادن فرصتها هستیم. انبوهی از تجلیهای فرهنگی در بطن جامعه ایرانی وجود که هر کدامش میتواند برای سیراب کردن یک فرهنگ ملی کافی باشد و منبع الهام و افتخار یک ملت باشد؛ خرده فرهنگهایی که نه توسط دولت و سازمانها و حتی نهادهای مردم نهاد بلکه توسط خود مردم – مردم به معنی کف جامعه؛ کسانی که خود تولید کننده فرهنگ هستند و محصولاتشان در واقع نشات گرفته از منش اعتقادی و سبک زندگی آنهاست که در بستر جامعه جریان دارد – و طی یک روند تاریخی – اجتماعی ایجاد شدهاند.
با این حال هیچ توجهی به مجموعه فرهنگی عظیم نمیشود. اگر در غرب، سینما و تلویزیون و رسانه در خدمت ایجاد و تثبیت هویت فرهنگی از «هیچ» هستند، ما «همه» داشتههایمان را به فراموشی سپردهایم و به بهانه اینکه این رشته فرهنگی چون در جریان زندگی عادی مردم رواج دارد، مدیریت رسانهای آن را نیز در منظومه مسئولیت مدیران تعریف نکردهایم. نتیجه هم مشخص است؛ بخشی از جامعه که ارتباط بدنهای با این خرده فرهنگها ندارد، هم نسبت به آنها بیگانه میشود و هم اساسا در مواقعی منکر وجود چنین بسترهایی میشود؛ مسالهای بسیار خطرناک که در فتنه ۸۸ نیز تلاش شد تا به این شکاف دامن زده شود و با سوءاستفاده از آن، یک مساله امنیت ملی برای کشور ایجاد شود.
«حسینیه صنف لباس فروشان تهران» را باید یکی از مظاهر این خرده فرهنگهای موثر و متعالی دانست که اگر کسی از بیرون به داخل آن راه پیدا کند، از وجود چنین مجموعه بینظیری قطعا انگشت به دهان میشود. هیاتهای منظم هفتگی این حسینیه که با حضور حاج منصور ارضی در صبح بسیار زود و حوالی نماز صبح برگزار میشود، نماد یک مجموعه نظاممند است که مخاطبین ویژه خود را دارد و از یک سبک و آداب اختصاصی بهره میبرد.

تصور پارک سه ردیفهٔ خودروها در هر دو لاین رفت و برگشت خیابان سعدی جنوبی در ساعت ۵ صبح از آن تصویرهایی است که بسیار بعید به نظر میرسد اما به مدد این حسینیه استثنایی، رنگ و بوی واقعیت به خود گرفته است. مشاهده مردمی که دو طبقهٔ حسینیه را پر کردهاند و حتی به خیابان کشیدهاند و به صورت ایستاده با نوای حاج منصور اشک میریزند و زیر لب با پروردگار خود نجوا میکنند، از آن رویدادهای اجتماعی است که شایسته ساخت دهها فیلم و سریال و پروندههای مطبوعاتی است.
حسینیه صنف لباس فروشان تهران یکی از دهها نماد بافت اجتماعی پایتخت ایران است که این روزها رسانههای غربی و البته بسیاری از رسانههای داخلی تلاش میکنند تا آدرس غلطی را جایگزین آن کنند. اگر ما توانسته بودیم این مکان را به صورت یک رویداد اجتماعی عظیم که برآمده از کف جامعه است، تحلیل و به مردم کشورمان و افکار عمومی جهان ارائه کنیم، قطعا الان نماد سبک زندگی جوانان نسل چهارم انقلاب اسلامی، صفحات «بچه پولدارهای تهران» در فیسبوک و اینستاگرام نبود.
عدم نمایش رسانهای حسینیه صنف لباس فروشان تهران سبب میشود تا اکنون در هیچ یک از محافل تصمیمسازی کشور که توسط نهادهای اجرایی نظیر دولت مدیریت میشوند، اساسا پدیدهای با عنوان «دین گریزی جوانان» به عنوان یک اصل و مبنا مورد پذیرش همه افراد قرار بگیرد و سپس بر اساس این باور، تصمیماتی برای پیشبرد فضای اجتماعی کشور اتخاذ شود؛ یعنی ساختمانی را از ابتدا به صورت کج بنا میکنند که تا ثریا کج خواهد رفت و نتیجهای هم عاید آن نخواهد بود.
عدم شناخت افکار عمومی و مسئولین از وجود چنین محافلی، سبب میشود تا با مشاهده هزاران جوان و نوجوان زیر سی سال در یک مجلس روضه آن هم در ابتداییترین ساعات بامداد در یک روز وسط هفته، چشمای همگی از تعجب گرد شود و با خود بگویند یعنی اینها هنوز وجود دارند؟!
تاسفبار است که در دانشکدههای جامعهشناسی، مردمشناسی و روانشناسی کشور ما، همه نظریههای فروید و یونگ و وبر و روسو را به آیات الهی تبدیل کردهاند و اساس تحلیلهای جامعهشناسی ایران قرار دادهاند و در مقابل، هیچ خبری از ارائه یک پایان نامه با موضوع «حسینیه صنف لباس فروشان تهران» نیست. کسی که اصلا نمیداند زیر پوست جامعه چه میگذرد، معلوم است که برای اینستاگرام بچه پولدارهای تهران، پایان نامه فوق لیسانس و رساله دکتری مینویسد و بر اساس همین مشاهدات محدود خود، نسخه شفابخش برای بدنه اجتماعی ایران میپیچد.

ما به «جامعهشناسی بافت فرهنگی حسینیه صنف لباس فروشان تهران» نیاز داریم. ما به محققین و پژوهشگرانی نیاز داریم که ابتدا باور داشته باشند که «ان لقتل الحسین(علیه السلام) حراره فى قلوب المؤمنین لا تبرد أبدا» و سپس به سراغ خیابان سعدی جنوبی بروند و صحت این گزاره مورد سنجش قرار بدهند. آن وقت است که میتوان امید داشت که یکی از معظمترین مراکز پژوهشی کشور که زیر نظر مجلس شورای اسلامی فعالیت میکند، آمار عجیب و غریب از انحرفات جنسی در مدارس کشور منتشر نمیکند یا حداقل دیگر کسی برای آن محلی از اعراب قائل نیست.
/ف.م214