«لهجه‌ احمد»؛ تازه‌ترین شعر احمد بابایی برای پیامبر(ص) و هفته وحدت

کد خبر: 25460
آخرین سروده احمد بابایی با موضوع هفته وحدت و ظهور منجی عالم بشریت منتشر شد.
وارث: احمد بابایی شاعر آئینی در شب میلاد پیامبر رحمت(ص) و امام جعفر صادق(ع) شعری سروده که در حکم تازه‌ترین اثر این شاعر خوش‌قریحه اینک برای نخستین بار منتشر می‌شود.

بابایی همواره در اشعارش نگاهی به موقعیت کنونی جهان اسلام دارد و اندیشمندانه گذشته و آینده امت اسلامی را از آینه شعر می‌نگرد و روشنگرانه آن را روایت می‌کند. از این نظر همیشه اشعار آئینی و مذهبی او، از جهتی شعر اجتماعی هم محسوب می‌شوند! تازه‌ترین اثر احمد بابایی با عنوان «لهجه‌ی احمد» در ادامه آمده است:


«لهجه‌ی احمد»

نه از هلاکت ابن‌زیاد می‌گویند
خبر، خبر، خبر از ابر و باد می‌گویند

خبر رسیده که فصل بهار نزدیک است
بهار، وعده‌ی پروردگار نزدیک است

ز اربعین حسینی(ع) بشارت آمده است
خبر، پیاده به قصد زیارت آمده است

خبر پیاده، خبر زائرانه می‌آید
به اربعین قسم، آقا به خانه می‌آید

***

چگونه وصف کنی ابر و باد را با من
بهار می‌رسد و نیستم مهیا من

اگر محال ندانی تو هم غمی داری
فریب عید مخور، ای هر آنکه تردامن

اگرچه تلخی این عشوه‌های نارس ریخت
به درد او بخورم با کمی مدارا من

خریده بودی اگر این نماز خاکی را
نمی‌شدم چو طلا خرج هر مطلا من

من ابر می‌شوم و آفتاب پنهان، تو
تو چشم بسته‌ای و رقص بی‌تماشا من

به شرط عیب ببر این متاع ناقص را
تو فکر بی‌هنران نیستی و الا من...

چو بوسه از لب هر گل گذشتی آب شد و
به طعنه عربده زد: لا اله الا من...

***

خبر، پیاده ولی دائم السفر باشد
دعا کنیم که این فال، خوش خبر باشد:

«به عزم توبه سحر گفتم استخاره کنم
بهار توبه شکن می‌رسد چه چاره کنم

ز روی دوست مرا چون گلِ مراد شکفت»
علی به کوثر نازآفرین خود می‌گفت:

سکوت کردم و فریاد کردم‌ات خانم!
به جان خویش قسم، یاد کردم‌ات خانم!

تو تکیه‌گاه منی، تیغ اگر کشم زهرا!
بخند دخترعمو تا که پر کشم زهرا!

کسی بدون تولّات محترم نشود
بدون عشق تو خانم، حرم، حرم نشود

دعا کن از همه عالم تو مال من باشی
و سایه‌ات ز سر شوهر تو کم نشود

***

حجاز وادی کژدم نبود، کاش ای کاش!
نبود بر رخ آئینه‌ها خراش ای کاش!

خبر رسیده که ابلیس، جان به لب مانده
کمی به آخر خطّ ابولهب مانده

خبر رسیده سگِ هار رو به پایان است
و عمر عقرب جرّار رو به پایان است

خبر رسیده که مردم! بهار در راه است
بگو به خیبریان ذوالفقار در راه است

قلیل و کُر، چه تفاوت، که آب، نایاب است
به شهر زهدفروشان، شراب نایاب است

دوام ابر در این آسمان همیشگی است
همیشه در دلِ شب آفتاب نایاب است

شبیه تو – تو که خوبی و بی‌نظیر- که هیچ
شبیه من – من خانه‌خراب - نایاب است!

گلایه کردنِ من از نگاه تو کفر است
بهشت، ریخته اما عذاب نایاب است!

***

به آب حج، دل آئینه صیقلی کردیم
به زیر سایه‌ی احمد «علی علی» کردیم

به منبری ز بلاغت نشسته بود احمد
و پشت سامریان را شکسته بود احمد

به آسمانِ دل بی‌کرانه، سر زد عشق
به نام حیدر کرار، بال و پر زد عشق

هر آنکه ماه شبش احمد است، اینک ماه
بگو به لهجه‌ی احمد «علی ولی الله»

هنوز بی هنران نرد فتنه می‌بازند
برای ذبح ولایت سقیفه می‌سازند

به غیر خون، دودمِ حق، وضو نخواهد دید
در شکسته‌ی خیبر، رفو نخواهد دید

خبر رسیده که مردم، بهار در راه است
بگو به خیبریان ذوالفقار در راه است

اذان ناز به وقت نیاز می‌شنوم
صدای پای ظهور از حجاز می‌شنوم

خبر رسیده که شاه سعود خواهد مرد
نگو که شاه...! غلام یهود خواهد مرد

هر آن‌کسی که نگشته شهید می‌میرد
حسین زنده بماند، یزید می‌میرد

دعا کنیم حسن صاحب حرم گردد
که شرّ خولی و ابن‌زیاد کم گردد

نفس، نفس، نفسِ ما خبر شده ست اینجا
خبر پیاده، خبر مختصر شده ست اینجا

خبر رسیده زمان جلوه بر زمین دارد
دوباره خون خدا میل اربعین دارد

خبر پیاده، خبر زائرانه می‌آید
به اربعین قسم، آقا به خانه می‌آید

احمد بابایی/ اصفهان/ پنجشنبه، 18 دی 1393


/ف.م214