استاد جاودان: هیچ کسی نمی تواند برای ما دلسوزی کند +گزارش تصویری
جلسه درس اخلاق با سخنرانی استاد جاودان در مجتمع آموزشی سادات موسوی برگزار شد.
در ادامۀ خبر متن سخنان استاد جاودان را می خوانید:
إِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلاَئِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً قَالُواْ أَتَجْعَلُ فِيهَا مَن يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاء وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ قَالَ إِنِّي أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسْمَاء كُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلاَئِكَةِ فَقَالَ أَنبِئُونِي بِأَسْمَاء هَـؤُلاء إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ قَالُواْ سُبْحَانَكَ لاَ عِلْمَ لَنَا إِلاَّ مَا عَلَّمْتَنَا إِنَّكَ أَنتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ قَالَ يَا آدَمُ أَنبِئْهُم بِأَسْمَآئِهِمْ فَلَمَّا أَنبَأَهُمْ بِأَسْمَآئِهِمْ قَالَ أَلَمْ أَقُل لَّكُمْ إِنِّي أَعْلَمُ غَيْبَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَأَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا كُنتُمْ تَكْتُمُونَ.
در این چهار آیه از سورۀ بقره بحث از خلافت خداوند است، انسان خلیفة الله است. در قرآن دو بار لفظ خلیفه به صورت مفرد آمده است، بقیه الفاظ همه اش به صورت جمع است. خلیفه یعنی کسی که جای دیگری می نشیند، خلیفۀ خدا کسی است که کار خدا را می کند. حضرت عیسی می توانست مرده زنده بکند، این کار، کار خداوند است، کسی که می تواند مرده زنده کند پس او خلیفۀ خدا است.
خداوند متعال می فرماید که من می خواهم در روی زمین خلیفه ای قرار دهم. فرشتگان به خدا عرضه داشتند که کسی را می خواهی در روی زمین خلیفه قرار دهی که او می آید و در روی زمین فساد می کند؟ اینجا سوالی که پیش می آید این است که اینها از کجا می دانستند؟ یک فرض این است که ما در گذشته انسانهای دیگری داشته ایم و اینها آشنای با تاریخ انسانیت هستند و دیده اند که انسان دائماً در زمین فساد می کند.
یک فرض دیگر هم این است که انسان را می شناختند و این ساختمان را دیده اند و شناخته اند، در این ساختمان انواع شهوات موجود است، نیروی غضب هست و انواع غرائض هم هست البته عقل هم هست. اما عقل را تا تربیت نکنیم بر شهوات سیطره ای ندارد. این ساختمان را فرشتگان دیده بودند و می شناختند و بر این اساس این حرف ها را زدند.
خداوند به فرشتگان عرضه می کند که من چیزی را می دانم که شما نمی دانید. خدای متعال به حضرت آدم تمامی اسماء را آموخت. "هُم" در عرضهم به موجودات صاحب شعور بر می گردد. خدای متعال اسماء را که یک موجودات برتری هستند به آدم آموخت. این آموزش چگونه است؟ در داستان ابراهیم خدا به او فرمود که چهار پرنده را بگیر و سر آنها را ببر، گوشتشان را بکوب و باهم مخلوط کن و آنها را به چهار قسمت تقسیم کن و این چهار قسمت را بلای چهار کوه بگذار و بعد آنها را صدا بزن. با صدا کردن مرده زنده نمی شود، یک چیز دیگری لازم است که آن را آدم آموخت.
خداوند این اسماء را بر فرشتگان عرضه کرد و گفت این اسماء را به من بگویید ان کنتم صادقین، چون فرشتگان ادعا می کردند که ما باید جانشین تو بر روی زمین باشیم نه انسان. چون ما پاکدامن و معصوم هستیم اما این موجود در روی زمین فساد می کند. خداوند به آنها فرمود که بگویید این اسماء چه هستند؟ فرشتگان گفتند که ما فقط هرآنچه را می دانیم که تو به ما آموخته باشی و آنچه را که به ما نیاموخته ای را بلد نیستیم. و سپس خداوند به ادم فرمود که این اسماء را بگو، آیا انچه که آدم گفت باعث شد که فرشتگان در حد آدم عالم بشوند؟ فرشتگان آنجا فهمیدند که ما چیزی نمی دانیم.
ما خودمان باید دلمان برای خودمان بسوزد، هیچ کسی دلش برای ما نمی سوزد. هیچ کسی نمی تواند برای ما دلسوزی بکند. منظور از این دلسوزی، دلسوزی دینی است. اگر خودم دلم برای خودم نسوزد و همتی نکنم هیچ کاری درست نمی شود.