شعر رضا اسماعیلی در واکنش به توهین به پیامبر(ص)؛مهم شدی، نشدی!؟ سایهات شده سنگین...
ادامه شعری از رضا اسماعیلی از شاعران کشورمان در واکنش به توهین مجله فرانسوی به پیامبر اکرم(ص) را می خوانید.
وارث: رضا اسماعیلی از شاعران کشورمان در واکنش به توهین مجله فرانسوی به پیامبر اکرم(ص) شعری سروده است.
این شعر که با یک متن کوتاه شروع میشود، به شرح زیر است:
با فریب خوردگانی که به سودای شهرت و به تحریک بازماندگان نسل ابولهب و ابوجهل، بر چهره خاندان رسالت (ع) خاک میپاشند، غافل از این که «نصر من الله و فتح قریب» :
این شعر که با یک متن کوتاه شروع میشود، به شرح زیر است:
با فریب خوردگانی که به سودای شهرت و به تحریک بازماندگان نسل ابولهب و ابوجهل، بر چهره خاندان رسالت (ع) خاک میپاشند، غافل از این که «نصر من الله و فتح قریب» :
مهم شدی، نشدی!؟ سایهات شده سنگین
بیا کمی تو کنار دل خودت بنشین
سرت شلوغ و دلت منزوی است فکری کن!
برای این دل تا خورده، این دل مسکین
شنیدهام که تو گم کردهای خودت را باز
و باد میبردت سمت «هیچ» بعد از این
دوباره جلوه دنیا گرفته چشمت را
دوباره کرده تجمل دل تو را تزئین
نشسته مثل مگس، روی نفس پروارت
غبار عافیتی زرد، کام او شیرین!
هنوز بر سر نفس تو شاخ شیطان است
شدی تو بنده این غول وحشی بیدین
زدی تو لاف «اناالحق» برادر شیطان!
شنیدهام که خدا را نمیکنی تمکین
زدی صلای «اناالحق»، تو خاک بیمقدار
خدا کجا، تو کجا، ای پدیده خود بین؟
دهن کجی به خدا کردی و نفهمیدی
که حک به روح تو شد، آیه «ولاالضالین»
به روی حضرت آیینه خاک پاشیدی
شدی تو مثل ابوجهل و بولهب، بیدین
مباد این که شوی گرم کار خود بینی
خدا کند که بیفتی ز تخت «من» پایی
تو خود حجاب خودی، از میان چو برخیزی
پرنده میشوی و میپری به «علیین»
خدا، فرشته، تبسم، بهشت، سیب سرخ
هبوط، وسوسه، شیطان ... کدام؟ آن یا این
بیا و بار دگر انتخاب کن «آدم»
تویی و برزخ این انتخاب، بعد از این
بیا کمی تو کنار دل خودت بنشین
سرت شلوغ و دلت منزوی است فکری کن!
برای این دل تا خورده، این دل مسکین
شنیدهام که تو گم کردهای خودت را باز
و باد میبردت سمت «هیچ» بعد از این
دوباره جلوه دنیا گرفته چشمت را
دوباره کرده تجمل دل تو را تزئین
نشسته مثل مگس، روی نفس پروارت
غبار عافیتی زرد، کام او شیرین!
هنوز بر سر نفس تو شاخ شیطان است
شدی تو بنده این غول وحشی بیدین
زدی تو لاف «اناالحق» برادر شیطان!
شنیدهام که خدا را نمیکنی تمکین
زدی صلای «اناالحق»، تو خاک بیمقدار
خدا کجا، تو کجا، ای پدیده خود بین؟
دهن کجی به خدا کردی و نفهمیدی
که حک به روح تو شد، آیه «ولاالضالین»
به روی حضرت آیینه خاک پاشیدی
شدی تو مثل ابوجهل و بولهب، بیدین
مباد این که شوی گرم کار خود بینی
خدا کند که بیفتی ز تخت «من» پایی
تو خود حجاب خودی، از میان چو برخیزی
پرنده میشوی و میپری به «علیین»
خدا، فرشته، تبسم، بهشت، سیب سرخ
هبوط، وسوسه، شیطان ... کدام؟ آن یا این
بیا و بار دگر انتخاب کن «آدم»
تویی و برزخ این انتخاب، بعد از این
/ف.م214