خصوصیات شیعیان به روایت امام عسکری(ع)

کد خبر: 26715
مدیر حوزه علمیه امام مهدی(عج) گفت: امام حسن عسکری(ع) در ادامه سفارشات خود، از ما «وَ طُولُ السُجود»، سجده‌های طولانی را خواسته‌اند، ما از این مطالب حضرات باید استفاده کنیم، اخلاق این است که ببینیم آن‌ها چه می‌گویند.

وارث:ورود به خلق و خوی الهی، نیاز به شناخت قوای نفس دارد. اگر انسان، قوای نفس را به خوبی بشناسد و آن حدّ وسطی را - که دور از افراط و تفریط است و به حقیقت اخلاق الهی محسوب می‌شود - درک کند، یک خصوصیّتش این می‌شود: دچار عرفان‌های کاذب نمی‌شود.


اگر انسان، زهد بما هو زهد؛ یعنی آنچه را که از ناحیه پروردگار عالم، به هادیان الهی و در رأس آن‌ها، حضرات معصومین(عليهم صلوات المصلّين)، تبیین شده، بداند؛ گرفتار افراط نمی‌شود. آن‌وقت است که هم متخلّق به اخلاق الهی می‌شود و هم دچار گرفتاری‌های نفس نمی‌شود.


لذا گاهی شیطان، از طریق همین نشناختن قوای حقیقی نفس، به انسان ورود پیدا می‌کند و عامل می‌شود که می‌بینید به صورت ظاهر متخلّق است، امّا به حقیقت اخلاق الهی ندارد.


بیان کردیم: اولیاء خدا در باب شناخت فضایل و رذایل اخلاقی تأکید کردند که از یک راه عالی باید جلو برود. مثلاً انسان نمی‌تواند بگوید: من کارهای خوب را انجام می‌دهم، امّا قبلش رذایل را از خودش بیرون نکرده باشد.


لذا عمده علماء اخلاق بیان می‌فرمایند: اوّلین مطلب، تخلیه است. اگر تخلیه به حقیقت صورت گرفت و رذایل از انسان پاک شد، به‌خودی‌خود فضایل جانشین می‌شود و نیکی‌ها، نیکی می‌شود.


گناه، در مرحله نخست، عندالاولیاء به این معنی است: گوش ندادن به فرمان ذوالجلال و الاکرام و باورنکردن حضرت حقّ! اگر پروردگار عالم بگوید: این را انجام نده و انسان آن را انجام بدهد، در حقیقت خدا را باور نکرده است. کسی که پروردگار عالم را باور نکند، ولو به ظاهر نیکی انجام بدهد، آخرش به منّت تبدیل می‌شود. یعنی دائم به آن کسی که کمک کرده، منّت می‌گذارد و می‌گوید: من بودم که دست تو را گرفتم، من بودم به تو کار دادم، من بودم که باعث شدم به تو شغل بدهند، یادت رفت آن زمانی که گرفتار بودی و آمدی از من قرض گرفتی و ... . کسی هم که منّت می‌گذارد، معلوم است که عملش باطل است؛ یعنی از روز اوّل هم انجام نداده بوده و صورت ظاهرش، نیکی بوده، «لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِكُمْ بِالْمَنِّ وَ الْأَذى‏»[1]. حتّی با این حرف‌هایش، آن فرد را اذیّت هم می‌کند، «بِالْمَنِّ وَ الْأَذى‏». نیکی انجام داد، امّا یادش رفت که اوّل باید آن رذیله منّت گذاشتن را در درون خودش از بین می‌برد. چون این رذیله را در درون خودش از بین نبرده، حالا منّت می‌گذارد. به ظاهر کار خوبی کرده، حتّی گاهی پنهانی هم کمک کرده، امّا حالا مدّعی می‌شود که من بودم!


لذا اولیاء خدا می‌گویند: برای همین است که گناه یعنی باورنکردن پروردگار عالم. باور ندارد پروردگار عالم می‌فرماید: اوّل تخلیه. باور ندارد که هر موقع به اولیاء خدا مراجعه می‌کنی و می‌گویی: یک راه میان‌بر برای رسیدن به خدا به ما یاد بدهید؟ ولیّ خدا می‌گوید: هر راهی بخواهی بروی، راه میان‌برش، دوری از گناه است. یعنی تخلیه و رذایل را از بین بردن، یعنی اوّل درون را از هر چه پلشتی و زشتی و پستی است، خالی کنیم.


اگر به فرض گنجینه معارف بشوی، امّا تخلیه نکرده باشی، فایده‌ای ندارد. البته اولیاء خدا می‌گویند: اتّفاقاً چنین معلوماتی، معرفت نیست؛ چون اگر معرفت بود، می‌فهمید در ابتدا باید کلاس اوّل را که کلاس دوری از گناه و تخلیه از رذایل و پستی‌ها و پلشتی‌هاست، برود. مگر می‌شود کسی هنوز حروف الفبا را یاد نگرفته، در کلاس دوم و سوم بنشیند. حروف الفبای اخلاق این است که بدانی باید رذایل از درون پاک شود و إلّا اگر فضایلی هم به صورت ظاهر تجلّی کند، فضیلت نیست؛ چون یک زمانی خودش را نشان می‌دهد که این شخص دارای این فضیلت نبوده است. مانند مثالی که زدیم، پنهانی به کسی کمک کرده، امّا بعدها منّت گذاشته است. معلوم است دارای آن فضیلت نبوده است. صورت ظاهرش فضیلت بوده، امّا در حقیقت از فضایل بهره‌مند نبوده است.


این نکته بسیار مهم است که دور شدن از رذایل، عامل برای کسب فضایل است. لذا آن حدّ وسط و اعتدالی که در خوبی‌ها و صفات، از جانب احدیّت و شریعت تبیین می‌شود، همین است.


صفر تا صد اخلاق؛ یعنی آنچه هادیان الهی تبیین کردند


سیر تکاملی انسان، از همین راه است و راه دیگری ندارد که اوّلین قدم آن هم تخلیه است؛ یعنی پاکسازی، خالی و تصفیه کردن درون از همه بدی‌ها. اگر این کار را کردید، آن موقع است که به تحلیه که آراسته شدن به صفات نیک و الهی است، دست می‌یابید. پس راه، این است.


این راه را چه کسی به انسان یاد می‌دهد؟ آن کسی که از جانب خدا آمده است. چون پیغمبر اکرم، محمّد مصطفی(صلّي اللّه عليه و آله و سلّم) می‌فرمایند: «تخلّقوا بأخلاق اللّه». اصلاً بنا نیست ما متخلّق بشویم به آن خلق و خویی که انسان‌ها می‌گویند، ولو آن خلق و خوها به ظاهر خوب و نیکو باشد. بلکه بناست ما متخلّق بشویم به خلق و خوی‌هایی که پروردگار عالم می‌فرماید؛ چون می‌خواهیم بنده خدا شویم.


سؤال: حالا این «تخلّقوا بأخلاق اللّه» را چه کسی تبیین می‌کند؟ معلوم است عصمت! هادی الهی! چون خود خدا می‌خواهد بندگانش متخلّق به اخلاق الهی شوند، پس باید فرستادگان خدا برای ما تبیین کنند.


لذا علم اخلاق عندالاولیاء با تعاریف ظاهری علم الاخلاق که بعضی تبیین کردند، متفاوت است. علم الاخلاق عندالاولیاء یعنی مبدأ تا انتهایش و خروجی آن، آن چیزی است که خدا می‌خواهد و آن را هم هادیان الهی (یعنی انبیاء و در رأس آن‌ها حضرات معصومین) تبیین می‌کنند و إلّا ای بسا کسی به صورت ظاهر کلّی دسته‌بندی کند و نکات اخلاقی زیادی را بداند، امّا این‌ها مناسب نیست، باید فقط آنچه معصوم می‌گوید، مورد توجّه قرار گیرد.


چرا اولیاء خدا می‌گویند: اوّل باید تخلیه باشد؟ چون انبیاء گفتند. چون از لسان پروردگار عالم است. انبیاء می‌گویند: اگر گناه در وجودت باشد، فضایل معنا ندارد.


پیامبر در حدیث معراج - که حدیث بسیار صحیحی در باب حدیث‌شناسی است - فرمودند: کسانی را در معراج دیدم که به ظاهر کارهای نیکی کرده بودند، امّا چون خود را از نامحرم نپوشانده بودند، آن‌ها را به مو آویزان کرده بودند!


حالا یک آدم بی‌سوادی بگوید: مگر خدا عذاب می‌کند؟! باید گفت: پس این همه آیات عذاب که در قرآن داریم، چیست؟!


یا این که در مورد کسی بگویند: این فرد با این که پوشش مناسبی ندارد، امّا آدم خوبی است و دست دیگران را می‌گیرد، کارهای خوب می‌کند و ... ، امّا اولیاء خدا (که هر چه این‌ها و انبیاء و معصومین می‌گویند، از ناحیه خداست و آن‌ها هادیان الهی هستند) می‌گویند: این‌ها عندالله قبول نیست؛ چون قصد قربت ندارد.


قصد قربت؛ یعنی هر آنچه خدا می‌پسندد، انجام دهی


این که می‌گوییم: در همه اعمال، نیّت مهم است، همین است. بزرگان، از جمله ملّامحسن فیض کاشانی در کتاب کلمات المکنونه می‌فرمایند: قصد قربت این است که انسان، آنچه را که او می‌خواهد، انجام دهد تا مقرّب به او گردد. نه این که عملی انجام دهی که او نخواهد.


قصد قربت همین است که اگر می‌خواهی به او نزدیک شوی، کاری انجام دهی که او می‌پسندد. نه این که تو بگویی: خدا، ولی عملی انجام دهی که او نخواهد. چه کنم که به او نزدیک شوم؟ هر چه او می‌پسندد، انجام بده و إلّا بعضی‌ها هم با قصد قربت، امام حسین(عليه الصّلوة و السّلام) را کشتند. امّا آیا این، قصد قربت است؟! «قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى»[2].


قصد قربت یعنی این، پروردگار عالم می‌گوید: گناه نکن، من از تو ثواب نمی‌خواهم. اوّل می‌گویم: گناه نکن، همین. تکالیفت را انجام بده، همین. آن‌وقت به انجام مستحبّات و دوری از مکروهات هم توفیق پیدا می‌کنی. امّا عمده دوری از حرام است. نعوذبالله عمل حرام انجام بدهم، بعد یک عمل مستحبّی هم بکنم! پروردگار عالم می‌گوید: دروغ گفتی، عمل حرام انجام دادی، مستحبّ از حبّ است، اوّل حبّ همین است که پروردگا رعالم در قرآن فرموده: «إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُوني‏ يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ »[3]. تو ادّعا کردی من حبّ دارم، پس تبعیّتت کجاست؟! اعمال مستحبّی یعنی اعمالی که خدا دوست دارد و عامل قرب می‌شود. خدا هم می‌فرماید: اوّل مطلب حبّ من است: « فَاتَّبِعُوني‏»، از من تبعیّت کن.


نمی‌شود بگویی من دارم عمل مستحبّی انجام می‌دهم، امّا عمل گناه کنی. دل پدر و مادر را بشکنی، عمل مستحبّی انجام بدهی! چشمت به نامحرم باشد، زیارت عاشورا هم بخوانی! با دوز و کلک و رانت، پول و قدرت به دست بیاوری، بعد آن پول را حتّی مثلاً در راه خدا خرج کنی یا دست کسی را هم بگیری! این‌ها دروغ است! پروردگار عالم بیان فرمود: «إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُوني‏» اگر راست می­گویید خدا را دوست دارید، از من تبعیّت کنید؛ آن‌وقت ببینید من هم شما را دوست دارم، «يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ».


بعد هم فرمود: راه را از تزکیّه شروع کن، «وَ يُعَلِّمُكُمْ ما لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُون‏»[4] بعد از آن، من به شما چیزهایی یاد می­دهیم که شما اصلاً خودتان هم نمی­دانستید.


مراحل طی طریق در اخلاق


لذا راه این است، راه تخلیه است، راه این است که بدانی وقتی به تو می­گویند: این عمل را انجام نده، بگویی: سمعاً و طاعتاً. وقتی می‌گویند: این گناه است، چشمت را بپوشان، نگاه به نامحرم نکن، با چشمانت برای نامحرم عشوه نیا، حرف­هایت را نازک نزن، دل یک جوان را نلرزان و ...، مدام بگو: چشم، چشم، چشم، ...؛ آن‌وقت یک عالم در مقابل چشمانت معنا پیدا می­کند، چشمت به حقایق باز می­شود و ... .


ما هنوز این را باور کنیم، ما هنوز در حُجُب هستیم، ما هنوز حقیقت انسانیّت را نشناختیم؛ تنها راه برون رفتن از حجب و شناخت حقیقت انسانیّت، همان تخلیه است. یعنی وجود را از گناه پاک کنیم. گناه یعنی نافرمانی پروردگار عالم. لذا تخلیه یعنی پاک کردن وجود از رذایل؛ یعنی مطیع پروردگار عالم شدن و تبعیّت از انبیاء و حضرات معصومین(عليهم صلوات المصلّين) به عنوان هادیان الهی.


ملّای نراقی(اعلي اللّه مقامه الشّريف) بیان می­فرمایند: انسان بعد تخلیّه، باید قدم ثانی را بردارد که تحلیّه است؛ یعنی آراستن نفس به صفات حمیده و مطلوب عندالله. وقتی انسان به آن صفات، مزیّن شد؛ آن موقع تجلیّه می­شود؛ یعنی در وجود او، انکشاف حقیقت، تجلّی پیدا می­کند.


لذا اولیاء خدا را دیدید، اصلاً انسان محضر مبارکشان که می­رسد، آرام می­شود. این‌ها لطف خدا هستند. در درس خارج امروزمان، این مرد الهی که از ابرار و اتقیاء هستند، این باقی‌السّلف، حاج آقای پاچناری آمده بودند. ایشان محبّتی به ما دارند و بزرگواری می­کنند، گاهی به این‌جا تشریف می­آورند. ایشان بالای صد سال سن دارند و شاگرد آیت‌الله شاه­آبادی(اعلي اللّه مقامه الشّريف)، آیت‌الله ادیب(اعلي اللّه مقامه الشّريف)، مرحوم آقا شیخ رجبعلی خیّاط(اعلي اللّه مقامه الشّريف) و ... بودند. همین که آمدند، مدام نصیحت می‌کردند، تا موقعی که رفتند. به دوستان عرض کردم: این‌ها هیچ هم نگویند، همین وجودشان، باعث می­شود بلا و عذاب دور شود. روایت هم داریم که به واسطه شیخ و شیخه و طفل صغیر، عذاب دور می‌شود و مویّد همین قضیّه است.


امّا ما می­بینیم که این افراد هر لحظه به یاد خدا هستند؛ از موقعی که از خواب بلند می­شوند تا موقعی­ که می­خوابند، دائم یاد خدا هستند، با آیات، با اشعار، با روایات، دائم تذکار می‌دهند، دائم حسرت می خورند، دائم آه می‌کشند که آقاجانمان، امام زمان کجاست و دیگران هم را به سمت حضرت دعوت می‌کنند.


حتّی کسانی هم که بیرون هستند و گناه می­کنند، همان‌هایی که اصلاً از این مطالب، خبر ندارند و حتّی مباحث اخلاق را باور هم ندارند و ...؛ حیاتشان به برکت این‌ها است. شاید این را بشنوند، به سخره بگیرند، ولی خدا گواه است این‌طور است.


لذا دیدید گاهی انسان که گیر می­افتد، حتّی کسانی که خودشان در وادی دیگری هستند، وقتی گیر می­افتند، هنگامی که عند الاولیاء می­آیند، آرامش می­گیرند. یعنی این‌ها دیگر تجلّی‌گاه می­شوند و آن جلوه صفات الهی در آن‌ها، معیّن و مشخص می‌شود. لذا انسان آرام می­شود. حالا این که چقدر در آن حال آرامش بماند، بستگی به وضع خودش دارد. گاهی بعضی­ها دو یا سه روز بعد از ملاقاتشان با اولیاء الهی آرام هستند و یک عدّه هم کمتر و بیشتر.


لذا طبق فرمایش ملّای نراقی(اعلي اللّه مقامه الشّريف) مرحله اول تخلیّه، بعد تحلیّه و بعد تجلیّه است. امّا مرحله چهارم، فانی فی الله شدن است. بعد ایشان نکته خوبی بیان می­فرمایند، می­فرمایند: اگر کسی این طریق را نرود، اوّلاً کور است. طبق همین آیه شریفه که می‌فرماید: «مَنْ كانَ في‏ هذِهِ أَعْمى‏ فَهُوَ فِي الْآخِرَةِ أَعْمى‏ وَ أَضَلُّ سَبيلاً»[5]. هر که در این جهان کور باشد، در آخرت هم کور است و گمراه‌تر. کسی که در این دنیا، کور باشد؛ یعنی کور دل باشد؛ یعنی باور نکند که اوّل باید تخلیه کرد.


با وجود رذایل اخلاقی، دنبال صفات حمیده رفتن؛ جمع ضدّین و محال است!


عزیز دلم! بدون تخلیه نمی­شود، تا تخلیه نشود تحلیه نیست، تا تحلیه نشود تجلیه نیست، تا تجلیه نشود فناء فی الله شدن نیست. اولیاء خدا که فانی فی الله هستند، برای این است که از راه تخلیه شروع کردند. راه دیگری ندارد. نمی‌شود دچار گناه باشیم، دچار بد اندیشی­ها باشیم، دچار رذایل اخلاقی باشیم؛ بعد دنبال صفات حمیده هم برویم! این جمع ضدّین است و جمع ضدّین اصلاً ورود پیدا نمی­کند. ایشان می­فرمایند: چنین کسی در حقیقت کور است و راه را بد رفته و گمراه‌ترین است، ‏ « أَضَلُّ سَبيلاً» - «أَضَلُّ» باب افعل التّفضیل است -


اولیاء خدا در این زمینه مثالی زدند، در مثال مناقشه نیست، گفتند: شما فرض بگیرید یک چراغ ذغالی دارید که مدام دود می­دهد و همه جا را سیاه می‌کند، حالا با وجود آن، بیایید اتاق را رنگ بزنید! عزیز من! چرا داری اشتباه می­کنی؟! اوّل این را که منشأ دود و سیاهی است، بیرون ببر، بعد رنگ بزن. تا این منشأ سیاهی را بیرون نبری، رنگ زدن فایده‌ای ندارد.


لذا در وجود ما هم همین است، ابتدا باید این منشأیی که دارد همه جا را سیاه می­کند، یعنی گناه و رذایل را از قلب بیرون کنی و تخلیه کنی و بعد به دنبال فضایل بروی. حبّ به دنیا و مافیهایش باید از دل بیرون برود، آمال و آرزوهای طول و دراز باید از دل بیرون برود و ...، تا آرزوی حقیقی دیدن آقاجان در وجودت باشد.


وقتی چوبی را این­جا بگذاری که می‌سوزد و دود می­دهد، بعد مدام بیایی به این دود زده رنگ بزنی، به تو می­خندند و می‌گویند: اوّل این منشأ دود و سیاهی که محیط را سیاه می­کند، بیرون بکش، بعد با دستمالی دیوار را پاک کن و بعد رنگ بزن. لذا اوّل باید رذایل بیرون برود. بهترین راه بیرون‌رفت از رذایل و درون را از گناه تخلیه کردن، گوش دادن به فرامین الهی و آنچه که معصوم(عليه الصّلوة و السّلام) به عنوان هادی الهی تبیین می­فرماید، است.


خصوصیات شیعیان از لسان مبارک امام حسن عسکری(عليه الصّلوة و السّلام)


* تقوای الهی


یک روایتی را به مناسبت شب ولادت حضرت ابوالحجّه، وجود مقدّس حضرت امام حسن عسگری(عليه الصّلوة و السّلام) بیان می‌کنم. همان‌طور که می­دانید حضرت در عسکریه (سرّ من رأی، سامرا) بودند. آن‌جا پادگان سربازان و ارتشی­ها بود و امام هادی(عليه الصّلوة و السّلام) را به آن‌جا آورده بودند، برای این که خبر داشتند بناست آخرین حجّت خدا بیاید. لذا می­خواستند این‌ها تحت نظر باشد. ببینید این‌ها از آن زمان(عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) داشتند در مورد امام زمان کار می­کردند! حالا خود حضرت هم که بعد از شهادت امام هادی(عليه الصّلوة و السّلام)، امام شدند، آن­جا هستند. آخرین روز عمر شریفشان بود. دو، سه نفر بیشتر، نزد حضرت نبودند که این­ها هم به سبک خاصّی محضر ایشان آمده بودند. چون کسی نمی­توانست ورود پیدا کند و خلاصه در اذیّت و آزار بودند. لذا صحابه خیلی کمی دارند و مطالب کمی هم از ایشان برجای مانده است، امّا این روز آخر عمر حضرت هست که فرمودند: «أُوصِيكُمْ بِتَقْوَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ الْوَرَعِ‏ فِي‏ دِينِكُمْ‏ وَ الِاجْتِهَادِ لِلَّهِ وَ صِدْقِ الْحَدِيثِ وَ أَدَاءِ الْأَمَانَةِ وَ طُولِ السُّجُودِ وَ حُسْنِ الْجِوَارِ فَبِهَذَا جَاءَ مُحَمَّدٌ ص أَدُّوا الْأَمَانَةَ إِلَى مَنِ ائْتَمَنَكُمْ عَلَيْهَا بَرّاً أَوْ فَاجِراً و ...»[6] - حضرت همه این موارد را پشت سر هم می­گویند، خیلی جالب است، راه این راه است. همان‌طور که در اوّل بحث بیان کردم، ما باید متخلّق به اخلاق الهی شویم، نه آنچه که خودمان از اخلاق، تعبیر و تفسیر کردیم -


حضرت می‌فرمایند: «أُوصِيكُمْ بِتَقْوَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ»، همه شما را به تقوای الهی وصیّت می­کنم! «تقوا» یعنی چه؟ اولیاء خدا راجع به تقوا خیلی نکات گفتند، از جمله این که: «تقوای الهی»؛ یعنی پرهیز از آنچه که خدا، آن را منع کرده. یعنی هر چه خدا گفت: نه، تو پرهیز کن و بگو: چشم.


* پارسایی و تلاش در راه خدا


بعد حضرت می­فرمایند: « وَ الْوَرَعِ‏ فِي‏ دِينِكُمْ‏ وَ الِاجْتِهَادِ لِلَّهِ »، و در دینتان، پارسا باشید و تلاش کنید. برای رسیدن به خدا، جهد، لازم است. تصوّر نکنید که همین­طوری، کسی به جایی می­رسد.


برای این که این مطلب را خوب متوجّه شوید، روایت دیگری از خود حضرت بیان می‌کنم که خیلی جالب است. حضرت می‌فرمایند: «مَا أَقْبَحَ‏ بِالْمُؤْمِنِ أَنْ تَكُونَ لَهُ رَغْبَةٌ تُذِلُّهُ»[7] چه زشت است برای مؤمن («أقبح» خیلی هم زشت است)، دلبستگی به چیزی که او را خوار کند. گناه، انسان را خوار می­کند، بالاتر از گناه چیزی هست؟! بعد حضرت می­فرمایند: باید برای رسیدن به خدا، تلاش کنید. یعنی جهد و کوشش نیاز است و بدون تلاش نمی­شود.


* اداء امانت (کسی که به خودش خیانت نکند، به فاجر هم خیانت نمی‌کند!)


لذا حضرت در روایت قبلی فرمودند: « وَ الْوَرَعِ‏ فِي‏ دِينِكُمْ‏ وَ الِاجْتِهَادِ لِلَّهِ »، پارسایی در دینتان و تلاش در راه خدا داشته باشید که بدون تلاش نمی­شود. « وَ صِدْقِ الْحَدِيثِ » راستگو باشید، «وَ  أَدَاءِ الْأَمَانَةِ » و ادای امانت کنید. مؤمن همیشه امانتدار خوبی است.


پیامبر عظیم‌الشّأن(صلّي اللّه عليه و آله و سلّم) قبل از این که پیامبر شوند، عند النّاس، امین بودند. طوری که حتّی تاریخ الدمشقیه می­نویسد - که در شب ولادت پیامبر عظیم‌الشّأن(صلّي اللّه عليه و آله و سلّم) این مطلب را بیان کردم - این­قدر پیامبر(صلّي اللّه عليه و آله و سلّم) به امانتداری معروف بود که گاهی حتّی دیگر به اسم کوچک، ایشان را مورد خطاب قرار نمی‌دادند و وقتی حضرت می‌آمدند، می­گفتند: «جاء الامین»، امین آمد و معلوم بود امین کیست.


لذا انسان باید امانتدار باشد. امانتدار در اموال بیت‌المال، امانتدار در حتّی اعضاء و جوارح خودمان و ... . این دست من و تو، امانت است. این چشم، این گوش، این صورت و ...  امانت است و باید امانتدار باشیم.


یک مطلبی بیان کنم که خیلی جالب است. خدا آیت‌الله احمدی میانجی(اعلي اللّه مقامه الشّريف) را رحمت کند. ایشان می‌فرمودند: شنیدید امیرالمؤمنین(عليه الصّلوة و السّلام) به برادرش عقیل فرمود: صورتت را جلو بیاور و به آتش نزدیک کرد، امّا درون آتش نبرد. علّت این بود که این صورت، امانت بود! لذا فرمود: مواظب باش و فقط می‌خواست حرارت را بچشد.


پس اعضاء و جوارح، همگی در دست ما، امانت است. این چشم امانت است، نمی‌توانید هر جایی را ببینید! اگر صورت زیبا و جمال داری، امانت خداست و نمی توانی با آن، گناه کنی. این دهان، امانت است، این شکم، امانت است، همه چیز در آن نریز. لقمه حرام نریز، لقمه شبهه ناک نریز. شاید کسی بگوید: مال خودم است! امّا باید گفت: چه چیز آن مال خودت است؟! خدا خلق کرده است! پایت هم امانت است. با این پا هر جا خواستم بروم، نمی توانم بروم.


عزیز دلم! به اداء امانت دقّت کن! وقتی کسی در امانت‌داری خودش خیانت نکند، بدانید به دیگران هم خیانت نمی‌کند! امّا اگر هر کس دید به خودش هم دارد خیانت می‌کند، بداند که به دیگران هم خیانت می‌کند. اگر به چشمت خیانت کردی و نگاه بد کردی، بدان که به دیگران هم خیانت می‌کنی! این، قاعده است، کسی که به خودش رحم نکند، دیگر می‌آید به دیگران رحم کند؟! کسی که به خودش رحم نکند، معلوم است که به دیگران هم رحم نمی‌کند عزیزدلم! کسی که به خودش خیانت بکند، معلوم است که به دیگران هم خیانت می‌کند!


«فَبِهَذَا جَاءَ مُحَمَّدٌ ص أَدُّوا الْأَمَانَةَ إِلَى مَنِ ائْتَمَنَكُمْ عَلَيْهَا بَرّاً أَوْ فَاجِراً» اداء امانت را باید دقّت کرد، حالا فرقی نمی‌کند که آن شخصی که امانت به دست شما سپرده، برّ است، یا فاجر.


یک عدّه از رزمندگان در عملیات مرصاد، مطالبی را داشتند که هر چه به آن‌ها گفته‌ام، این‌ها را بگویید، می‌گویند که ما راضی نیستیم و نمی‌گویند. از جمله این که در عملیات مرصاد، وقتی منافقین را گرفتند، دو دختر منافق، عشوه می‌آیند، امّا هر کاری کردند، موفّق به فریب آن رزمنده‌ای که آن‌ها را گرفته بود، نشده‌اند. وقتی آمدند، دیدند آن رزمنده دارد زار زار گریه می‌کند. گفتند: چه شده؟ گفت: این‌ها به من پیشنهاد دادند، امّا من گریه می‌کنم که چرا این‌ها به این رذیله، گرفتار شدند؟! معلوم است خیانت نمی‌کند، ولو فاجر باشد «إِلَى مَنِ ائْتَمَنَكُمْ عَلَيْهَا بَرّاً أَوْ فَاجِراً». کسی که به خودش خیانت نکند، به فاجر هم خیانت نمی‌کند! اگر فاحشه را هم در کنار آن کسی که امانت‌دار چشم و دیگر اعضاء و جوارحش بوده، قرار بدهند؛ هیچ موقع به او نعوذبالله تعرض نمی‌کند و ولو او بخواهد، قبول نمی‌کند! چون می‌گوید: خیانت است.


* سجده طولانی


وجود مقدّس ابوالحجَه، حضرت امام حسن عسگری(صلوات اللّه و سلامه علیه) دارند به ما سفارش می‌کنند و در ادامه سفارشات خود، از ما، «وَ طُولُ السُجود»، سجده‌های طولانی را خواسته‌اند. ما از این مطالب حضرات باید استفاده کنیم. اخلاق این است که ببینیم آن‌ها چه می‌گویند.


* رعایت حقّ همسایگان


بعد می‌فرمایند: «وَ حُسنُ الجَوار» دوستی با همسایه. اسین توصیه‌ها را تا کجا می‌رسانند؟ حضرت از همین جا گریز می‌زنند و می‌فرمایند: «وَ بِهَذا جاءَ مُحَمَّدٌ(صلی اللّه و علیه و آله و سلم)» پیامبر عظیم‌الشّأن(صلّي اللّه عليه و آله و سلّم) برای همین آمدند. بعد هم به ما یاد می‌دهند و می‌فرمایند: «صَلُّوا فی عَشائِرِهِم وَ أشهَدُوا جَناحزَهُم» در تشییع جنازه همسایگان خود بروید و برایشان نماز بخوانید.


این‌ها را آخرین امامی بیان می‌کنند که دیگر بعد از ایشان، امام در پرده غیبت است و مردم امام را ندیده‌اند! مردم، امام آخر را ندیدند، إلّا خصّیصین! مردم امام حاضری را ندیدند، حال، آن امام حاضر دارند بیان می‌کنند که حقّ همسایگی را رعایت کنید، امام بیان فرمودند با آن ها نماز بخوانید و در تشییع جنازه‌هایشان شرکت کنید.


من این جا یک گریز بزنم و بعد به روایت شریفه برگردم. حضرت یک طوری دارند به ما بیان می‌کنند که مواظب اتحّاد و وحدّت باشید! «وَ أشهَدُوا جَناحزَهُم وَ اوُدوا مَرضاهُم» مریض‌های آن‌ها را عیادت کنید، «وَأعَدُوا حُقُوقَهُم» حقوق آن‌ها را رعایت کنید و بپردازید. «وَ إذا رَجُلَ وَرَع فی دِینِهِ وَ صَدَقَ فی حَدیثِهِ وَ أدَا الأمانَة وَ حَسَّنَ خُلقَهُ مَعَ النّاس» اگر کسی این حالت را داشت که در دین خودش ورع داشت، راست‌گو بود، ادای امانت داشت و اخلاق خوبی با مردم داشت و ...، «قیلَ هَذا شیعَیی فَیَسُّرَنی ذلِک» می‌گویند: این شیعه وجود مقدّس امام عسگری(صلوات اللّه و سلامه علیه)، وجود مقدّس امام زمان(عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) و حضرات معصومین(عليهم صلوات المصلّين) است. لذا به واسطه همین من را شاد می کنید، «إتَقُّوا اللّه» شیعیان من! از گناه بپرهیزید و از آن دور باشید.


* شیعیان! با اعمال خود، کاری کنید که هر چه بدی هست، از ائمّه دفع کنید


حضرت می‌فرمایند: «کُونوا زَیَّنا وَ لا تَکُونوا شَینا»[8] زینت ما باشید و یک طوری نباشید که باعث آبروریزی ما باشید. هر چه خوبی هست برای ماست، یک طوری باشید که نشان دهید این خوبی‌ها برای ماست. «... إلَینا کُلِ مَوَدَة وَأدفَع عَنّا کُلَ قَبیح» با اعمالتان یک کاری بکنید که دفع بدی‌ها و پلشتی‌ها و پستی‌ها باشد.


من معمولاً در مراسمات خیلی شرکت نمی‌کنم، امّا با این حال، چون دیدم الحمدلله جوان­های خوب و مؤمنی همّت کردند و این کتاب بسیار خوب راجع به جنگ جمعیّت را چاپ کردند که آقای صالح قاسمی، آن را تدوین کردند، وقت گذاشتم و با توجّه به مباحث درسی هم گفتم برای رونمایی آن بروم. آقای دکتر فیاض، نکته­ای را گفت، گفت: یکی از آقایانی که در کنگره آمریکا بود، گفته بود: من اخیراً به ایران آمده­ام و کیک­های تزیین شده خوبی را دیدم. من گفتم: این می­خواهد - به تعبیر عامیانه - تیکه بیندازد. پرسیدم: خوب حالا آن کیک­ها چه بود؟ گفت: دیدم زن­های شما ژل‌هایی به صورت دارند و روی آن، نقاشی کشیده‌اند، مثل کیک‌هایی که روی آن پر از ژل است و نقاشی می­کشند. چقدر بد است! آن‌وقت این­ها به عنوان شیعه و مملکت امام زمان هم معرّفی می­شوند!


حضرت می­فرمایند:  « وَ ادْفَعُوا عَنَّا كُلَّ قَبِيحٍ »، یک کاری کنید که هر چه بدی هست، از ما دفع کنید. « وَ مَا قِيلَ فِينَا مِنْ خَيْرٍ فَنَحْنُ أَهْلُهُ» هر چه از ما، راجع به نیکی­ها، گفته شود؛ ما هستیم. «وَ مَا قِيلَ فِينَا مِنْ شَرٍّ فَمَا نَحْنُ كَذَلِك» و آن چیزی که از بدی­ها گفته می‌شود، ما از آن­ها نیستیم. « لَنَا حَقٌّ فِي كِتَابِ اللَّهِ ...» ما حقّی در کتاب خدا داریم و ... . همین‌طور هم است. این‌ها قرآن ناطق هستند. قرآن هم فرمود: «إِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً»[9].


بعد هم فرمودند: « وَ قَرَابَةٌ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ وَ تَطْهِيرٌ مِنَ اللَّهِ » خدا ما را طاهر قرار داد، « لَا يَدَّعِيهِ أَحَدٌ غَيْرُنَا إِلَّا كَذَّابٌ » غیر ما اهل‌بیت، هر کسی این ادّعا را کند، کذّاب است.


* یاد زیاد خدا و مرگ


«أَكْثِرُوا ذِكْرَ اللَّهِ » مردم! شیعیان من! یاد خدا زیاد باشید. « وَ ذِكْرَ الْمَوْتِ» و یاد مرگ هم همین‌طور. این، سفارش حضرات معصومین(عليهم صلوات المصلّين) است. حالا یک عدّه می‌گویند: نمی‌خواهد یاد مرگ باشید. در حالی که اکثر اولیائی که چشم­شان باز شده و خیلی چیزها را دیدند، به همین دلیل بوده است.


حتّی ملّا فتحعلی سلطان‌آبادی(اعلي اللّه مقامه الشّريف) ، آن سلطان العارفین، می­گفت که نامه بسته شده، کجایش خط خورده، مثلاً خط دوّم یک خط خوردگی دارد، اوّل خط است، یا وسط خط، یا آخر خط و ... . از خودشان پرسیدند: شما چطور این حالت را دارید؟ چند مورد فرمودند، از جمله این که فرمودند: از وادی­السلام قبرستان، دارم. آیت­الله قاضی(اعلي اللّه مقامه الشّريف) هم خیلی از حالات خود را از قبرستان داشتند. لذا یادمرگ، ایندر اثرگذار است.


* تلاوت قرآن و صلوات


« وَ تِلَاوَةَ الْقُرْآنِ ‏ وَ الصَّلَاةَ عَلَى النَّبِيِّ ص » تلاوت قرآن و صلوات بر محمّد(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم)، « فَإِنَّ الصَّلَاةَ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ عَشْرُ حَسَنَاتٍ » صلوات بر رسول‌الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ده حسنه دارد.