علمایی که مرجعیت را به یکدیگر تعارف می کردند
مراجع تقلید شیعه نیز همواره تلاش داشتند که عامل به سنت هاو معارف الهی بوده و بدین ترتیب مردم را به پیروی و تبعیت از اخلاق، دستورات و احکام اسلام رهنون شوند. در این میان یکی از مصادیق عینی در تعبد علمای دین که همواره نیز تکرار شده و اثری شگرف در جان و روح و ذهن آدمیان داشته، تواضع و اخلاص است؛ آنچنان که بشر با مشاهده این روحیه، مجذوب آنان شده و خود را مقید به بهره گیری از منویات آنان میداند.
شرح اوصاف اخلاقی مراجع معظم تقلید و علما خارج از فرصت و حوصله این مجال است اما در این میان یکی از صفات آن عالمان ربانی، احترام بسیاری است که برای یکدیگر قایل بوده اند که از دید و بازدیدهای دوره ای گرفته تا ذکر لفظ "استادنا" و یا "حضرت استادنا" در بیان اوصاف استادشان است. واقعیتی که در برخی مراکز علمی خاصه در رابطه میان دانشجو و استاد در دانشگاه، کمتر مشاهده میشود. اما آنچه در این بحر ژرف و وسیع، جلوه گری میکند تعارف مقام مرجعیت و اعلمیت از سوی مراجع و مجتهدین است. در این جستار گوشه هایی از این صفت حسنه اخلاقی بازگو میشود.
صاحب جواهر (ره) و آیت الله سعید العلما مازندرانی (ره)
آیتالله شیخ محمد حسن نجفی مشهور به صاحب جواهر (ره) با روند تکاملی و اشتهار علمی که در حوزه نجف پیدا کرده بـود، مرجعیت و زعامت به ایشان منتقل می گشت، اما ایشان از این امرابا داشت و قبول نمی کرد؛ لذا نامه ای در ایـن خـصـوص به هم درس و هم مباحثه سابق خود در کربلا، مرحوم سعیدالعلما مازندرانی (ره) و از او دعوت کرد تا به نجف بیاید و این تکلیف را عهده دار شود. اما ایشان این پیشنهاد را نـپـذیـرفـت و درپـاسـخ نوشتند: هنگامی که در کربلا بودم و من و شما با هم از محضر شریف العلما استفاده می بردیم، استفاده و فهم من از شما بیشتر بود، اما در این مدت شما در آنجا مشغول تدریس و مباحثه بوده اید و من در اینجا گرفتار امور و مراجعات مردم هستم شما در این امر از من سزاوارتر هستید.
آیتالله شیخ محمد حسن صاحب جواهر (ره) و آیت الله مرتضی انصاری (ره)
آیتالله شیخ محمدحسن صاحب جواهر (ره)در جمع بزرگان شیعه خطاب به آیت الله مرتضی انصاری (ره) گفت: «هذا مرجعکم من بعدی: این مرجع شما بعد از من است». و پس از درگذشتش، آیت الله مرتضی انصاری (ره) مرجعیت عام شیعه را یافت. شرح این ماجرا خواندنی است:
بعد از آنکه ریاست حوزه علمیه نجف، به صاحب جواهر واگذار شد، صاحب جواهر در روزهای آخر زندگیش دستور داد مجلسی تشکیل شود که همگی علمای تراز اول نجف اشرف در آن شرکت کنند، سپس صاحب جواهر گفت: شیخ مرتضی را نیز حاضر کنید. پس از جستجو و تفحص دیدند شیخ در گوشهای از حرم یا صحن شریف، روی به قبله ایستاده و برای شفای صاحب جواهر دعا میکند و از خدای خویش میخواهد تا او را از این مرض عاقبت دهد، پس از اتمام دعا، شیخ را به آن مجلس هدایت کردند.
صاحب جواهر شیخ را بر بالین خود نشاند و دستش را گرفت و آن را بر بالای قلب خود نهاد و گفت: حال مرگ بر من گوارا است. سپس به حاضران فرمود: »این مرد، پس از من، مرجع شما خواهد بود. و بعد به شیخ گفت: تو هم از احتیاط خود کم کن، چرا که دین مقدس اسلام سهل و آسان است».
چندی گذشت و صاحب جواهر به رحمت خدا شتافت و آیت الله انصاری با اینکه چهارصد مجتهد مسلم اعلمیتش را تصدیق کردند از صدور فتوی و قبول مرجعیت خودداری ورزید و به سید العلماء مازندرانی که در ایران به سر می برد و شیخ با او در کربلا همدرس بود نامه ای به این مضمون نوشت: «هنگامی که شما در کربلا بودید و با هم از محضر درس شریف العلماء استفاده می بردیم استفاده و فهم شما از من بیشتر بود. اینک سزاوار است به نجف آمده و این امر را عهده دار شوید». سیدالعلماء در جواب نوشت: «آری! لیکن شما در این مدت در حوزه مشغول به تدریس و مباحثه بوده اید ولی من در اینجا گرفتار امور مردم هستم. شما در این مقام از من سزاوارترید».
گفته اند: شیخ انصاری پس از دریافت پاسخ نامه اش به حرم مطهر مولا علی علیه السلام مشرف شده و از روح مطهر آن امام در این امر خطیر استمداد طلبید. یکی از خدام حرم می گوید: «طبق معمول ساعتی قبل از طلوع فجر برای روشن کردن چراغها به حرم رفتم. ناگهان از طرف پایین پای حضرت امیر علیه السلام صدای گریه و ناله سوزناکی به گوشم رسید؛ شگفت زده شدم که خدایا! این صدا از کیست؟ چرا که این وقت شب زائری به حرم نمی آید. در همین فکرها بودم و آهسته آهسته جلو آمدم ببینم جریان از چه قرار است، ناگهان دیدم شیخ انصاری صورتش را به ضریح مطهر گذاشته و همانند مادر جوان از دست داده می گرید و با زبان دزفولی خطاب به مولا می گوید: «آقای من! ای اباالحسن! یا امیرالمؤمنین! این مسئولیتی که اینکه بر دوشم آمده بسیار خطیر و مهم است. از تو می خواهم مرا از لغزش و عدم عمل به تکلیف مصون و محفوظ داری و در طوفانهای حوادث ناگوار همواره راهنمایم باشی والا از زیر بار این مسؤلیت فرار کرده و نخواهم پذیرفت».
آیت الله میرزای شیرازی و آیت الله میرزا حبیب الله رشتی (ره)
آیت الله میرزا حبیب الله رشتی (ره)، به علت زهد کم نظیر و پرهیز از شهرت طلبی، هیچ گاه به دنبال عناوین و مقامات ظاهری دنیا نمی رفت و حتی از پذیرفتن سهم امام (ع) خودداری می کرد. ویژگی های آن مرحوم موجب شد که بیش تر مردم، پس از آن که شیخ حسن نجم آبادی تهرانی، مرجعیت را نپذیرفت، این گونه فکر کنند که مرجعیت عام، به ایشان منتقل خواهد شد، ولی با این وصف، چون آیت الله سید محمد حسن حسینی شیرازی (مشهور به میرزای شیرازی) میرزای شیرازی در آن عصر، اصلح و دارای سیاست و مدیریت خاص بود، عالمان بزرگ، او را برای مرجعیت برگزیدند و میرزای رشتی هم به این جهت اعتراف داشت و لذا خود او مرجعیت میرزای شیرازی رامورد تأیید قرار داد. از علما، از هر کاری که اندک شائبه ریاست غیرالهی داشت، اجتناب می کردند تا در شبهات و محرمات نیفتند.
شیخ عبدالکریم ایروانی استاد میرزا حبیب الله رشتی علاوه بر تشخیص علمی، آن قدر اهل مراقبت بود که از امامت مسجد هم دست شست و خودش بعدها علت را چنین شرح می داد:
در آغاز تحصیل، مرا به امامت مسجدی فرا خواندند. چند روز رفتم و دریافتم که شمار نمازگزاران روز به روز کم تر می شود. از کم شدن آنان غمگین شدم، با خود اندیشیدم که در این نماز، رضایت خداوند متعال حاصل نشده است و از آن پس، امامت را ترک کردم.
آيتالله ميرزا محمدباقر زنجاني (ره)
آيتالله ميرزا محمدباقر زنجاني (ره) با اينكه از مراجع زمان خود زودتر به تدريس خارج پرداخته بود، به خاطر دوري از مرجعيت و عناوين ديگر، مشهور و معروف نبود. ایشان هيچگاه نپذيرفت كه فتواهايش منتشر شود يا كسي از وي تقليد كند. با اين حال در ميان اعاظم نجف، جايگاه ويژهاي داشت. آیات سيد محمود شاهرودي، حكيم و ديگران به ايشان عنايت ويژه داشتند و مقام علمياش را ميستودند و حريمش را حفظ ميكردند.
آیت الله سید محمد کاظم یزدی (ره) و آیت الله آخوند خراسانی (ره)
شخصی نزد آیت الله آخوند خراسانی آمده، عرض می کند که: آقا! من مقلد سید محمد کاظم یزدی هستم و می خواهم با فلان کس معامله ای انجام دهم، مهر و امضای اجازه سید محمد کاظم یزدی را برای خریدار برده ام، ولی چون خریدار مقلد شماست، قبول نکرده و می گوید: برو اجازه آقای آخوند را بیاور؛ هنوز کلام آن مرد تمام نشده بود که آیت الله آخوند خراسانی با ناراحتی می فرمایند: «ای مرد، برو از قول من به او بگو، اگر تو واقعا مقلد من هستی باید مهر و امضای آقای سید محمد کاظم یزدی را روی سرت بگذاری و فورا اطاعت کنی».
آیت الله سید صدرالدین صدر (ره) و آیت الله حسین بروجردی (ره)
پس از وفات موسس حوزه علمیه قم، مرجعیت و زعامت حوزه به آیات عظام حجت، خوانساری و صدر رسید. آیت الله سید صدرالدین صدر (ره) مجتهد عظیم الشأن هرگز به مرجعیت و زعامت حوزه گرایش نداشت، لذا هنگامی که آیتالل سید حسین بروجردی برای معالجه به تهران آمدند، آیت الله صدر که در آن زمان رهبر حوزه علمیه قم به شمار میآمد، از وی خواستند به قم بیایند. پس ازورود ایشان، جایگاه نماز جماعت خود در حرم حضرت معصومه را به آیتالله بروجردی واگذار کرد؛ از ریاست حوزه فاصله گرفت و به پشتیبانی گسترده از مرجعیت و فقاهت آیت الله بروجردی مبادرت ورزید. آیت الله صدر در تبیین فلسفه این کار، فرمودند: «تلک الدار الاخره نجعلها للذین لا یریدون علوا فی الارض و لافسادا و العاقبه للمتقین.» (سوره مبارکه قصص، آیه ۸۲).
این ماجرا آنگاه جذابتر و اثرگذارتر میشود که بدانیم آیت الله صدر در مسجد گوهرشاد به تدریس و اقامه نماز مشغول بودند تا اینکه آیت الله عبدالکریم حائری، موسس حوزه علمیه قم در سالهای پایانی عمر مبارکشان تصمیم میگرند، به منظور تقویت حوزه علمیه قم و تامین آینده آن، آیت الله صدر را برای سکونت در قم دعوت کنند؛ لذا عده ای با این هدف عازم مشهد میشوند و آیت الله صدر این دعوت را میپذیرند و عازم قم میشوند. آیت الله سید صدرالدین صدر آنچنان مورد توجه آیتالله حائری (ره) بودند که به عنوان وصی ایشان انتخاب شدند.
آیت الله بروجردی و مراجع ثلاث (آیات حجت تبریزی، صدر و خوانساری)
بعد ازرحلت آیت الله شیخ عبدالکریم حائری در بهمن ماه سال 1315 شمسی، سه تن از علمای بزرگ حوزه یعنی آیات سید محمد حجت تبریزی، سید صدر الدین صدر و سید محمد خوانساری اداره حوزه را عهده دار شدند. اما در نتیجه بروز برخی مشکلات، تصمیم گرفته شود زعامت حوزه در دستان یکی از علما باشد و در نتیجه دعوت عموم علما از آیت الله سید حسین بروجردی (ره)، ایشان با سکونت در قم، دارای چنین جایگاهی شدند. بعد از ورود آقای بروجردی به قم، آیت الله صدر (ره) محل نماز خود را به ایشان تفویض کرد، آیت الله حجت (ره) ، وقت و محل تدریس فقه خود را که از آیت الله حائری (ره) داشت واگذار کرد و آیت الله خوانساری (ره) هم کمال تواضع را در مقابل ایشان رعایت میکرد.
آیت الله سید محسن حکیم (ره) و آیت الله خوئی (ره)
آیت الله سید محسن حکیم علی رغم اینکه در حد مرجعیت بودند اما هیچگاه ادعای مرجعیت نکردند. سید یوسف حکیم می گویند وقتی ایشان را در کوچه های نجف می دیدم به یاد قیامت می افتادم از بس که قدس و زهد داشتند. و زمانی که مردم می گفتند «قلدنا سید یوسف»، ایشان پاسخ می دادند از من تقلید نکنید، به آیت الله خوئی (ره) برگردید.
آیت الله بهاءالدینی (ره) و مراجع هم عصرشان
پس از رحلت امام خمینی(ره)، مرجعیت آیت الله سید رضا بهاءالدینی در بین برخی مطرح شد. بعضی به ایشان مراجعه کردند و درخواست رساله نمودند. اما آن پیر وارسته فرمود: «دیگران هستند».
آن گاه که آیت الله گلپایگانی (ره) از مراجع معظم تقلید شیعه رحلت فرمودند، باز مرجعیت ایشان مطرح شد و برخی با اصرار بیشتر و پافشاری افزونتر خدمت ایشان رسیدند و با صحبتهای خود تمام راههای عذر و بهانه را بستند تا قبول ایشان قطعی شود اما در جواب فرمود: «قبول حرف شما فقط یک راه دارد و آن این که حضرت صاحب(عج) امر بفرمایند. در این صورت قبول خواهم کرد. زیرا بنده مشکلاتی دارم که وقتی حضرت، امر فرمودند، این موارد را هم حل خواهند کرد و بعد از آن را خودشان تضمین می کنند».
یک سال پس از این سخنان بود که آیت الله اراکی (ره) به ملکوت اعلی پیوست. پس از این حادثه نیز طوری رفتار کردند که نامشان مطرح نشود و شهرت دامنگیرشان نگردد. شهرت گریزی ایشان بدان حد بود که در اوایل انقلاب که نامشان به خاطر رابطه با امام بر زبانها افتاد و مراجعات بیش از گذشته گردید، فرزندشان برای سهولت کارها مهری به نام ایشان تهیه کرد؛ ایشان چون مهر را مشاهده کردند، فوراً آن را شکستند، تا مبادا زمینه نام و شهرت بیشتر فراهم شود.
در سال 1372 شمسی که برخی از فضلای حوزه مبلغ قابل توجهی خدمت ایشان آوردند و درخواست کردند که ایشان اجازه دهند، دفتر شهریه ای به نامشان تأسیس شود و به عنوان عیدی، مبلغی به کلیه طلاب تقدیم گردد، فرمودند: «لازم نیست، نام بنده موضوعیت ندارد». در پی امتناع ایشان گفته شد پس لااقل اجازه دهید به طلاب مدارس، شهریه ای بدهیم، آقا فرمود: «بالاتر از اینها فکر کنید، گیرم نام بنده بر سر زبانها افتاد، وقتی پیش خدا دستم خالی است، آن شهرت برای من چه سودی دارد؟ شما سعی کنید این پول را به مصرف واقعی اش برسانید و یک گرفتار بیچاره ای را نجات دهید. آن که باید ببیند می بیند».
امام خمینی (ره) و آیت الله اراکی (ره)
آیت الله اراکی همیشه از پذیرفتن مرجعیت امتناع میکردند و میگفتند: «استاد ما حاج شیخ عبدالکریم حائری درباره نپذیرفتن مرجعیت توسط استادش آقای فشارکی بیان میداشته، که ایشان مرجعیت را قبول نمیکرد و میگفت وقتی بیرق همسایهام در اهتزاز است، من ناراحت نمیشوم و دوست ندارم بیرق دیگری را به اهتزاز درآورم». آیتالله اراکی نیز همینگونه بودند و زیربار مرجعیت نرفتند. تا اینکه بعد از فوت امام راحل(ره)، وکلای ایشان نزد آیتالله اراکی میروند و ایشان در پاسخ به پذیرش مرجعیت جواب میدهند: «امام بار خود را به مقصد رساندند و بقیه بر ماست؛ ما نباید بیرقی که خواسته امام زمان(عج) است را بر زمین بگذاریم و با این انگیزه الهی بود که آیتالله اراکی مرجعیت را پذیرفتند».
آیت الله اراکی (ره) و آیت الله بهجت (ره)
بعد از رحلت آیت الله اراکی مرجع تقلید شیعیان، جامعه مدرسین حوزه علمیه، آیت الله بهجت را به عنوان مرجع معرفی کردند اما ایشان این سادگی این مقام را قبول نمیکردند و از کنار این اقدام جامعه مدرسین به سادگی گذشتند و واکنش خاصی نداشتند. و این وضعیت سالهای زیادی به طول انجامید.
آیت الله محمد رضا مهدوی کنی (ره): مجتهدی که از مرجعیت فرار میکرد
شاید بهترین مصداق برای خاتمه این جستار، آیت الله محمد رضا مهدوی کنی، رئیس فقید مجلس خبرگان رهبری است که در پاییز 1393 به دیدار معبود شتافت؛ ایشان نیز مانند بسیاری دیگر از مردان خدا در نهایت تواضع و اخلاص اعتقاد داشتند تا بزرگان هستند بنده مقام مرجعیت را نمیپذیرم؛ واقعیتی که حجت الاسلام و المسلمین روح الله قرهی مؤسس و تولیت حوزه علمیه امام مهدی (عج) در گفتگو با خبرنگار قرآن و معارف خبرگزاری شبستان شرح دادند:
«هم دوره ای های آیت الله مهدوی کنی (رحمه الله) مراجع امروز هستند که همین مراجع اذعان دارند که ایشان در بعد فقهی درجه بالایی داشتند؛ یعنی ایشان بالقوه مرجع تقلید بود ولی از مرجعیت فرار کرد و این هم خود نشانی از متخلق بودن ایشان به اخلاق الهی است».
سخن آخر
در وصف مراجع و مجتهدین هرچه گفته شود کم است و کم مایه؛ لذا برای اینکه این عالمان ربانی را وصف کنیم بایسته است از زبان خودشان، بهره گیریم و درباره ویژگی ای که در این جستار بررسی شد شاید بهترین توصیف را آیت الله میزاجواد آقا ملکی تبریزی (ره) از مراجع معظم تقلید گفته باشد که:
«من یك طلبه هستم و همیشه یك طلبه خواهم ماند و من هیچ گاه فكر نكرده و نمىكنم كه مرجع هستم؛ لذت طلبگى از همه لذتها بالاتر است».
و هم ایشان بودند که بارها و بارها در مجالس روضه وقتى منبرى نام ایشان را ذكر مىكرد، ناراحت مىشدند و مىگفتند كه منبر جاى ذكر اهل بیت(علیه السلام) است و مى فرمودند: «اگر مرجعیت، وظیفه الهى نبود، هیچ گاه آن را قبول نمى كردم و مانند سایر طلاب تمام وقت را مشغول تحصیل و تدریس بودم؛ ولیكن مرجعیت به عنوان یك وظیفه الهى بر دوش من قرار گرفت و من مجبورم اداى تكلیف نمایم و امیدوارم خداوند به من توفیق دهد كه به بهترین وجه به وظیفه خود عمل نمایم».
ذکر این نکته خالی از لطف نیست که در حال حاضر عالمانی هستند که به هیچ روی تمایلی به مرجعیت ندارند و با وجود اصرار احراز شرایط علمی و اعتقادی، این مقام معنوی را نمیپذیرند. خدایشان، حافظ باشد.
در پایان این جستار که انشالله مقبول طبع مخاطبان شبستان افتد، از راهنمایی ها و ارشادات علما و اساتید حوزه علمیه استان تهران نهایت تشکر را دارم. و امیدواریم رهروانی نیک برای مردان حق، عارفان سالک و مراجع تقلید باشیم.
/ف.م214