دینداری تک بعدی، آن نحوه از دینداری است که صرفاً یک بعد از دین برجسته می شود و اذهان را به خود جلب و جذب می کند. نینیان اسمارت در کتاب «تجربه ی دینی بشر» از شش بُعد دین سخن می گوید.
ابعاد دین از نظر وی عبارت است از:
۱- بعد مراسم عبادی
۲- بعد اسطوره ای
۳- بعد اعتقادی و اصول عقاید
۴- بعد اخلاقی
۵- بعد اجتماعی
۶- بعد تجربی
هر یک از ابعاد شش گانه ی دین، نیازمند شرح و تفسیر است. اما در این نوشته بر بسط مفهومی بعد مناسک و شعایر دین تکیه دارد و آن را با دینداری نمایشی مقایسه می کند.
در دینداری مناسکی و شعایری، جنبه ی ظاهری مراسم عبادی بر جنبه ی دیگر دین غلبه دارد. این شیوه از دینداری که دین اکثریت جامعه و عامه ی مردم بوده و هست بر انجام مراسم و شرکت در شعایری که ممکن است تا حد یک "فرایند مکانیکی یا قراردادی تنزل" پیدا کرده باشد، تاکید می کند. "اگر مردم حرکات و اشارات مراسم مذهبی را بدون همراهی با نیات و احساساتی که مفهوم انسانی بدان می بخشد، انجام دهند، آن مراسم صرفاً جنبه ی صوری دارد."
دینداری مناسکی - شعایری، در حالت افراطی به فورمالیسم دینی یا ظاهرگرایی مفرط کشیده می شود. روح دین و گوهر شریعت در پای اجرای مراسم دینی، ذبح می گردد و از دین، صرفاً قالب های میان تهی باقی می ماند. این نوع از دینداری را نیز می توان دینداری «جسمی - تنی - اندامی» نام نهاد. دینداری بدنی یا جسمی از آن جهت است که دین صرفاً بر بدن فرد دیندار ریزش می کند. و اندام او را تحت تاثیر قرار می دهد. به عنوان مثال در روزه گرفتن، دهان از خوردن باز می ماند، در نماز گذاردن این اندام است که خم و راست می شود. در دیگر مراسم مذهبی این چشم است که اشک می ریزد و...
حوزه و سیطره ی نفوذ دین، حداکثر تن و جسم فرد دیندار است و این در حالی است که دو ساحت دیگر آدمی یعنی دل و قلب شخص دیندار و ساحت عقل و معرفت او از دین بی نصیب است. از این رو با توجه به سه ساحت آدمی، نوع دینداری ها متفاوت خواهد بود.
همچنان که اشاره شد سه حوزه ی وجود آدمی را می توان این گونه برشمرد:
۱- ساحت تن و بدن
۲- ساحت دل و قلب (احساس و تجربه های درونی)
۳- ساحت عقل و معرفت
با توجه به سه حوزه ی وجود آدمی، سه نوع دینداری قابل استخراج است:
۱- دینداری جوارحی
۲- دینداری جوانحی (یا دینداری وجودی)
۳- دینداری معرفتی، عقلانی
دینداری مناسک گرا عموماً دینداری جوارحی است. دیندار جوارحی، دیندار پاره وقت است. شخص در برخی اوقات و به هنگام برگزاری عبادات و شعایر دینی، دیندار است و پس از پایان مراسم، موقتاً دین را فراموش می کند. دیندار جوارحی مانند یک ورزشکار عمل می کند. ورزشکاری که در سالن تمرین و یا مسابقه حضور دارد، به انجام تمرین یا مسابقه می پردازد و هنگامی که از سالن خارج شد و به زندگی عادی روزمره باز گشت، آن حرکات و تمرین های ورزشی را کناری می نهد. دیندار جوارحی، مناسکی و شعایری تقریباً فاقد درد دین، دغدغه های دینی، حساسیت های دینی و پرسش های دینی است. دین جوارحی قطعیت بخش است. در دین جوارحی همه چیز رو به راه است. دین جوارحی، فاقد عنصر " طلب " است، دلهره و اضطراب دینی و پریشانی در این نوع از دینداری راهی ندارد. دیندار جوارحی - مناسکی، با گزاردن مراسم و صورتی از عبادات، خود را واصل به حقیقت و ساکن وادی آرامش می یابد. همه چیز برای او تعریف شده است. پرسشی پیش نمی آید و بلکه همه ی پرسش ها (که البته بسیار اندک است) به پاسخ های اطمینان بخش رسیده است. دیندار جوارحی به خورشید رسیده است و برای او غبار، پایان یافته است. برای دیندار مناسکی ،نقد دینی و شک کردن به مثابه کفر و خروج از دین است.
تاریخ دینداری نشان می دهد که اکثریت قابل توجهی از انسان ها، دیندار مناسکی - شعایری و جوارحی بوده اند. می توان قضاوت کرد دین سنتی بر شعایر و انجام مراسم استوار است. مناسک گرا دین را به برخی شعایر و مراسم تقلیل می دهد. اما از ذکر یک نکته نباید غافل شد که دیندار سنتی - شعایری، در انجام شعایر دینی، وظیفه گراست. او وظیفه ی دینی اش را برای نیل به سعادت انجام می دهد. در این نوع از دینداری احساسات زودگذر و برانگیختگی عاطفی طغیان گر و مبهم راهی ندارد. بلکه تکرار عادات و عمل بر وفق سنت های گذشتگان است. دینداری سنتی - شعایری، بسیار مستعد نمایشی شدن است، نمایشی شدن دین، آن چنان که در صحنه های تئاتر و یا بر پرده های سینما ملاحظه می کنیم. نمایشی شدن، صورت تنزل یافته ی دینداری مناسکی - شعایری است. در نمایشی شدن، شعایر از محتوای خود خالی می شود و به صورت مبتذل ظاهر می گردد. بروز احساسات سطحی و زودگذر به عنوان اصل قرار می گیرد. دینداری نمایشی، دینداری احساسی سطح پایین است.
تشابه دینداری نمایشی با هنرپیشه ی تئاتر در این است که هر دوی این ها صرفاً نقشی را که به آن ها واگذار شده است، خوب و تماشا پسند بازی می کنند. بنابراین ،دیندار نمایشی دست آخر بازیگری است که می خواهد با نمایش خویش احساسات و عواطف دیگران را تحریک کند و به متن دیالوگ ها و گفتارها چندان توجهی نمی کند و بلکه ممکن است از متنی که اجرا می کند، چندان برداشت درست و عمیقی نداشته باشد. دیندار نمایشی نمازش نمایشی است، صدقه دادنش، روزه گرفتنش و... جملگی ماهیت نمایشی دارند. او صرفاً بازیگر است و متن و محتوای نقش را درونی نکرده است. عزاداری می کند اما نمایش گونه و پر احساس. لابد عزادارانی را دیده اید که چگونه بالا و پایین می جهند و رقص پا می کنند. گریه و لابه می کنند اما با صدای بسیار بلند و نمایش گونه.[۱] او وقتی لباس نمایش را از تن بیرون می آورد و به زندگی روزمره ی خویش باز می گردد، شخصی دیگر با رفتارهای دیگر می شود. درست شبیه هنرپیشه ای که نقش یک انسان مقدس را بازی می کند. دینداری مناسکی - شعایری، دین را کاریکاتوریزه می کند. دین را از ریخت اصلی اش می اندازد و با بر هم زدن هارمونی ساختاری، چهره ای اعوجاج آمیز از دین ارائه می دهد. درست شبیه کاریکاتوری که از شخصی رسم می شود و یک عضو از صورت آن شخص را در نسبتی ناهمگون بزرگ یا کوچک می کند و سایر عضوها را نیز از تناسب اصلی شان می اندازد. دینداری مناسکی همان دینداری عامیانه است. اما دینداری نمایشی که در دو دهه ی اخیر به سرعت اوج گرفته است، دینداری میان تهی است. صورت ابتذال یافته، سطحی و گذرای دینداری عامیانه است. دینداری نمایشی را می توان مرگ دین انگاشت، زیرا از دین به عنوان سرگرمی استفاده می کند. دین نمایشی، دین سرگرم کننده است.
"نیل پستمن" معتقد است با دو راه و روش و دو مکانیزم می توان روح یک فرهنگ و حتی گوهر یک دین را مورد تاخت و تاز قرار داد و آن را از درون ویران کرد:
۱- زندانی کردن فرهنگ و از فرهنگ زندان ساختن
۲- فرهنگ را به صورت تئاتر و پرده های نمایشی و واریته های سرگرم کننده درآوردن
فرهنگ و دینی که به نمایش های خیابانی و تلویزیونی کشیده می شود، سرانجام ویران و مضمحل خواهد شد، زیرا تلویزیون محتوای دین را بسیار قشری و سطحی می کند و از دین قالبی برای سرگرمی و گذران وقت می سازد. خطر اصلی دین متناسب با تلویزیون آن نیست که دین مایه و محتوای یک نمایش تلویزیونی می شود، بلکه "خطر اصلی در آن جاست که واریته و شوی تلویزیونی، در مقام سازنده و سامان دهنده ی محتوای مذهب قرار می گیرد."
در دین نمایشی، دین از مرتبه ی استعلایی خویش سقوط می کند و عناصر متعالی اش را از دست می دهد. در دین نمایشی مولفه های استعلایی و متعالی، آلوده به امور بسیار سطحی و مبتذل می گردد تا جایی که معنا و مفهوم اصیل و والای خود را فرو می نهد.
بسیاری از برنامه ریزی ها و سیاست هایی که در سه دهه ی اخیر برای دینی شدن جامعه ارائه گردیده است به گسترش دین عامیانه و بدتر از آن به "دین نمایشی" انجامیده است. متقابلاً "دین اندیشیده شده" و "دین وجودی" تنگ تر و محدودتر گشته است. در این میان ساحت وجودی آدمی و حوزه ی اخلاق، از زیر نفوذ دین بیرون می آید و گوهر و روح دین در نمایش های خیابانی و تلویزیونی به ابتذال کشیده می شود. و این بزرگ ترین و کارآ ترین صدمه ای است که می توان بر تفکر، اندیشه، فرهنگ و گوهر دین وارد کرد.
پی نوشت: [۱] دو نمونه ی ناب از دینداری نمایشی را می توان در دو نقطه مشاهده کرد: الف) شام غریبان در میدان محسنی. در آن جا دختران و پسرانی را می توان دید که کاملاً در قالب یک هنرپیشه، با ارائه کنشی فانتزی و رمانتیک عزاداری می کنند و تئاتر مذهبی را در عرصه ی عمومی به نمایش می گذارند. ب) عزاداری و سینه زنی برخی مداحان جدید و نوپا در مساجد و تکایا.
نويسنده: علی زمانيان