چگونه می شود با آیات قرآن کروی بودن زمین را ثابت کرد؟

کد خبر: 27928
در ميان همه مشرق ‏ها و مغرب‏ ها، دو مشرق و دو مغرب ممتاز است كه يكي در آغاز تابستان، يعني حداكثر اوج خورشيد در مدار شمالي و يكي در آغاز زمستان يعني حداقل پايين آمدن خورشيد در مدار جنوبي است.
وارث:

از تعبير "رب المشارق و المغارب" چگونه كروی بودن زمين استنباط مي‏ شود؟
 

مشرق از شرق (بر وزن قمر) و شرق، به معني طلوع آفتاب است و اصل آن به معني روشن شدن مي ‏باشد؛ شرق اسم مكان و به معني محل طلوع مي‏ باشد.

 

مغرب از غرب به معني دور شدن است و مغرب محل غروب و دور شدن مي‏ باشد. غروب آفتاب عبارت است از دور شدن و پنهان شدن آفتاب از نظرها.[1]

 

در آيات قرآن مجيد، گاهي تعبير (مشرق و مغرب) به صورت مفرد آمده است مانند «و لله المشرق و المغرب»؛[2] مشرق و مغرب از آن خداست.

 

و گاهي به صورت تثنيه آمده است: مانند «رب المشرقين و رب المغربين»؛[3] پروردگار دو مشرق و پروردگار دو مغرب.

 

و گاهي به صورت جمع آمده است: مانند: «فلا اقسم برب المشارق و المغارب»؛[4] سوگند به پروردگار مشرق‏ها و مغرب‏ها.

 

هر يك از اين‏ها اشاره به نكته‌اي است و آن اين‏كه خورشيد، هر روز از نقطه تازه‌‏اي طلوع و در نقطه تازه‏اي غروب مي‏ كند، بنابراين به تعداد روزهاي سال مشرق و مغرب داريم.

 

از سوي ديگر، در ميان همه مشرق ‏ها و مغرب‏ ها، دو مشرق و دو مغرب ممتاز است كه يكي در آغاز تابستان، يعني حداكثر اوج خورشيد در مدار شمالي و يكي در آغاز زمستان يعني حداقل پايين آمدن خورشيد در مدار جنوبي است (كه از يكي تعبير به مدار رأس سرطان و از ديگري تعبير به مدار رأس جدي مي‏ كنند).[5]


اين آيات در عين اين‏كه بر متعدد بودن محل طلوع و تابش آفتاب و محل غروب آن دلالت مي‏ كنند، بر كروي بودن زمين نيز اشاره دارند، زيرا اگر زمين كروي باشد طلوع كردن و تابيدن آفتاب بر هر جزئي از اجزاي كره زمين مستلزم اين خواهد بود كه از جزء ديگر آن غروب بكند و در اين صورت تعدد مشرق‏ ها بدون هيچ گونه تكلف و زحمت روشن و واضح مي‏ گردد. ولي در غير كروي بودن زمين تعدد مشرق‏ ها و مغرب‏ ها كه از آيه استفاده مي‏ گردد قابل درك و فهم نمي ‏باشد.[6] زيرا جسم مسطح بيش از يك شرق و يك غرب ندارد. فقط جسم كروي است كه هر نقطه آن يك طرف مشرق و طرف ديگر مغرب است، و هر قسمتي كه در مقابل آفتاب واقع شود، شروق آفتاب از آن‏جاست، در صورتي كه در جاي ديگر غروب كرده است. همچنين اختلاف افق‏ ها دلالت بر كرويت زمين مي‏ كند و آن‏را مشارق و مغارب متعددي است.[7] چنان‏كه از حضرت امير المومنين -عليه السلام- روايت شده كه فرمود: خورشيد سي‏صدو شصت مشرق و سي‏صدو شصت مغرب دارد، از آن نقطه ‏اي كه امروز طلوع كرد ديگر طلوع نمي‏ كند تا سال بعد در همان روز.[8]


از احاديث و خطبه‏ ها و دعاهايي كه از پيشوايان ديني ما نقل شده است، اين مطالب به روشني استفاده مي‏ گردد، از امام صادق‏-عليه السلام- نقل شده است كه فرمود: «در يكي از سفرها مردي با من هم سفر گرديد، او هميشه نماز مغرب را پس از تاريكي شب و نماز صبح را قبل از طلوع صبح در تاريكي آخر شب مي‏ خواند؛ ولي من بر خلاف او رفتار مي‏ كردم و نماز مغرب را در موقع غروب و نماز صبح را در موقع فجر به‏ جا مي ‏آوردم. او به من گفت: تو نيز به مانند من رفتار كن، زيرا آفتاب پيش از آن‏كه از افق سر زند بر ديگران طلوع كرده است و آن‏گاه كه از ما غروب مي‏كند، هنوز در پاره‏ اي از افق‏ ها ناپديد نگرديده است.


امام صادق -عليه السلام- فرمود: من به وي گفتم كه در طلوع و غروب آفتاب، هر قوم و ملتي بايد از افق خود پيروي كنند و طبق آن وظايف و مراسم مذهبي خويش را انجام دهد نه طبق افق ديگران.»


در اين روايت آن مرد به اختلاف و تعدد مشرق ها و مغرب‏ ها كه از كرويت زمين به وجود مي‏ آيد اشاره مي‏ كند و امام صادق‏-عليه السلام- نيز در اين باره گفتار وي را تصديق مي‏ نمايد، سپس حكم مسأله را بيان نموده و او را به اشتباهش متوجه مي ‏سازد.[9]


تعبير «فلا اقسم رب المشارق و المغارب»، ممكن است به مشرق‏ ها و مغرب‏ هاي مختلف مكاني اشاره داشته باشد؛ چرا كه كرويت زمين سبب مي‏ شود كه به تعداد مناطق روي آن، مشرق و مغرب وجود داشته باشد؛ يا اشاره به مشرق ‏ها و مغرب‏ هاي زماني باشد، زيرا مي‏ دانيم كه حركت زمين به دور آفتاب سبب مي‏ شود كه هرگز دو روز پشت سر هم خورشيد از يك نقطه طلوع و غروب نكند.


اين تفاوت مشرق‏ ها و مغرب‏ ها كه با نظم بسيار دقيق و حساب شده ‏اي انجام مي ‏گيرد، از يك سو سبب پيدايش فصول چهار گانه سال با آن همه بركات مي ‏شود و از سوي ديگر، باعث تعديل حرارت و برودت و رطوبت در سطح زمين مي گردد؛ همچنين زندگي انسان‏ ها و حيوانات و گياهان را سرو سامان مي‏ بخشد كه هر يك از اين‏ها آيتي از آيات خدا و نشانه ‏اي از نشانه‏ هاي اوست.[10]

 



پي نوشت ها:
[1]. قرنشي، سيد علي اكبر، احسن الحديث، قم، واحد تحقيقاتي اسلامي، چاپ اول، 1366، ج 1، ص 220.
[2]. بقره/115.
[3]. رحمن/17.
[4]. معارج/40.
[5]. مكارم شيرازي، ناصر و همكاران، تفسير نمونه، تهران، دارالكتب الاسلاميه، چاپ ششم، 1368، ج 25، صص 45 -46.
[6]. خويي، ابوالقاسم، البيان، قم، انتشارات انوار المهدي، چاپ هشتم، 1401ق، ص 76-75.
[7]. ميرزا خسروي شاهزاده، علي رضا، تفسير خسروي، تهران، انتشارات اسلاميه، 1397، ج 5، ص 382.
[8]. طباطبايي، محمد حسين، تفسير الميزان، ترجمه موسوي همداني، قم، انتشارات جامعه مدرسين، 1363، ج 2، ص 36.
[9]. خويي، ابوالقاسم، البيان، قم، انتشارات انوار المهدي، چاپ هشتم، 1401ق، ص 76 -75.
[10]. مكارم شيرازي، ناصر، پيام قرآن، قم، مطبوعاتي هدف، چاپ سوم، 1371، ج 21، ص 194.

منبع: اندیشه قم

/ز.ف213