گفت و گو با ابوالفضل بهرام پور / تفسیر نسیم حیات راباعنایت حضرت زهرا(س) نوشتم
ابوالفضل بهرامپور از نخستین تفسیرش درباره سوره اعراف میگوید که مورد استقبال علامه طباطبایی قرار میگیرد، نگارش 30 جلد تفسیر نسیم حیات را عنایت حضرت فاطمه(س) میداند و میگوید: هنگامی که برای اولین بار جلد سیام نسیم حیات را نوشتم، قرار نبود که 29 جلد دیگر را بنویسم، آن زمان جزءنویسی رسم بود و من هم این کار را کردم و جزء 30 را نوشتم، آن موقع در ذهنم گفتم: ای فاطمه عزیز، این اثر را تقدیم شما میکنم! از هنگامی که این جلد را تقدیم حضرت زهرا(س) کردم، انگار در ذهن من حک شد که بقیهاش را هم بنویسم، به همین خاطر بقیه تفسیر نسیم حیات را شروع به نگارش کردم و تا جزء دهم پیش رفتم. این خاندان دست هدیه دادن و کرامتشان خیلی در جریان است.
وی تأکید دارد یکی از علتهای استقبال مردم از کلاس تفسیرش این است که عامیانه و آسان تفسیر قرآن را بیان میکند، از جمله آثار وی میتوان به تفسیر یک جلدی مبین، تفسیر 30 جلدی نسیم حیات، تفسیر 8 جلدی نسیم حیات، ترجمه قرآن با واژگان، حق با کیست؟(مناظره مذاهب اسلامی با وهابیت)، اخلاق و عرفان در سوره حجرات، ستون خیمه (در مورد اهمیت نماز) و تفسیر عرفانی مناجات تائبین اشاره کرد.
در ادامه گفتوگوی ما ابوالفضل بهرامپور مفسر قرآن را میخوانید که برای نخستین بار به نقل خاطرهای از شهید بهشتی میپردازد، همچنین از سبک زندگیاش سخن میگوید:
پامنبری جوان مسلسل صحبتکن بودم
*چه شد که راه تفسیر قرآن را در پیش گرفتید؟
-موقعی که دبیرستان میرفتم، شبها طلبگی میخواندم، بعد از اینکه دیپلم گرفتم، به دنبال طلبگی رفتم، آن موقع یک پامنبری جوان مسلسل صحبتکن بودم و مسائل روز و علم روز را با مطالب دینی قاطی میکردم و پروبال میدادم، من که پای درس مفسرانگویان حرفهای مینشستم، آمدم گفتم چگونه جوانان را با مفهوم و ترجمه اجمال قرآن آشنا کنم، در زنجان این کار را آغاز کردم، البته در این اثنا ما را به زور به سربازی بردند و خلع لباس کردند!
*یعنی آغاز جلسات تفسیرتان قبل از سربازی بود؟
-بله! البته بعد از برگشتن دیگه لباس روحانیت نپوشیدم، اما تحصیلات طلبگی را ادامه دادم.
هنگامی که قرآن باعث آشنایی بهرامپور با شهید بهشتی شد
*سربازی را در زنجان سپری کردید؟
-بله! بعد از اینکه از سربازی برگشتم، تا آن موقع لیسانس گرفته بودم و فوق لیسانس را از دانشکده الهیات تهران گرفتم، پس آمدم روش تفسیر انجام دادم، آن زمان روش تفسیر خیلی نوشته نبود، آن را پیش شهید بهشتی آوردم و گفتم: چنین کاری را ادعا دارم، اگر افرادی که در تظاهرات شرکت میکنند، درس حوزوی ندارند، ولی روانخواهی قرآن بلد هستند، ترجمه را به آنها یاد بدهم، شهید بهشتی یک نفر را به من معرفی کرد که معمار بود و گفت: میدانم که قرآن را از رو درست میخواند، سه ماه با او کار کردم و او را پیش شهید بهشتی بردم، خیلی پسندید و تحویل گرفت و این همکاری ادامه پیدا کرد.
کتاب «شناخت از دیدگاه قرآن» شهید بهشتی را تقریر کردم
* با آقای بهشتی کجا آشنا شدید؟
-برای کتب درسی ایران پیش شهید باهنر میرفتم، به من گفت: یک آخوندی به نام بهشتی هست که در این کار تفسیر تخصص دارد، من هم پیش ایشان در بلوار کشاورز رفتم، خیلی من را تحویل گرفت، یکشنبه شب ها خانه ایشان میرفتم، دیگران که میآمدند، آنجا خودش تفسیر میگفت و بحثهای اعتقادی میکرد، بعضی از فرقهها مثل کمونیستها میآمدند و با شهید بهشتی بحث میکردند و او از کتاب خودشان پاسخ آنها را میداد، کتاب «شناخت از دیدگاه قرآن» ایشان را هم تقریر کردم، این طوری بود که در وادی تفسیر افتادم.
*این خاطرات مربوط به چه زمانی میشود؟
-همه اینها قبل از انقلاب است.
تدریس در مدرسه آلمانیها به دستور شهید بهشتی
*یعنی چند سالگی با شهید بهشتی آشنا شدید؟