منظور از احسن القصص چیست؟

کد خبر: 31044
ما نیکوترین قصه ها را از طریق وحى و فرستادن این قرآن براى تو بازگو مى کنیم، هر چند پیش از آن، از آن غافل بودى .
وارث: پرسش: منظور از احسن القصص چیست؟
پاسخ : در آیه 3 سوره «یوسف» مى خوانیم: «ما نیکوترین قصه ها را از طریق وحى و فرستادن این قرآن براى تو بازگو مى کنیم، هر چند پیش از آن، از آن غافل بودى» نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِما أَوْحَیْنا إِلَیْکَ هذَا الْقُرْآنَ وَ إِنْ کُنْتَ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الْغافِلین.

 

بعضى از مفسران، معتقدند: «حْسَنَ الْقَصَص» اشاره به مجموعه قرآن است، و جمله «بِما أَوْحَیْنا إِلَیْکَ هذَا الْقُرْآنَ» را قرینه بر آن مى دانند، و «قصه» در اینجا تنها به معنى داستان نیست، بلکه، از نظر ریشه لغت، به معنى جستجو از آثار چیزى است، و هر چیز که پشت سر هم قرار گیرد، عرب به آن قصه مى گوید، و از آنجا که به هنگام شرح و بیان یک موضوع، کلمات و جمله ها پى در پى بیان مى شوند، این کار را «قصه» نامیده اند. حال، خداوند مجموعه این قرآن که زیباترین شرح و بیان و فصیح ترین و بلیغ ترین الفاظ را، با عالى ترین و عمیق ترین معانى آمیخته ـ که از نظر ظاهر زیبا و فوق العاده شیرین و گوارا، و از نظر باطن بسیار پر محتوا است ـ احسن القصص نامیده.

 

در روایات متعددى نیز، مشاهده مى کنیم: این تعبیر درباره مجموعه قرآن به کار رفته است، هر چند این روایات، به عنوان تفسیر آیه مورد بحث وارد نشده است (دقت کنید). مثلاً در حدیثى که «على بن ابراهیم» از پیامبر(صلى الله علیه وآله) نقل کرده، مى خوانیم:وَ أَحْسَنُ الْقَصَصِ هذَا الْقُرآنُ: «بهترین قصه ها این قرآن است».در کتاب «روضه کافى» در خطبه اى از امیر مؤمنان على(علیه السلام)چنین نقل شده: إِنَّ أَحْسَنَ الْقَصَصِ وَ أَبْلَغَ الْمَوْعِظَةِ وَ أَنْفَعَ التَّذَکُّرِ کِتابُ اللّهِ عَزَّ ذِکْرُهُ: «بهترین داستان ها، رساترین موعظه ها و سودمندترین تذکرها، کتاب خداوند متعال است».

 

ولى، پیوند آیات آینده که سرگذشت «یوسف»(علیه السلام) را بیان مى کند، با آیه مورد بحث، آن چنان است که ذهن انسان بیشتر متوجه این معنى مى شود که خداوند داستان «یوسف»(علیه السلام) را «احسن القصص» نامیده است، و حتى شاید براى بسیارى به هنگام مطالعه آیات آغاز این سوره، غیر از این معنى به ذهن نیاید. اما مانعى ندارد این گونه آیات براى بیان هر دو معنى باشد، هم قرآن به طور عموم احسن القصص است، و هم داستان «یوسف»(علیه السلام) به طور خصوص. چرا این داستان بهترین داستان نباشد؟ با این که در فرازهاى هیجان انگیزش ترسیمى از عالى ترین درس هاى زندگى است.

 

حاکمیت اراده خدا را بر همه چیز در این داستان به خوبى مشاهده مى کنیم. سرنوشت شوم حسودان را با چشم خود مى بینیم، و نقشه هاى نقش بر آب شده آنها را مشاهده مى کنیم. ننگ بى عفتى، عظمت و شکوه پارسائى و تقوا را در لابلاى سطورش مجسم مى بینیم. منظره تنهائى یک کودک کم سن و سال را در قعر چاه. شب ها و روزهاى یک زندانى بى گناه را در سیاه چال زندان. تجلّى نور امید از پس پرده هاى تاریک یأس و نومیدى. و بالاخره عظمت و شکوه یک حکومت وسیع، که نتیجه آگاهى و امانت است، همه، در این داستان از مقابل چشم انسان رژه مى رود.

 

لحظاتى را که سر نوشت یک ملت با یک خواب پر معنى دگرگون مى شود، و زندگى یک قوم و جمعیت در پرتو آگاهى یک زمامدار بیدار الهى از نابودى نجات مى یابد. و ده ها درس بزرگ دیگر در این داستان منعکس شده است؛ چرا احسن القصص نباشد؟! منتها احسن القصص بودن سرگذشت «یوسف»(علیه السلام)، به تنهائى کافى نیست، مهم این است که در ما آن چنان شایستگى باشد که بتوانیم این همه درس بزرگ را در روح خود جاى دهیم. بسیارند کسانى که هنوز به داستان «یوسف»(علیه السلام) به عنوان یک ماجراى عشقى جالب مى نگرند، همچون چارپایانى که به یک باغ پر طراوت و پر گل، تنها به صورت یک مشت علف براى سدّ جوع مى نگرند. و هنوز بسیارند کسانى که با دادن شاخ و برگ هاى دروغین به این داستان، سعى دارند از آن یک ماجراى مبتذل بسازند، این از عدم شایستگى و قابلیت محل است، و گرنه اصل داستان همه گونه ارزش هاى والاى انسانى را در خود جمع کرده است، و به گفته شاعر شیرین سخن، گاه در برابر جاذبه هاى این داستان «بوى گل انسان را چنان مست مى کند، که دامنش از دست مى رود»!.

 

 

 تفسیر نمونه، جلد 9، صفحه 359.*


/ف.م214