مراسم ایام ولادت حضرت زهرا(س) دز مسجد امام سجاد(ع) برگزار شد + گزارش تصویری

کد خبر: 31198
مراسم ایام ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها با سخنرانی حجت الاسلام هاشمی نژاد در مسجد امام سجاد علیه السلام برگزار شد.

وارث: مراسم ایام ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها با سخنرانی حجت الاسلام هاشمی نژاد در مسجد امام سجاد علیه السلام برگزار شد. 

در ادامۀ خبر متن سخنان حجت الاسلام هاشمی نژاد را می خوانید: 

هنگامی که جبرئیل وحی را می آورد، به پیامبر صلوات الله علیه می فرمود سلام مرا به علی علیه السلام برسان. پیامبر صلوات الله علیه یک روز به جبرئیل فرمودند تو از کجا با علی علیه السلام مطابقت داری؟ جبرئیل پاسخ داد یا رسول الله! خداوند وقتی مرا خلق کرد خطاب آمد که تو که هستی؟ من که هستم؟ و من از جواب عاجز بودم. مرتبۀ دوم خطاب آمد تو که هستی؟ من که هستم؟ من متحیر مانده بودم. مرتبۀ سوم خطاب آمد تو که هستی؟ من که هستم؟ من عاجز و شرمنده از جواب یک مرتبه دیدم علی علیه السلام آمد و گفت جبرئیل بگو " أَنْتَ الْمَوْلَى، وَأَنَا الْعَبْدُ،أَنْتَ الْخَالِقُ، وَأَنَا الْمَخْلُوقُ" چطور می شود علی را نشناسم؟ علی در روز اول خلقت من آبروی مرا پیش خدا خرید.

آن شبی که حضرت علی علیه السلام در بستر به جای حضرت رسول در جای ایشان خوابید چقدر می ارزید؟ حدیث داریم که اگر ثواب های نفس های آن شب امیرالمؤمنین علیه السلام را بین شیعیان امیرالمؤمنین علیه السلام در محشر خدا تقسیم کند، به احترام نفس های آن شب علی علیه السلام همه اهل بهشت می شوند.

وصییت اهل بیت علیهم السلام به موالیان خود، دارا بودن تقوا بود.

امیرالمؤمنین علیه السلام روایت می کنند که یک یهودی از پیامبر صلوات الله علیه چند دینار پول می خواست، و تقاضا می کرد که به او پول بدهد. حضرت به او فرمودند پولی که تو می خواهی من الان ندارم تا به تو بدهم. یهودی گفت یا رسول الله من از تو جدا نمی شوم تا این پول را به من بدهی، نشست کنار پیغمبر صلوات الله علیه. در روایت آمده است که پیامبر صلوات الله علیه نماز ظهر و عصر را خواندند و یهودی در کنار ایشان نشسته بود، نماز مغرب و عشا را هم خواندند و هم چنان یهودی در کنار پیامبر صلوات الله علیه نشسته بود. پیامبر به احترام یک یهودی از شب تا صبح جایی نرفت و در مسجد نشست، اصحاب رسول خدا صلوات الله علیه او را تهدید می کردند و به او وعده و وعید می دادند! پیامبر صلوات الله علیه خطاب به اصحاب فرمودند که با او چه کار دارید؟ اصحاب گفتند: یا رسول الله! یک یهودی شما را حبس کرده است و بخاطر بدهکاری به یک یهودی از دیروز در مسجد نشسته اید. پیامبر صلوات الله علیه فرمودند خداوند مرا مبعوث به رسالت نکرده است که به یک یهودی یا غیر یهودی ظلم بکنم.

حق الناس موضوع بسیار مهمی است!

در قیامت محاسبه، محاسبه درهم و دینار نیست. ما در عالم برزخ به دو رکعت نماز احتیاج خواهیم داشت. به یک لا اله الا الله نیاز خواهیم داشت. به یک یا زهرا سلام‌الله علیها و یا حسین علیه‌السلام نیاز داریم. مفت خرجش نکنید و بازنده نباشید.

روایت می کنند: در نماز عصر نزد پیامبر صلوات الله علیه بودیم که در رکعت اول، رکوعشان را بسیار طولانی کردند. تا ما گمان بردیم که نکند برای ایشان شکی به وجود آمده است. (شیعه می گوید: پیامبر شک نمی کند چون عصمت دارد.) نمازشان را که خواندند برگشتند و فرمودند: علی علیه‌السلام را در صف اول نمی بینم. عرض کردیم: ما هم او را نمی بینیم. فرمودند: علی! پسرعم! از صف آخر جماعت پاسخ فرمود: بله، بله یا رسول الله صلی‌الله علیه وآله وسلم، صف را شکست و رد شد و به محضرشان وارد شد. پیامبر صلوات الله علیه پرسیدند: چرا صف اول جماعت نیستی؟ فرمودند: رفتم خانه، صدا زدم حسنم! حسینم! کسی مرا اجابت نکرد. در این لحظه کسی ندا داد پشت سرت را نگاه کن، یک طشت و سطل آب و دستمالی بود. دستمال را برداشتم و وضو گرفتم. آب از کره نرم تر و از عسل شیرین تر بود. وضو گرفتم که به مسجد آمدم و دیدم شما در رکوع نماز هستید. پیامبر فرمودند: آیا به تو بشارت دهم؟ فرمود: بفرمایید، آن صف از بهشت بود و آب از فردوس اعلاء و آنکه آب را برای نمازت آماده کرد جبرئیل بود و آنکه دستمالی رویش انداخت میکائیل بود. اسرافیل شانه های مرا در رکوع نگه داشت و گفت: آنقدر بگو سبحان ربی اعلی و بحمده تا علی به نماز جماعت برسد.

دو شتر برای پیامبر آوردند. فرمودند: کیست که دو رکعت نماز بخواند و در آن به غیر از خدا فکر نکند. تا من به او یک شتر بدهم؟ امام علی علیه‌السلام فرمودند: من. نماز تمام شد و پیامبر عرض کردند: در تشهد نماز به فکر رفتی که شتر فربه تر را از من بگیری. جبرئیل نازل شد: علی به این فکر کرد که شتر گوشت بیشتری داشته باشد تا فقرای بیشتری را سیر کند. خداوند می فرماید هر دو شتر را به علی ببخش. هر دو شتر را کشت و بین فقرای مدینه تقسیم کرد.

امام علی علیه السلام روزی به منزل آمدند و فرمودند: در خانه چه داری؟ فرمود: هیچ چیز. از گرسنگی حسنین خوابشان نمی برد. حضرت از خانه بیرون رفتند و دیناری قرض کردند و بین راه گندم و جویی می خواستند تهیه کنند. مغداد را دیدند که در آفتاب نشسته بود. پرسیدند: چرا اینجایی؟ گفت: فرزندانم گرسنه اند. بیرون آمدم که صدای ناله های کودکانم را نشنوم. علی علیه‌السلام فرمودند: پول را بگیر و برو چیزی بخر. گفت: شما هم همانند من هستید. فرمودند: من دو روز است که چیزی نخورده ام ولی تو سه روز است که چیزی نخورده ای. دستی که بالا قرار می گیرد و عطا می کند، خیرش بیشتر از دستی است که عطا را می گیرد.