توسل در فرایند دعا

کد خبر: 32460
در اندیشه دینی، انسان موجودی محدود، ناقص و ضعیف است. این گفته چیز جدیدی نیست اما دنیای جدید اندیشه دینی را با مخاطره مواجه کرده است. توسل در فرایند بندگی به دنبال بررسی ملازمه دو مفهوم توسل و دعاست.

وارث:فرایند بندگی در فضایی انتزاعی صورت نمی‌گیرد، اما به عنوان موضوع اندیشه می‌تواند به صورتی انتزاعی بررسی شود. دفاع معقول از باورهای منقول وظیفه‌ متکلمان دینی است و نوشتار حاضر به دنبال بررسی دو مفهوم توسل و دعاست. اولین هدف عینی این بررسی می‌تواند دفاعی کلامی از مفهوم شیعی توسل باشد.

قاعده امکان اشرف و آگاهی ایمانی

مضمون قاعده امکان اشرف این است که در میان موجودات ممکن آنچه از مرتبه بالاتری برخوردار است، در وجود یافتن بر ممکناتی که مرتبه وجودی پایین‌تری دارند، مقدم است. بنابراین، اگر ممکن پست‌تری وجود داشته باشد، مستلزم این است که ممکن شریف‌تر از آن پیش‌تر به وجود آمده باشد. طبق قاعده امکان اشرف می‌توان نتیجه گرفت که وجود می‌تواند طیفی از موجودات ضعیف و قوی را اخذ کند. به زبان ساده وجود آبی جاری در پایین دست رودخانه خبر از وجود آن در بالادست می‌دهد، از این رو این قاعده را می‌توان اشاره به مفهومی بدیهی دانست.

بر اساس قاعده امکان اشرف، موجود ضعیف و فاقد مستلزم وجود موجودات قوی و واجد است. به زبان ساده ما وقتی می‌توانیم میزانی را کم بدانیم که میزانی بیشتر وجود داشته باشد. ایمان باور به کمال خداوند به این معناست که خداوند سرچشمه همه‌ چیز بوده و نقصی در او راه ندارد. کمال الهی در همه جهات ایجابی گسترده شده و البته همه کمالات عین ذات خداوند فرض می‌شوند و نمی‌توان بین ذات و صفات الهی تمایزی قائل شد.

یکی از نتایج کلامی این قاعده برای کلام شیعی می‌تواند اثبات امامت باشد. وجود سطح پایین‌تر ایمان در بندگان می‌تواند خبر از سطح بالاتر ایمان در اولیا‌ء‌الله باشد. پیامبر اکرم(ص) از این رو با توجه به علم نبوی که حاصل سطح ایمان ایشان بود، در روز غدیر جانشین خود را معرفی کرد. حدیث جابر نیز نشان از توسعه این علم در دوازه معصوم شیعه است. بر اساس قاعده امکان اشرف، ایمان پست بندگان که اکثرین را تشکیل می‌دهند خبر از ایمان بندگان خاص خدا می‌دهد.

از سویی دیگر موجودات بهره‌هایی از وجود الهی دارند. در اندیشه دینی منشا موجودات خداست. اشاره به فقر بندگان در عین حال اشاره به کمال الهی است. از این رو بنده دارای یک آگاهی دو وجهی است. آگاهی مومن به خود به معنای فقیر و نادار در عین حال آگاهی به خدای کامل و واجد کل وجود است. از این رو دیالکتیک دعا شروع می‌شود و در زمینه پدیدارهای دینی دیالکتیک توسل دیالکتیک دعا را ممکن می‌سازد.

دیالکتیک دعا

دیالکتیک دعا در مقام بندگی آغاز می‌شود. مقام بندگی مستلزم پیش‌فرض‌های دینی است. فرد بی‌دین نمی‌تواند دعا کند، زیرا اعتقادی به منشائیت خداوند ندارد. انسان وقتی به دعا می‌پردازد که معتقد به وجودی دارا و واجد نعمت است که قدرت تغییر اوضاع را دارد. از این رو مجموع دعاهای قرآنی و روایی دارای دو سوی هستند، سویی که منشا وجود است و سوی دیگر که فاقد این مساله است.

وضع موجود در بندگی آگاهی به مقام بندگی است. مقام بندگی مقام فقر و ناداری است، وقتی به وجود خود در مقابل خدا پی می‌بریم به سجده در پیش گاه باری تعالی می‌افتیم. نفی وجود از خود، با ایجاب وجود در مقام خدا تکمیل می‌شود. مومن در مقام توحید به نفی شرک می‌پردازد و تنها خدا را به عنوان منشا قدرت و کمال می‌پذیرد. نتیجه این نفی و ایجاب دعا و بندگی است. دعا ارتباط فقیر و غنی یا بنده و خداست. صرف اعتقاد به وجود کامل نمی‌تواند انسان را به مقام بندگی برساند. مقام برندگی مقام خواندن و خواست از خداست. تمایز الهیات و دینداری نیز همینجاست که در اولی ما صرفا اعتقادی داریم اما در دومی وارد صیرورتی وجودی می‌شویم. اما آیا دیالکتیک بندگی در جهانی انتزاعی صورت می‌گیرد و یا با وساطت نبی و در جهانی واقعی رخ می‌دهد، تحقق دینداری در جهان واقعی توسط را پیش می‌کشد.

دیالکتیک توسل

مومن در شرایطی انتزاعی به مقام بندگی نمی‌رسد، شهادت دوم هر مسلمان، شهادت به نبوت محمد(ص) فرستاده خداست. دیالکتیک محصول حضور اجتماعی و تاریخی مومن است. نفی وجود از بنده حاصل وساطت دین است. این دین است که به عنوان اولین واسطه، پیامی الهی را به انسان ابلاغ می‌کند. از این رو مقام بندگی متاخر به آمدن دین است. اعتقاد به رستگاری دینی بدین معناست که انسان به وساطت اندیشه‌ و اعمالی که دین و شریعت داده، رستگار می‌شود. حدیث پیامبر در همین راستا می‌تواند ارزیابی شود که می‌فرمودند بگویید: لا اله الا الله [تا] رستگار شوید. وساطت دین در رستگاری انسان، منوط به توسل به چیزی خارج از خود است. از این رو فرایند ایمان از وضعیت انتزاعی میان بنده-خدا به وضعیت انضمامی بنده-نبی-خدا تغییر می‌یابد. اصل همان است اما در اجرا وساطت نبی مطرح می‌شود.

از این‌رو در دیالکتیک وساطت انسان در وضع اولیه به نفی آگاهی خودبسنده خود می‌پردازد. گام اول اندیشه دینی اعتقاد به کافی نبودن اندیشه صرف انسانی است. شاهد در هر شهادتین، در گام اول خود را مقام بیننده عنوان می‌کند. شهود مقامی انفعالی و نفی است. شهود از قسم علم حضوری است فلذا اکتسابی نیست. مومن در شهادتین التزام خود به اندیشه دینی را اعلام می‌کند.

هرچند اصول دینی حاصل تقلید نیست اما منشا اصول موضوعه دین (در شهادتین) توسط نبی عرضه می‌شود. توحید و معاد به وساطت نبوت به عنوان اصول موضوعه ایمانی در برابر انسان قرار می‌گیرد. نفی خودبسندگی نظری در گام اول به شهادت به وجود خداوند متبلور می‌شود. آگاهی ناقص انسان در دانایی به مقام توحید، نقض می‌شود و گام دوم اذعان به وساطت نبی در این نقض است. توسل نتیجه این نفی و ایجاب است. انسان با توسل به نبی در شهادتین به نفی اندیشه انسانی و اثبات اندیشه دینی می‌پردازد.

صورت ساده دیالکتیک توسل در مناسبات روزمره ما وجود دارد. وقتی ما چیزی را نمی‌دانیم به وسیله‌ معلم، کتاب یا حتی اندیشه خودمان از آن خارج می‌شویم. توسل در آیین شیعه نیز می‌تواند جلوه‌ای از دیالکتیک توسل انسان دیندار باشد. مومن با آگاهی به نقص در وجود ایمانی خود، به سراغ انبیا و اولیا می‌رود که با توجه به قاعده امکان اشرف به وجودشان آگاه است.

 

میثم قهوه‌چیانش

 

/م.س215