مجموعه اشعار آئینی ویژه ولادت حضرت مهدی(عج)/ 1
امشب رسد از سامره بوی گل نرگس
گل ها همه چشم اند به سوی نرگس
بگرفته همه خوی به خوی گل نرگس
نرگس زده لبخند به روی گل نرگس
گم گشته در انوار الهی کره ی خاک
صوت صلوات است که سر برده به افلاک
تا دوست زند خنده و تا خصم شود کور
گردیده زمین بر سر گردون طبق نور
هم سامره سینا شده هم بیت ولا طور
ریزد عوض گل به زمین بال و پر حور
خورشید رخ مهدی سر زد شب نیمه
بر چهره گل انداخته لبخند حکیمه
روید گل توحید زکوه و چمن امشب
یوسف شده از مصر، مقیم وطن امشب
یعقوب شنیده است بوی پیرهن امشب
مهدی زده لبخند به روی حسن امشب
خیزید و به بینید گلستان حسن را
در دست حسن لاله ی بستان حسن را
خیزید که از پاره ی دل گل بفشانید
وز کوثر نور آتش دل را بنشانید
بر منتظران این خبر خوش برسانید
کامشب شب قدر است همه قدر بدانید
با نور نوشتند به پیشانی خورشید
ماهی که جهان منتظرش بود درخشید
این صورت توحید و یا آیت نور است
این قامت طوباست و یا نخله ی طور است
داود نبی را به لب آیات زبور است
یا بر لب مهدی سخن از روز ظهور است
گوش همه بر زمزمه ی یارب مهدیست
ای منتظران مژده که امشب شب مهدیست
ای منتظران یافته غم خاتمه امشب
تبریک که روشن شده چشم همه امشب
بشکفت به شوق و شعف و زمزمه امشب
گل از گل لبخند بنی فاطمه اشمب
مرغان بهشتی شده آواره ی مهدی
گردند به دور و برِ گهواره ی مهدی
مهدی است که احیاگر قانون حسین است
مهدی است که شمشیرش مدیون حسین است
او وارث پیراهن گلگون حسین است
والله قسم منتقم خون حسین است
بر پرچمش این نقش عیان با خط نور است
ای منتظران مژده که هنگام ظهور است
این یوسف زهراست که سوی وطن آید
این ماه دل آراست که در انجمن آید
این جان جهان است که اینک به تن آید
بر منتظران پاسخ یابن الحسن آید
خیزید حضور پسر فاطمه امشب
لبّیک بگویید به مهدی همه امشب
بوی نفس حجّت ثانی عشر آید
ای شب حرکت کن که به زودی سحر آید
ای صبح بیا تا شب هجران به سر آید
خورشید بنی فاطمه از کعبه بر آید
عیسی زفلک بازآ، ما صبر نداریم
تا پشت سر یار نمازی بگذاریم
ای احمد ثانی زحرا جلوه گری کن
ای وارث پیغمبر، پیغامبری کن
تنها پسر زهرا ما را پدری کن
این قافله گم شده را راهبری کن
در هجر شبان، اشگ فشان این رمه تا کی
دوران فراق پسر فاطمه تا کی
ای غصّه ی اسلام هم آغوش تو، مهدی
ای ناله ی خاموشان در گوش تو، مهدی
ای پرچم ثارالله بر دوش تو، مهدی
ای خون دل و اشگ بصر نوش تو، مهدی
ای موسی عمران چه شود تا به مصافی
چون سینه ی دریا دل فرعون شکافی
ای نام تو ذکر خوش شام و سحر ما
ای خاک رهت مادر ما و پدر ما
ای باغ تو را لاله زخون جگر ما
ما منتظر استیم و تویی منتظَر ما
بازآ که چراغ همه رخسار تو باشد
«میثم» صله ی شعرش دیدار تو باشد
غلامرضا سازگار
***
صاحب دل است، آنکه دلش پیش دلبر است
یک دل در این دیار به صد دل برابر است
ای دل به دلربایی مهدی (عج) بگو کجاست؟
مهدی ز هر دلی به جهان دلرباتر است.
***
بند اول
آسمان امشب جمال حق تعالی را ببین
نیمۀ ماه محمد، ماه زهـرا را ببیـن
بـرفراز دست مولانـا امام عسگری
ماه نـرگس، آفتاب عالم آرا را ببیـن
پای تا سر، سر به سر، آئینه شو آئینه شو
چون شدی آئینه آن رخسار زیبا را ببین
با همه سیّارگان دور زمین آور طواف
آفتابِ بـامدادِ عـرشِ اعـلا را ببیـن
روح شو، بـر بـام شهر سامره پرواز کن
چشم شو، خورشید غایب از نظرها را ببین
بـر فـراز مهـد مهدی پر بزن پـرواز کن
لحظه لحظه شمع جمع آل طاها را ببین
همچو نرگس با گل لبخند از هم باز شو
در ریاض نور، حسن حق تعالی را ببین
ای چراغ ماه، از خورشید زیباتر شدی
غرق در انوار حسن حق ز پا تا سر شدی
بند دوم
ای بهشت سامره! امشب جهان آرا شدی
بـا گلِ لبخندِ ماهِ نـرگس از هم واشدی
نی عجب، گر عالمی گردید از بوی تو مست
زآنکه امشب مستِ بویِ نرگسِ زهرا شدی
آسمانی لالۀ نـرگس شکفتی در زمیـن
ماه بزم عرشیان، خورشید سامرا شدی
بـا طلوع صبح از مشرق برآیـد آفتاب
آفتـاب فاطمه وقت سحر پیـدا شدی
گاه در دامان نرگس گاه در دست حسن
نور خود را بذل کردی ماه محفلها شدی
آسمانیها زمین بوس تـو بـودند از ازل
ز چه ای جان جهانها همنشین با ما شدی
در محافل حاضری، در دیـده پیدا نیستی
از نظرها غـایبی و انـجمن آرا شدی
ای وجود از مقدمت آباد! یا مهدی بیا
عید میلادت مبارک باد! یـا مهدی بیا
بند سوم
در شب میلاد پیدا شـد تجلّای ظهور
سرزند از غرب، مهر عالم آرای ظهور
آمد آن مولود مسعودی که در سیمای او
از ازل پیغمبران دیـدند سیمای ظهـور
نقشِ «جاءالحق» دهد بر روی بازویش خبر
از قیـام مهدی و از صبـح زیبـای ظهور
ای خوش آن روزی که کلّ خلق عالم بشنوند
در کنار کـعبه پـای رکن، آوای ظهـور
ای همه چشم انتظاران! بشنوید و بنگرید
بـر دو بازوی ولیِّ عصر، امضای ظهور
شیعه در ایام غیبت همچو کوهی سربلند
در حوادث پایدار استاده تـا پـای ظهور
ای شما آل محمد جان ما قربـانتان!
از شما ما را نباشد جز تمنّای ظهور
میدرخشد پرچم توحید بر بام فرج
منتظر باشید، نزدیک است ایـام فرج
بند چهارم
غم مخور گر شد زمین ماتم سرای انتظار
میرسد روزی بـه پایـان روزهای انتظار
اشک و آه و گریۀ چشم انتظاران شاهد است
سخت تـر از احتضار آمد بـلای انتظار
یوسف زهرا! تو شاهد باش، عمر ما گذشت
پیـر گردیـدیم در حال و هـوای انتظار
جمعهها ذکرم شده «اَین الحسن، اَین الحسین»
لحظههایم گشته یـکسر لحظههای انتظار
بس که سردادم ندای «أینَ ابناء الحسین»
کردهام صحرای دل را کربـلای انتـظار
از طنین ذکـر «اللهم عجّل للظُّهور»
بند بندم گشته یکسر نی نوای انتظار
یابن زهرا! ما دعا کردیم تو آمین بگو
تـا بهار وصل آیـد در قفـای انتظار
تـو تـمام آرزوی آل زهـرایی بیـا
ای امید شیعه میدانم که میآیی بیا
بند پنجم
تو دل از من بردهای بسیار یابن العسکری
من تو را نشناختم یک بار یابن العسکری
گه نجف گه کربلا گه سامره گه کاظمین
داشتم با حضرتت دیدار یـابن العسکری
دیدهای کز دیـدن روی تـو نـابینا بـود
کمتر است از نقش بر دیوار یابن العسکری
گرچه لایق نیستم، ای خوبتر از جان بیـا
پا به چشمم از کرم بگذار، یابن العسکری
دشمنانت کارشان جز دشمنی با شیعه نیست
شیعه غیر از تـو ندارد یار، یـابن العسکری
بی تـو شادی جا نـدارد بین ما، مولا بیا
کوه غم از دوش ما بردار یابن العسکری
برگ برگ لالهها در باغ و بستان شاهدند
بی تو گل هم شد به چشمم خار، یابن العسکری
گرچه گم کردند چشمان گهربارم تو را
باز می بینم فقط تنها تو را دارم تو را
****
مى شود فرصت ديدار مهيّا حتماً
بد به دل راه مده مى رسد آقا حتماً
اى كه دنبال دواى غم هجران هستى
مى شود درد نهان تو مداوا حتماً
اگر امروز نشد بوسه به دستش بزنيم
وعده ى ما همه افتاده به فردا حتماً
ثمر گريه ى ما خنده ى روز فرج است
آن زمان مى شكفد خنده به لب ها حتماً
دورى غيبت طولانى و تأخير ظهور
امتحانى است براى همه ى ما حتماً
كار ما منتظران چيست؟ اميد و تقوا
غم نخور مى شود آخر گره ها وا حتماً
هركه در زمره ى ما منتظران مى باشد
مى كند تا به ابد پشت به دنيا حتماً
انبياء منتظر آمدنش مى باشند
مى رسد پشت سرش حضرت عيسى حتماً
كاش باشيم و ببينيم كه روز رجعت
مى سپارد عَلَم خويش به سقّا حتماً
زره شير خدا بر تن و شمشير به دست
مى رسد منتقم حضرت زهرا حتماً
انتقام دَرِ آتش زده را مى گيرد
و به آتش بكشد آن دو نفر را حتماً
****
مجنون شدم که راهی صحرا کنی مرا
گاهی غبار جاده ی لیلا، کنی مرا
کوچک همیشه دور ز لطف بزرگ نیست
قطره شدم که راهی دریا کنی مرا
پیش طبیب آمدهام، درد میکشم
شاید قرار نیست مداوا کنی مرا
من آمدم که این گره ها وا شود همین!
اصلا بنا نبود ز سرت وا کنی مرا
حالا که فکر آخرتم را نمیکنم
حق میدهم که بنده دنیا کنی مرا
من، سالهاست میوه ی خوبی ندادهام
وقتش نیامده که شکوفا کنی مرا
آقا برای تو نه ! برای خودم بد است
هر هفته در گناه، تماشا کنی مرا
من گم شدم ؛ تو آینهای گم نمیشوی
وقتش شده بیائی و پیدا کنی مرا
این بار با نگاه کریمانهات ببین
شاید غلام خانه زهرا کنی مر
ا
****
چه وقتها كه برايت دعا نكرده دلم
چه نذرها كه برای شما نكرده دلم
چقدر نام مرا در نوافلت بردی
ولی به هيچ كدام اعتنا نكرده دلم
عجيب نيست دلم را گناه پرُ كرده است
دری به سمت مناجات وا نكرده دلم
مسافر سحر جاده های سجاده
بگیر دست مرا تا خدا نکرده دلم
نيفتد از قلم رو به آسمانی ها
به جرم كفش سلوكی كه پا نكرده دلم
درست ياد ندارم كه چندمين روز است
كه حقِ چشم خودم را ادا نكرده دلم