واجب فراموش شده/ لعنت به هرچی پرستیژه!
وارث: توی بانک یه دختر 16 یا 17 ساله که آستین مانتوی مدرسه اش رو بالا زده بود با مادرش که چادری بود( البته نه خیلی سفت و محکم) کنارم نشسته بودند. حدس زدم دخترش زمینه های مذهبی داشته باشه.
اولین امر به معروف هایی بود که می خواستم انجام بدم و حسابی داشتم با خودم کلنجار می رفتم. سرم داغ شده بود. داشتم با انواع مصلحت جویی ها خودم رو توجیه می کردم که نگم. اما یه لحظه از خودم پرسیدم: واقعا چرا نمی تونم بگم؟؟! حکم مرجع که هست. احتمال اثر هم که هست. تنها دلیلی که پیدا کردم ترس از پرستیژ خودم بود. گفتم لعنت به هرچی کلاس و پرستیژه.
ساده و صمیمی به دختر خانم گفتم که آستینش رو بده پایین. چون جلب توجه کردن به ضرر خودشه!
همون موقع با لبخند آستینش رو داد پایین.
منبع: کتاب از یاد رفته