عاقبت انکار ولايت

کد خبر: 34680
جابر بن عبد اللّه انصارى گويد: امير المؤمنين على بن ابى طالب عليه السلام براى ما خطبه خواند حمد خدا كرد و او را ستايش نمود و فرمود: اي مردم
وارث :جابر بن عبد اللّه انصارى گويد: امير المؤمنين على بن ابى طالب عليه السلام براى ما خطبه خواند حمد خدا كرد و او را ستايش نمود و فرمود: اي مردم در برابر اين منبر شما چهار كس از بزرگان اصحاب رسول خدا هستند، انس بن مالك ، براء بن عازب انصارى ، اشعث بن قيس كندى ، خالد بن يريد بجلى ، سپس رو به انس بن مالك كرد و فرمود: اى انس اگر از رسول خدا شنيدى كه مي فرمود هر كه را من مولا و آقايم على مولا و آقاى اوست و امروز به ولايت من گواهى ندهى خدا تو را نميراند تا گرفتار يك پيسى شوى كه عمامه آن را نپوشاند.


و اما تو اى اشعث اگر از رسول خدا شنيدى كه مي فرمود هر كه را من مولايم على مولا است خدايا دوستش را دوست دار و دشمنش را دشمن باش و امروز به ولايت من گواهى ندهى خدايت نميراند تا دو ديده ات را ببرد، و اما تو اى خالد بن يزيد اگر شنيده باشى از رسول خدا كه مي فرمود: هر كه را من مولايم على مولا است خدايا دوستش را دوست دار و دشمنش را دشمن باش و امروز به ولايت من گواهى ندهى خدا تو را نميراند جز به شيوه مردن جاهليت، و اما تو اى براء بن عازب اگر شنيده باشى از رسول خدا كه مي فرمود هر كه را من مولايم على مولا است خدايا دوستش را دوست دار و دشمنش را دشمن باش و امروز به ولايت من گواهى ندهى خدا نميراندت جز در آنجا كه از آن مهاجرت كردى.



جابر بن عبد اللّه گويد: به خدا ديدم انس دچار برص شده و زير عمامه اش مي نهفت و ناپديد نمي شد، اشعث را ديدم كه دو چشمش را از دست داده بود و مي گفت حمد خدا را كه دعاى امير المؤمنين على بن ابى طالب را در كورى دنياى من قرار داد و بر عذاب آخرتم نفرين نكرد تا معذب گردم، خالد بن يزيد مرد و خاندانش خواستند به خاكش سپارند و در منزلش گورش كردند و به خاك رفت، كنده خبر مرگش را شنيدند و اسب و شتر آوردند در منزلش پى كردند و به رسم جاهليت برگزار شد، براء بن عازب را معاويه والى يمن كرد و در آنجا مرد و از آنجا مهاجرت كرده بود.

/م.ی216