در هیئت فاطمیون غرب تهران برگزار شد+ گزارش تصویری
مراسم شب چهاردهم ماه مبارک رمضان با سخنرانی حجت الاسلام مرتضی اعتمادیان و مداحی حاج حسن ابراهیمی و حاج جواد اعتماد سعید در هیئت فاطمیون غرب تهران برگزار شد.
وارث: مراسم شب چهاردهم ماه مبارک رمضان با سخنرانی حجت الاسلام مرتضی اعتمادیان و مداحی حاج حسن ابراهیمی و حاج جواد اعتماد سعید در هیئت فاطمیون غرب تهران برگزار شد.
در ادامۀ خبر متن سخنان حجت الاسلام اعتمادیان را می خوانید:
در میان مخلوقات انسان امتیازاتی دارد که هیچ یک از اصناف مخلوقات از آن بهره ندارند. یکی از آنها تکلیف و اختیار است. فرشته ها تکلیف دارند اما اختیار ندارند. به خاطر تکلیف و اختیار شان و مدارج و مراتب انسان ها با یکدیگر متفاوت است و خدای سبحان و حکیم از باب حکمت قوایی را در اختیار انسان قرار داده که با استفاده از آنها می تواند به مقامی برسد که ملائکه در خدمت او باشند. امیرالمومنین علی علیه السلام فرمودند: "الملائکة خدام شیعتنا"ملائکه خدمت گذاران شیعیان ما برسد.
انسان چگونه می تواند به این مقام برسد؟
امام علی علیه السلام فرمودند این امر با استفاده از قوایی که در نفس ناطقۀ قدسیۀ همه ی انسان ها مندرج است، محقق می شود. قوای پنجگانه انسان عبارت است از: 1)فکر. 2)ذکر (یادآوری). می تواند قلبیه،لسانیه یا فعلیه باشد. 3)علم. 4) حلم. بهشت هشت در دارد ولی روایت داریم کوچکترین در آن مربوط به صابرین است، آنقدر که تعداد آنها کم است. 5)نباهت که از نبه می آید و به معنای تنبه است.
امیر المومنین علیه السلام فرمودند اگر کسی از این قوا استفاده کند، خداوند دو میوه ی حکمت و نزاهت در وجود او می دهد. در قرآن 20مرتبه کلمه حکمت آمده است. در یک مورد می فرماید: "وَمَن يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْرًا كَثِيرًا"(بقره 269) در قرآن هرجا که صفت حکیم آمده است، در کنارش صفت علیم نیز آمده است. در کتاب لغت یازده تعریف برای کلمه ی "حکیم" آمده است. استواری،عمل مطابق با واقع و ... ترکیب همه ی این تعاریف می شود حذف کلمات و افعال زائد در زندگی.
ما در زندگی غالباً غیرحکیمانه عمل کردیم. چرا به لقمان، حکیم می گویند؟ ایشان پیغمبر نبودند ولی یک سوره راجع به ایشان در قرآن داریم. ایشان از پنج قوه ی وجودی اش استفاده کرده است و میوه ی حکمت را چیده است. لقمان حکیم است چون در طول عمرش یک کلمه صحبت اضافه نکرده است و یک قدم اضافه برنداشته است. داستان معروف لقمان برای بیدارکردن پسرش برای نماز صبح را شنیده اید. میگوید یا بنیّ، چون کسی که می خواهد شخصی را موعظه کند، باید کلامش بوی محبت داشته باشد. لقمان فرزندش را دوازده نصیحت کرده است. اولین جمله "اقم الصلاة" است. لقمان دو کلمه گفته است :نماز را ادا کن؛ وحرف اضافه نزده است، اما تفسیر آن را با عملش نشان داده است. پسر می بیند که پدر روی سجاده اش چه عشق بازی و حال و صفا و ادب و خلقی دارد.
در جامعه ی ما الان حرف دل پذیر است، اما دل حرف پذیر نیست. چون موعظه غیر حکیمانه است و عملی وجود ندارد. لقمان در ادامه به فرزندش می گوید "وَأْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَانْهَعَنِ الْمُنْكَرِ" هر موعظه ی لقمان دو یا سه کلمه بیشتر نیست.
دومین ثمره ی استفاده از قوای وجودی نزاهت است، نزاهت به معنای پاکیزگی باطن است. نزاهتی که قرآن کریم می فرماید: "لایمسه الا المطهرون" جز انسان های مطهر نمی تواند مس کنند. قرآن نگفته است نمی تواند مسح کند. مس یا مسح فرق میکند. مسح به معنای اتصال ظاهری است، اما مس اتصال باطنی است. کسی نمی تواند باطناً با قرآن کریم ایجاد اتصال کند مگر این که سنخیت با قرآن داشته پیدا کرده باشد.
پیغمبر وقتی از معراج برمی گشتند گفتند خدایا من به معراج آمدم و آیات بسیاری از تو را مشاهده کردم. آنها 36 هزار کلمه باهم صحبت کردند. خداوند فرمودند: ای رسول 12هزار کلمه را به مردم ابلاغ کن، 12هزارتا را به هرکسی که لایق می دانی بگو و اما 12هزار تای دیگر را به کسی نگو. البته پیغمبر یکی از آنها را به اذن خدا گفتند. وقتی امام علی علیه السلام در جنگ احد مجروح شد، پیغمبر صلی الله علیه و آله فرمودند هرکس خبر سلامتی علی را برای من بیاورد هرچه بخواهد، به او می دهم.
سلمان امام علی را پیدا کردند و گفتند آقا خودتان را برسانید، پیامبر نگران شماست. سلمان گفت یا امیرالمومنین اجازه می دهی من خبر سلامتی شما را زودتر برسانم؟ پیغمبر فرموده اند در این صورت، یک حاجت من را برآورده می کنند. امام علی علیه السلام قبول کردند. سلمان با این که حاجات زیادی داشت اما از حضرت پرسید شما چه حاجتی دارید تا آن را طلب کنم؟ امام علی علیه السلام گفتند سلمان به پیغمبر بگو یکی از آن اسرار مگو را بگوید.
سلمان آمد و خبر سلامتی علی را به پیامبر داد و همانجا از ایشان خواستند یکی از اسرار مگو را بگوید. پیامبر نگاهی به علی کردند چون سلمان که اطلاعی نداشت و قطعا علی به او یاد داده است. همین که پیامبر نگاه کردند جبرئیل آمد و گفت: ای رسول خدا به افتخار سلامتی علی به سلمان بگو. پیامبر به سلمان گفتند یک ظرف و یک سوزن آب بیاور. بعد سوزن را وارد آب کردند و درآوردند و گفتند چقدر رطوبت به این سوزن است؟ سلمان گفت بسیارکم، به چشم دیده نمی شود. فرمود: به آن خدایی که مرا به نبوت مبعوث کرده، اگر دلی به اندازه ی رطوبت این سوزن در آن مهر علی باشد در آتش جهنم نمی سوزد.
وقتی پیغمبر درحال برگشت از معراج بودند گفتند: یا رب اگر امت من هوس معراج کردند چه جوابی به آنها بدهم؟ خداوند فرمود: ای رسول خدا هروقت مردم دلشان خواست به معراج بیایند، نماز بخوانند.