پاسخ اهل بیت علیهمالسلام به سؤال « چگونه شب را صبح کردى ؟»
راوی گوید: به امیرمؤمنان علیه السّلام گفتم: چگونه صبح کردى؟ فرمود: چگونه صبح کند کسى که از خدا دو نگهبان دارد، و بداند که گناهانش در دفتر نوشته است و اگر پروردگار به او ترحم نکند سروکارش با دوزخ است؟
از جابربن عبدالله نقل است: روزى نزد على علیه السّلام رفتم و گفتم: چگونه صبح کردى یا امیرمؤمنان؟ فرمود: روزیام را مىخورم. جابر از دنیا پرسید، فرمود: چه گویم درباره خانهاى که آغازش غم است و انجامش مرگ؟ گفتم: رشکآورترین مردم کیست؟ فرمود: تنى که زیر خاک، آسوده از کیفر و امیدوار به ثواب است.
مسیب گفت: روزى على علیه السّلام از خانه درآمد و سلمان پیش رفت و آن حضرت به او گفت: چگونه صبح کردى اى بنده خدا؟ گفت: صبح کردم در چهار غم. به او گفت: آنها چه باشند؟ گفت: غم عیال که نان و شهوت خواهند؛ غم آفریدگار که فرمانبرى خواهد؛ غم شیطان که گناه خواهد؛ و ملک الموت هم که جان خواهد. پس به او فرمود: مژده گیر اى سلمان، که تو را به هر خصلت درجهها باشد. من روزى نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله رفتم و به من فرمود: اى على! چگونه صبح کردى؟ گفتم: صبح کردم و جز آب ندارم و غم حسن و حسین را دارم. به من فرمود: اى على! غم عیال پردهای است در برابر دوزخ، و طاعت آفریدگار امان است از عذاب، و صبر بر طاعت جهاد است و بهتر از عبادت شصت سال، و غم مردن کفاره گناهان است. اى على! بدان که روزىِ بندگان بر خداى سبحان است، و غم تو بر آنان زیان و سودى ندارد، جز این که بر آن اجر برى، و همانا که غمبارترین غمها، غم عیال است.
جابربن عبدالله انصارى گفت: روزى صبح على علیه السّلام را دیدم و پرسیدم: چگونه صبح کردى اى امیر مؤمنان؟ فرمود: بهنعمت و فضلی از خدا، چون کسى که از برادرى دیدن نکرده و مؤمنى را شاد نکرده. گفتم: چه شادى؟ فرمود: گرهى از کارش گشاید، قرضش را بپردازد یا ندارى او را برطرف کند.
جابر گفت: روزى به على علیه السّلام برخوردم و گفتم: چگونه صبح کردى اى امیر مؤمنان؟ فرمود: در حالى که آنقدر نعمت و فضل خدا داریم که نتوانیم بشماریم و با هرچه آن را بشماریم، ندانیم کدام را شکر بگزاریم، زیباییها که فاش شوند یا زشتیها که نهان مانند.
به فاطمه علیها السّلام گفتند: چگونه صبح کردى اى دخترمصطفى؟ فرمود: صبح کردم ناخواه دنیاى شما و دشمن مردان شما که چون آنان را آزمودم، به دور افکندم و با نبود پیغمبر و ستم بر وصى او، در رنج و بلایم.
به امام زینالعابدین علیه السّلام گفتند: چگونه صبح کردى؟ فرمود: صبح کردم با هشت بدهى: خداى تعالى از من واجبات را خواهد؛ پیغمبر سنت خود را؛ عیال خوراک خود را؛ نفس شهوتش را؛ شیطان گناه را؛ دو نگهبانم کردار درست را؛ ملک الموت جانم را؛ و قبر تنم را، و من میان این بدهکاریها هستم.
از منهال است که گفت: پس از سلام از امام زینالعابدین علیه السّلام پرسیدم: رحمت خدا بر شما، چگونه صبح کردید؟ فرمود: تو پندارى شیعه ما هستى و صبح و شام ما را ندانى؟ صبح کردم در حالی که در مردم، ما بهمانند بنىاسرائیل هستیم میان فرعونیان که پسرها را سر ببرند و زنها را زنده دارند؛ صبح کردم در حالی که بهترین مردم پس از پیغمبر را بر سر منبرها لعن میکنند و بر دشنام به او مال و مقام میدهند؛ صبح کردم در حالی که هر که ما را دوست دارد، حقش را کم گذارند؛ صبح کردم در حالی که قریش بر همه عرب فضل فروختند که محمد از آنها است، ولی حق ما را درخواست دارند و براى خود ما حقى نشناسند، به خانه در آى، این است صبح و شام ما!
باری دیگر از امام سجاد علیه السلام پرسیدند: چگونه صبح کردى، ای فرزند رسول خدا ــ صلی الله علیه و آله؟ فرمود: در حالی صبح کردم که پروردگارى دارم بالاى سر و دوزخى پیش رو و مرگ مرا جوید و حساب در گرد من است و من در گِروی عمل خود هستم؛ آنچه میخواهم نیابم و آنچه را نخواهم نمیتوانم جلوگیری کنم؛ کارها به دست دیگرى است، اگر بخواهد عذابم کند، وگرنه مرا عفو کند، پس چهکسى از من فقیرتر است؟
و به امام باقر علیه السّلام گفته شد: چگونه صبح کردى؟ فرمود: غرق در نعمت و زیر بار گناهان، معبودمان ما را با نعمتهاى خود به دوستى میخواند و ما با معاصى او را به دشمنى میخوانیم، و ما به او نیازمندیم و او از ما بىنیاز است.
/ف.م214