آنگاه كه تارك انسانيت را شكستند !
یادداشت حاج علیرضا بکایی به مناسبت شهادت حضرت علی علیه السلام
وارث: با اين كه علم بسيار پيشرفت كرده و امروزه با زدن چند دكمه از رايانه، ميليون ها سايت درباره يك موضوع جلوي ديدگانت رژه مي روند، اما گاهي اوقات اين نيز انسان را راضي نمي كند!
راستش داشتم به اين فكر مي كردم كه اي كاش مي شد با زدن يك دكمه، مثلاً آدمي بتواند به تماشاي شگفتي هاي تاريخ بپردازد و فرضاً عجيب ترين انسان يا شگفت آور ترين صحنه تاريخ را پيدا كند.
با خود گفتم : اگر هنوز علم به اختراع چنين دستگاهي دست نيافته، چرا بهقوه خيال و ذهن خلاق خود مراجعه نكنم؟
به همين دليل به سراغ ذهن رفتم، ذهني كه حقيقتا آفريننده است، الان من و شما مي توانيم با قوه ذهن خلاق خود، فوراً يك ساختمان هزار طبقه بسازيم. در آن جا – عالم ذهن – رايانه اي ساختم كه بتواند شگفتي هاي تاريخ را نشان دهد. وارد «سايت شگفتي ها» شدم. بسيار عجيب و ديدني بود!
مدت ها در حال جستجو بودم، تا به صحنه هايي رسيدم كه هنوز هم فكر مي كنم عجيب ترين و شگفت آورترين آنهاست. شما هم بياييد با هم به ديدن انها برويم.
به نظر شما اين عجيب ترين صحنه هايي كه مي بينيد مربوط به چه زمان و كدام شخصيت است؟
اين شخصيت، تبلور عدالت، كرامت، شجاعت، فداكاري و همه فضيلت هاست. در طرف ديگر، امتي را مي نگريد كه ابتدا بيست و پنج سال اين شخصيت را خانه نشين كرده و حقش را غصب و در واقع، خود را از بركات وجودش محروم كردند و اكنون كمتر از تنها پنج سال است كه با اصرار فراوان خود آنها، آن بزرگمرد تاريخ، زمام حكومتشان را در دست گرفته است.
اما كار به جايي رسيده كه اين شخصيت بزرگ و الهي، از آنان بسيار دلگير است. آنان در اين مدت كوتاه (كمتر از پنج سال)، بسيار دل او را خون كرده اند! بارها به آنان گفته است : بياييد براي حفظ عزت و كرامت و اقتدار خود، به جنگ با دشمن برويم و آنان هر بار بهانه آورده اند : الان تابستان است و بسيار گرم، اين فصل، فصل زمستان است و خيلي سرد، اكنون چنين است و چنان ....
مواقعي هم كه با او به جنگ مي رفتند، دلش را بيشتر خون مي كردند! يك بار تا يك قدمي خيمه هاي دشمن رسيدند : سردار بزرگ سپاه حق تا دقايقي ديگر تار و مار مي شد و از بين مي رفت.
اما .... هزاران افسوس! افسوس كه ياران آن امير در نقش دشمن در آمدند! امير خود را دوره كردند و با شمشيرهاي تيزي كه بايد به روي دشمن مي كشيدند، در برابر او ايستاده و گفتند : زود به سردار خود بگو از نزديك خيمه هاي دشمن برگردد و الا به جاي او تو را مي كشيم!
...... و آن سردار بازگشت و دل اين امير بسيار خون شد! بعد هم همين لشكريان مجدداً به امير اعتراض كردند كه شما چرا اين گونه عمل كرديد!!
كار اين امير به جايي مي رسيد كه از دست آن مردم، هنگام سخنراني، گاه با شدت به صورت خود مي كوبيد و با دنيايي از حسرت و خشم فرياد مي زد : اي نامردمان مرد نما ! شما دل مرا خون كرديد و آه از عمق نهادم برآورديد!
آري درست فهميده ايد! اين عجيب ترين صحنه ها مربوط به زندگي بزرگمرد عالم آفرينش، علي بن ابيطالب عليه السلام است. و من سخت در حيرت و شگفتي فرو رفته ام ! كه چرا آن مردم با مولاي خود كه دست دراز كرده بود تا دست آنان را در ميان دريايي مواج و خطرناك از فتنه ها و سختي هاي راه رشد و تكامل انساني، بگيرد و به ساحل نجات برساند، آن گونه رفتار كردند و هنوز نيز نفهميده ام كه : راستي، چرا؟!مگر او جز اين مي خواست كه عدالت را در ميان آنان تحقق بخشد؟ آن هم بعد از آنكه سالها بي عدالتي و نامردمي از حاكمان و خلفاي قبلي كشيده و چشيده بودند؟!
شگفتي ام آنگاه به نهايت رسيد كه ديدم نامردي از آن نامردمان، كه در حقيقت نماينده و نمونه اي از اكثر آن امت بود، با شمشيري آخته و آب داده به فرق آن امير زد و نه بر فرق او، كه بر تارك انسانيت و عدالت و كرامت!
آري، بيست و يكم رمضان سال 40 هجري، اين مردم كوفه و حتي امت اسلام نبود بلكه تمام انسانيت و بشريت بود كه يتيم شد! و شگفتا كه آنان نفهميدند و با شمشير خويش در حقيقت بر فرق سعادت خويش زدند و تارك رستگاري همه انسانها را شكستند!
...... شگفتي ام باز هم ادامه يافت وقتي آن را متصل به زمان خود، يعني اين زمان ديدم!
ديدم همان قصه، امروز نيز در جريان است. امامي عدل گستر، همين امروز در پس پرده غيبت است، امامي كه از فرزندان همين علي و همان امير است و عالم به جاي خواستن او، دل به سوسياليسم و اومانيسم و ليبراليسم خوش كرده اند! و به خوبي هم مي بينند كه اين «ايسم» ها و مكاتب منحط و عقب افتاده غربي و شرقي نمي توانند هيچ گرهي از كار آنان باز كنند! اما مردمان هنوز گويي بيدار نشده اند و دل به مراكزي مانند سازمان ملل و كنفرانس ها و نشست ها داده اند! ...... اما چرا! يك روزنه اميد پيدا شده است كه آن هم از همان مكتب عدالت علوي است. آري اسلام عزيز كه جلوه اي كوچك از آن در انقلاب و نظام جمهوري اسلامي ايران متجلي شده است.
اكنون بعد از گذشت سه دهه از عمر اين انقلاب، مردم كشورهاي اسلامي كه در اثر شهادت علي عليه السلام در آن زمان به اين روز سياه در اين زمان نشسته بودند به تدريج بيدار و هوشيار شده اند و فرياد عدالت طلبي و اسلام خواهي و ظلم ستيزي سر داده اند. مگر اينان چه ديده اند؟ جز يك جلوه كوچك از حكومت علوي؟ و جز يك پرتو از خورشيد جهان تاب عدالت و اسلام حقيقي؟
...... به نظر شما اگر ما بتوانيم نمايي كامل از حكومت علوي را كه در زمان ظهور فرزند علي، يعني امام عصر عليهما السلام به وقوع خواهد پيوست، به مردم دنيا نشان دهيم، آيا عاشقانه و مشتاقانه، خواهانش نخواهند شد؟ چرا، خواهند شد. مردم دنيا همه عاشق و مشتاق علي هستند، فقط بايد چهره او را براي جهانيان خوب ترسيم كنيم، همين !
/ف.م214
راستش داشتم به اين فكر مي كردم كه اي كاش مي شد با زدن يك دكمه، مثلاً آدمي بتواند به تماشاي شگفتي هاي تاريخ بپردازد و فرضاً عجيب ترين انسان يا شگفت آور ترين صحنه تاريخ را پيدا كند.
با خود گفتم : اگر هنوز علم به اختراع چنين دستگاهي دست نيافته، چرا بهقوه خيال و ذهن خلاق خود مراجعه نكنم؟
به همين دليل به سراغ ذهن رفتم، ذهني كه حقيقتا آفريننده است، الان من و شما مي توانيم با قوه ذهن خلاق خود، فوراً يك ساختمان هزار طبقه بسازيم. در آن جا – عالم ذهن – رايانه اي ساختم كه بتواند شگفتي هاي تاريخ را نشان دهد. وارد «سايت شگفتي ها» شدم. بسيار عجيب و ديدني بود!
مدت ها در حال جستجو بودم، تا به صحنه هايي رسيدم كه هنوز هم فكر مي كنم عجيب ترين و شگفت آورترين آنهاست. شما هم بياييد با هم به ديدن انها برويم.
به نظر شما اين عجيب ترين صحنه هايي كه مي بينيد مربوط به چه زمان و كدام شخصيت است؟
اين شخصيت، تبلور عدالت، كرامت، شجاعت، فداكاري و همه فضيلت هاست. در طرف ديگر، امتي را مي نگريد كه ابتدا بيست و پنج سال اين شخصيت را خانه نشين كرده و حقش را غصب و در واقع، خود را از بركات وجودش محروم كردند و اكنون كمتر از تنها پنج سال است كه با اصرار فراوان خود آنها، آن بزرگمرد تاريخ، زمام حكومتشان را در دست گرفته است.
اما كار به جايي رسيده كه اين شخصيت بزرگ و الهي، از آنان بسيار دلگير است. آنان در اين مدت كوتاه (كمتر از پنج سال)، بسيار دل او را خون كرده اند! بارها به آنان گفته است : بياييد براي حفظ عزت و كرامت و اقتدار خود، به جنگ با دشمن برويم و آنان هر بار بهانه آورده اند : الان تابستان است و بسيار گرم، اين فصل، فصل زمستان است و خيلي سرد، اكنون چنين است و چنان ....
مواقعي هم كه با او به جنگ مي رفتند، دلش را بيشتر خون مي كردند! يك بار تا يك قدمي خيمه هاي دشمن رسيدند : سردار بزرگ سپاه حق تا دقايقي ديگر تار و مار مي شد و از بين مي رفت.
اما .... هزاران افسوس! افسوس كه ياران آن امير در نقش دشمن در آمدند! امير خود را دوره كردند و با شمشيرهاي تيزي كه بايد به روي دشمن مي كشيدند، در برابر او ايستاده و گفتند : زود به سردار خود بگو از نزديك خيمه هاي دشمن برگردد و الا به جاي او تو را مي كشيم!
...... و آن سردار بازگشت و دل اين امير بسيار خون شد! بعد هم همين لشكريان مجدداً به امير اعتراض كردند كه شما چرا اين گونه عمل كرديد!!
كار اين امير به جايي مي رسيد كه از دست آن مردم، هنگام سخنراني، گاه با شدت به صورت خود مي كوبيد و با دنيايي از حسرت و خشم فرياد مي زد : اي نامردمان مرد نما ! شما دل مرا خون كرديد و آه از عمق نهادم برآورديد!
آري درست فهميده ايد! اين عجيب ترين صحنه ها مربوط به زندگي بزرگمرد عالم آفرينش، علي بن ابيطالب عليه السلام است. و من سخت در حيرت و شگفتي فرو رفته ام ! كه چرا آن مردم با مولاي خود كه دست دراز كرده بود تا دست آنان را در ميان دريايي مواج و خطرناك از فتنه ها و سختي هاي راه رشد و تكامل انساني، بگيرد و به ساحل نجات برساند، آن گونه رفتار كردند و هنوز نيز نفهميده ام كه : راستي، چرا؟!مگر او جز اين مي خواست كه عدالت را در ميان آنان تحقق بخشد؟ آن هم بعد از آنكه سالها بي عدالتي و نامردمي از حاكمان و خلفاي قبلي كشيده و چشيده بودند؟!
شگفتي ام آنگاه به نهايت رسيد كه ديدم نامردي از آن نامردمان، كه در حقيقت نماينده و نمونه اي از اكثر آن امت بود، با شمشيري آخته و آب داده به فرق آن امير زد و نه بر فرق او، كه بر تارك انسانيت و عدالت و كرامت!
آري، بيست و يكم رمضان سال 40 هجري، اين مردم كوفه و حتي امت اسلام نبود بلكه تمام انسانيت و بشريت بود كه يتيم شد! و شگفتا كه آنان نفهميدند و با شمشير خويش در حقيقت بر فرق سعادت خويش زدند و تارك رستگاري همه انسانها را شكستند!
...... شگفتي ام باز هم ادامه يافت وقتي آن را متصل به زمان خود، يعني اين زمان ديدم!
ديدم همان قصه، امروز نيز در جريان است. امامي عدل گستر، همين امروز در پس پرده غيبت است، امامي كه از فرزندان همين علي و همان امير است و عالم به جاي خواستن او، دل به سوسياليسم و اومانيسم و ليبراليسم خوش كرده اند! و به خوبي هم مي بينند كه اين «ايسم» ها و مكاتب منحط و عقب افتاده غربي و شرقي نمي توانند هيچ گرهي از كار آنان باز كنند! اما مردمان هنوز گويي بيدار نشده اند و دل به مراكزي مانند سازمان ملل و كنفرانس ها و نشست ها داده اند! ...... اما چرا! يك روزنه اميد پيدا شده است كه آن هم از همان مكتب عدالت علوي است. آري اسلام عزيز كه جلوه اي كوچك از آن در انقلاب و نظام جمهوري اسلامي ايران متجلي شده است.
اكنون بعد از گذشت سه دهه از عمر اين انقلاب، مردم كشورهاي اسلامي كه در اثر شهادت علي عليه السلام در آن زمان به اين روز سياه در اين زمان نشسته بودند به تدريج بيدار و هوشيار شده اند و فرياد عدالت طلبي و اسلام خواهي و ظلم ستيزي سر داده اند. مگر اينان چه ديده اند؟ جز يك جلوه كوچك از حكومت علوي؟ و جز يك پرتو از خورشيد جهان تاب عدالت و اسلام حقيقي؟
...... به نظر شما اگر ما بتوانيم نمايي كامل از حكومت علوي را كه در زمان ظهور فرزند علي، يعني امام عصر عليهما السلام به وقوع خواهد پيوست، به مردم دنيا نشان دهيم، آيا عاشقانه و مشتاقانه، خواهانش نخواهند شد؟ چرا، خواهند شد. مردم دنيا همه عاشق و مشتاق علي هستند، فقط بايد چهره او را براي جهانيان خوب ترسيم كنيم، همين !
/ف.م214