مجموعه اشعار مدح و مرثیه در ثنای حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام

کد خبر: 36397

وارث:

شب بود و اشک بود و علی بود و چاه بود

فریاد بی‌صدا، غم دل بود و آه بود

دیگر پس از شهادت زهرا به چشم او

صبح سفید هم‌چو دل شب سیاه بود

دانی چرا جبین علی را شکافتند؟

زیرا به چشم کوفه عدالت گناه بود

خونش نصیب دامن محراب کوفه شد

آن رهبری که کعبه بر او زادگاه بود

یک عمر از رعیت خود هم ستم کشید

اشک شبش به غربت روزش گواه بود

دستش برای مردم دنیا نمک نداشت

عدلش به چشم بی‌نگهان اشتباه بود

هم‌صحبتی نداشت که در نیمه‌های شب

حرفش به چاه بود و نگاهش به ماه بود

مولا پس از شهادت زهرا غریب شد

زهرا نه یار او که بر او یک سپاه بود

وقتی که از محاسن او می‌چکید خون

عباس را به صورت بابا نگاه بود

«میثم!» هزار حیف که پوشیده شد ز خون

رویـی کـه بهـر گمشـدگان شمـع راه بود

غلامرضا سازگار (میثم)



 

من کی ام حبل المتینم من کی ام حق الیقینم

من کی ام باب المرادم من کیم فتح المبینم

من کی ام کهف امانم من کی ام حصن حصینم

من کی ام شیرین کلامم من کی ام شور آفرینم

من کی ام مهر سپهرم من کی ام ماه زمینم

من علی (ع) عالی اعلا امیرالمؤمنینم

 

من کیم من نار و نورم من کیم من عشق و شورم

من کیم عیسی و چرخم من کیم موسی و طورم

من کیم پیدا و پنهان من کیم نزدیک و دورم

من کیم من عرش و فرش من کیم من خلد و حورم

من کیم من اصل و فرعم من کیم من ماهُ و تینم

من علی (ع) عالی اعلا امیرالمؤمنینم

من کی ام دریای جودم من کی ام پیر و جودم

من کی ام جان رکوعم من کی ام روح سجودم

من کی ام سر قیامم من کی ام رمز قعودم

من کیم ایمان و دینم من کیم غیب و شهودم

من کی ام آغاز و پایان من کی ام یار و معینم

من علی (ع) عالی اعلا امیرالمؤمنینم

من کیم من ذوالجلالم من کیم من ذوالکمالم

من کی ام با اهل دردم من کی ام در اهل حالم

من کی ام جان رسولم من کی ام جانان عالم

من کی ام مولای قنبر من کی ام پیر بلالم

من کی ام مسکین نوازم من کی ام ویران نشینم

من علی (ع) عالی اعلا امیرالمؤمنینم

 

غلامرضا سازگار (میثم)

 



 

مي رسد از منبر كوفه نداي  او  به گوشم

كه اي تمام خلق عالم من امام  الــعـالمينم

گفت اي مردم سلوني من وصي مصطفايم

خازن گنـــج علـــوم اولـين و آخرينم

من عليم عالـــيم دانـــاي  اسرار نهانم

انجم آراي ســـمايم كارپرداز  زمــيــنم

من به قرآن باء بسم ا... رحمان الرحيمم

مومنون و كوثر و طه و قــدرويا و سينم

آل عمران مائده اعراف توبه هـود نوحم

مومن وشوري وفتح وصافّات وحشروتينم

مقصد ذات حقم السابقون الســــابقونم

حجه اللـــهم وصي رحـــمة للـــعالمينم

مقصد رمز الم نشرح لك صدرك منـم من

زانكه آرامــش به قلب پاك ختم المرسلينم

دست سرمد يار احمد ماه مفرد نور ايــزد

زيب مسند مهر امجد من امام  العــــارفينم

عالم استم دائم استم قائم استم حاكم استم

واصل استم فاصل استم مرشد روح الامينم

تاقيامت گر شـود تفسيـر از نـهج البلاغه

ريز خطي از خطوط صفحه علـــم اليقينم

پرچمم نصرمن ا... است وخود فتحاً قريبا

در نبرد ناكثين و قاسطــــين و مارقينــم

گفته قرآن چنگ بايد زد بحبل ا...  جميعا

اهل عالم دست پيش آريد  من حبل المتينم

من معز المومنــينم من مذل المــشركينم

من بصير بالعبادم من هدي للمـــــتقينم

بادوخاك وآب وآتش درپــي فرمانـگزاري

در شمال و در جنوب و در يسارودر  يمينم

دردمندان را دوايم بي پناهان را پنـــاهم

بي نوايان را نوايم بي معينان را معيــــنـم

 

من همان شاهم كه شبهاجاي خواب واستراحت

مونس طفل يتيمم يار هر ويران نشيــنـم

من همان شاهم كه هنگام سحر باروي بسـته

با يتيمان هم كلامم با فقيران هم نشــينـم

روز يار خلق و شب همــبازي طفـل يتيمم

همنشيني با گدايي را به شاهي بر گزينـــم

من همان شاهم كه مشك پيرزن گيرم به دوشم

من همان شاهم كه دست حق بود درآستينم

گر ببينم اشك غم ميريزد از چشم يتــيمي

مي رود تا عرش اعلي آه از قلب  حـزينم

غلامرضا سازگار (میثم)



 

لم داده ام به تکیه گه لن ترانی ات
من سخت راحتم که ندارم نشانی ات

اول تو از پیاله ی هستی چشیده ای
ما نیز میخوریم زجام دهانی ات

عکس مرا بگیر و ببر تا درخت سیب
ای روح آب ، من به فدای روانی ات

در لیلة المبیتِ دلم ، زخم کم بزن
شانه مزن به گیسوی عنبر فشانی ات

وقتی به فتح مکه رسیدی مرا بکُش
با ذوالفقار نه ، به لبِ ذوالمعانی ات

احمد به آفتابِ غدیرت رسیده است
ای باغ من ، فدای پیمبر رسانی ات

لفظی بریز و آینه ها را تکان بده
محشر کن ای کلام تو عالم تکانی ات

در پیری ات به جای خدا تکیه میکنی
وقتی رَوی به دوش نبی در جوانی ات

ما سُرمه میخوریم ، اگر منبری تویی
ما ترمه میشویم و عبای یمانی ات

قدِّ تو گر چه چون پسرانت بلند نیست
پیداست رفعت تو از این ‹‹مهر››بانی ات

خورشیدبان تویی که به زهرا مراقبی
ای من فدای مهر تو و مهرَبانی ات
 
تو صیغه ی اُخُوَّت ما را به خود بخوان
در رکن کعبه یاد اویس یمانی ات
 
قنبر به خود لیاقت قنبر شدن نداشت
افتاد بین جذبه ی قنبر کشانی ات
 
دلها ترک ترک شد و باران نمی زند
پس کو عصای موسَوی ابر  رانی ات؟
 
در صورتم دو برکه هویداست با علی
یعنی منم همیشه غدیر نهانی ات
 
بگذار تا برات سر و دست بشکنیم
هر چند دستمان نرسد بر گرانی ات
 
رو کرد مصطفی ورق آخرین خویش
احمد ! فدای آن ورق امتحانی ات
 
تو روی دست آمده ای پس میا به زیر
رو دست خورده اند رفیقان جانی ات
 
تو کوهی و به دوش خودت کاه میکشی
بار مرا ببر به همان کهکشانی ات
 
حیف از تو که به روی زمین پای خود نهی
بالا مکان بمان به همان لا مکانی ات
 
منبر چو شد برای تو دست رسول عشق
نوبت رسید بر نوه ی ارغوانی ات
 
آمد علی اصغر و معنی شکفته شد:
من هم علی شدم که کنم هم عنانی ات


محمد سهرابی



 

آموخت تا كه عطر ز شیشه فرار را

آموختم فرار ز یاران به یار را

دل می كشید ناز من و درد و بار را

كاموختم كشیدن ناز نگار را

پس می كشم به وزن و قوافی خمار را

 

گیرم كه كرد خواب رفیقان مرا كسل

گیرم كه گشت باده ز خشكي ما خجل

گیرم كه رفت پای طرب تا كمر به گل

ناخن به زلف یار رسانم به فتح دل

مطرب اگر كلافه نوازد سه تار را