شعر/ای مرغ سحر! صبح شد و دلدار نیامد

کد خبر: 36448
شعری از«استاد سازگار»

وارث: 

شعر«حیدر کرار نیامد» در رثای امیرالمومنین(ع)

ای مرغ سحر! صبح شد و دلدار نیامد
ای شب! چه شد؟ آن شمع شب تار نیامد

ای نخل! غریبی که به دامان سحرگاه
آبت دهد از دیده خونبار نیامد

ای چاه! امامی که ز سوز جگر خویش
می‌گفت به تو راز دل زار نیامد

خورشید ولایت که در اطراف فقیران
پوشید دل شب گل رخسار نیامد

فریاد برآرید ز دل، منبر و محراب!
کای مسجدیان حیدر کرار نیامد

هر شب ز غم فاطمه می‌سوخت و می‌گفت
آمد سحر و قاتل خونخوار نیامد

با اشک نوشته است به رخسار یتیمی
مادر! پدرم از پی دیدار نیامد

مظلوم‌ترین رهبر تاریخ علی بود
بی یارتر از او به جهان یار نیامد