اهالی سلوک، اولیای الهی و اهل بیت عصمت و طهارت هستند
همچنین با توجه به درخواستهای مکرر کاربران با توجه به بازپخش برنامه سلوک الهی سال ۱۳۹۲ و ۱۳۹۳ از ابتدای رمضال امسال، این جلسات نیز از بخش در محضر استاد دسترس کاربران می باشد.
سلوک الهی جلسه دهم - رمضان 1436
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمد لله ربّ العالمین و صلّی الله علی جمیع الأنبیاء و المرسلین و الأئمة الهداة المهدیین بهم نتولّی و من أعدائهم نتبرّء الی الله»!
سلوک الهی همانطوری که مباحث آن گذشت، به دو بخش نظر و عمل تقسیم میشود که هرکدام از اینها مراتبی دارد؛ اگر این سلوک الهی بخواهد به صورت فنّی تبیین و تدریس شود، چارهای جز تبیین سلوک نظری نیست و استدلال هم همیشه با قضایا و قیاس همراه است، قضایا و قیاس هم با موضوع و محمول و «حَمْل» مرتبط هستند، «حَمْل» آن وحدت «علیٰ کثرةٍ» است. تاکنون پنج قِسم «حَمْل» تبیین شد؛ «حَملِ اوّلی ذاتی»، «حَملِ شایعِ صناعی»، «حَملِ حقیقت و رقیقت»، «حَملِ مرآة و ذیالمرآة»، «حَمل ظِل و ذیظِل»، البته ممکن است از این دقیقتر هم کشف شود.
کسی که اهل سلوک است و این راه را طی کرده است، اولیای الهی و اهل بیت عصمت و طهارت هستند
عدم دلبستگی و زهد از خصوصیات سالک الهی
اوّلین شرط آن زهد است که در دعای ندبه و مانند آن آمده است: «بَعْدَ أَنْ شَرَطْتَ عَلَیهِمُ الزُّهْدَ فِی دَرَجاتِ هذِهِ الدُّنْیا الدَّنِیة»، [۱] بیمیلی و بیرغبتی اوّلین شرط است، نه اینکه انسان ترک کند ولی علاقهمند باشد؛ ترک علاقه و ترک تعلّق مهم است، آنکه گفت:
غلام همّت آنم که زیر چرخ کبود ٭٭٭ ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزادست[۲]
آزاد اندیشی و گرایش آزاد، از خصوصیات سالک الهی
از این مرحله بالاتر آن است که «ز هرچه رنگ تعین پذیرد آزاد است». اگر هر چه متعین بود و این شخص به آن دل نبست، یعنی رهایی مطلق شد، میشود آزاد! یک انسان میتواند در سلوک نظری آزاداندیش باشد و در سلوک عملی به طور آزاد و مانند آن گرایش داشته باشد؛ این «بَعْدَ أَنْ شَرَطْتَ عَلَیهِمُ الزُّهْدَ فِی دَرَجاتِ هذِهِ الدُّنْیا الدَّنِیة» همین است و اینکه گفته شد «صَمْت» [۳] و سکوت از شرایط است، یک بیان نورانی از حضرت امیر(سلام الله علیه) رسیده است که «لَا خَیرَ فِی الصَّمْتِ عَنِ الْحُکْمِ کَمَا أَنَّهُ لَا خَیرَ فِی الْقَوْلِ بِالْجَهْل»؛ [۴] همانطوری که گفتار جاهلانه نارواست، سکوت از حکمت و نصیحت و بهجا هم نارواست؛ این در مراحل ابتدایی است.
سکوتِ محض در برابر پروردگار از خصوصیات دیگر سالک الهی
امّا وقتی به مقام والا بار یافت، جز «صَمْت» و سکوتِ محض هیچ چیزی کارآمد نیست؛ انسان نه با خود مجاز است سخن بگوید و نه با غیر خود! چون در آن مرحله نه خود را میبیند و نه غیر خدا را!
حضرت آدم و ادبِ سکوتِ محض او در محضر الهی
بنگیرید و ببینید که در کلاس درس خلیفه اول چه حادثهای اتفاق افتاد و رخ داد. وجود مبارک آدم که الگوی مقام خلافت است، شخصِ آدم خلیفه نبود، بلکه مقام آدمیت «خلیفةالله» است که امروز وجود مبارک ولی عصر(ارواحنا فداه) صاحب این مقام است؛ این مقام خلافت که مقام آدمیت و مقام انسانیت است، چه ادبی داشت وجود مبارک آدم در مَشهد و محضر پروردگار هیچ حرف نزد! نه سؤال کرد، نه درخواستی داشت، نه استفهامی داشت و نه عرض کرد که معنای فلان اسم چیست؛ او فقط سکوت و «صَمْت» محض بود ﴿وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها﴾، [۵] این ادبِ شاگرد در محضر استاد است! اگر کسی سلوک الهی دارد، در پیشگاه الهی چنین است! این همه حقایق عالم و اسمای حُسنای الهی را همین اسمای حُسنایی که در دعای کمیل [۶] در دعاهای دیگر [۷] آمده است که «مَلَأَتْ أَرْکَانَ کُلِّ شَیء» را او به انسان کامل یاد داد؛ امّا او هیچ سؤال نکرد و هیچ حرف نزد که فلان اسم یعنی چه؟ چرا فلان اسم مقدّم است؟ چرا آن یکی عظیم است و دیگری أعظم؟ این سلوک الهی در آغاز قرآن به این صورت برآمده است؛ جهان از سلوک الهی شروع شد و به سلوک الهی ختم میشود، پس اوّلین شرط «بَعْدَ أَنْ شَرَطْتَ عَلَیهِمُ الزُّهْدَ فِی دَرَجاتِ هذِهِ الدُّنْیا الدَّنِیة» است.
جهل و جهالت زدایی از خصوصیات دیگر سالک الهی
انسان در این مرحله تا حدودی روشن میشود و اگر نور است حتماً باید تاریکی را بزداید، ممکن نیست که کسی بگوید من عالِم هستم، «الْعِلْمُ نُورٌ یقْذِفُهُ اللَّهُ فِی قَلْبِ مَنْ یشَاء»؛ [۸] ولی نه جهل علمی جامعه را بزداید و نه جهالت عملی عدّهای را غبارروبی کند؛ اگر نور است، خاصیت نور آن است که تیرگی را بزداید و تاریکی را از بین ببرد. مستحضرید که قرآن کریم از این ستارههای روشن و مصابیح سپهری چنین یاد میکند: ﴿وَ جَعَلْناها رُجُوماً لِلشَّیاطینِ﴾، [۹] اگر شخصی ستاره شد و شخصی روشن شد حتماً باید رَجم شیطانی داشته باشد؛ ستاره باشد و بیرَجم باشد بیکار است و این ستاره نیست ﴿وَ جَعَلْناها رُجُوماً لِلشَّیاطینِ﴾. اگر عالِم باشد و جَهلزدایی نکند، یک؛ جهالتروبی نکند، دو؛ این علم نیست، این مفهوم است و این نور نیست.
اگر «الْعِلْمُ نُورٌ یقْذِفُهُ اللَّهُ فِی قَلْبِ مَنْ یشَاء»، خاصیت ستاره آن است که روشن کند، یک؛ جلوی شیطنت شیاطین را بگیرد، دو. از مصابیح آسمانی و از این فروغ ستارههای سپهری قرآن کریم به عنوان تیر یاد میکند: ﴿وَ جَعَلْناها رُجُوماً لِلشَّیاطینِ﴾. بنابراین سالک الهی در درجه اول باید با زهد حرکت کند، بعد به مرحلهای هم که رسیده است «لَا خَیرَ فِی الصَّمْتِ عَنِ الْحُکْمِ» باید جهان را روشن کند که هم جهل علمی یک عدّه را از بین ببرد و آنها را با خود همراه کند، هم جهالت عملی جامعه را بزداید و آنها را با خود همراه کند، چون معنای ﴿وَ حَسُنَ أُولئِکَ رَفیقاً﴾[۱۰] آن است که هم راه را نشان میدهد و هم رفقای خود را تأیید میکند تا این راه را به بهترین وجه طی کنند.
وقتی سالک الهی خلیفه شد، باید در محضر ذات اقدس الهی این چیزها را یاد بگیرد، البته در حوزه و دانشگاه رفتن وظیفه همه ماست که علوم را از همینجاها یاد بگیریم، لکن آنکه معلّم حقیقی است فرمود: ﴿اتَّقُوا اللَّهَ وَ یعَلِّمُکُمُ اللَّهُ﴾، [۱۱] آن در درون و نهان و نهانخانه ما با ما سخن میگوید که ما هم در برابر او باید ساکت باشیم، چون خلیفه آن است که در پیشگاه «مستخلفعنه» حرف نزند، او میداند که چقدر عطا کند و به چه کسی عطا کند ﴿یبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یشاءُ﴾، [۱۲] فرمود: ﴿اتَّقُوا اللَّهَ وَ یعَلِّمُکُمُ اللَّهُ﴾، [۱۳] فرمود: ﴿اسْتَجیبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاکُمْ لِما یحْییکُمْ﴾.[۱۴] ما خلیفهٴ خداییم و میتوانیم باشیم! اگر خلیفه خداییم و میتوانیم باشیم، اوّلین قدم خلافت این است که در برابر خدا ساکتِ محض باشیم! این دعاهایی که دارد «عُبَیدُکَ بِفِنَائِکَ مِسْکِینُکَ بِفِنَائِکَ فَقِیرُکَ بِفِنَائِکَ سَائِلُکَ بِفِنَائِک» [۱۵] یعنی همین! این ﴿لا یمْلِکُونَ لِأَنْفُسِهِمْ ضَرًّا وَ لا نَفْعاً وَ لا یمْلِکُونَ مَوْتاً وَ لا حَیاةً وَ لا نُشُوراً﴾[۱۶] یعنی همین! در برابر خدا سخن گفتن و در حضور ذات اقدس الهی سخن گفتن روا نیست، اگر کسی به مقام خلافت رسید باید کار آدم را انجام بدهد، البته آن وجود مبارک در قلّه است، میلیونها مرتبه از ماها بالاتر است و ما در دامنه این هستیم، ولی این راه باز است!
خلافت آن است که کسی در حضور «مستخلفعنه» سخن نگوید. مگر او علیم نیست؟ مگر او حکیم نیست؟ مگر او جمیع اسرار و حِکم را بیش از همه و پیش از همه نمیداند؟ مگر نفرمود: ﴿أَ لا یعْلَمُ مَنْ خَلَقَ﴾!؟ [۱۷] بنابراین در برابر ذات اقدس الهی جز تسلیم چیز دیگری نیست، حتی سؤال کردن هم روا نیست؛ البته خودش اجازه سؤال میدهد و به اذن او انسان سؤال میکند؛ این سؤال، سؤال ابتدایی نیست، این پاسخ است نه سؤال، چون او از ما خواست سؤال کنیم که ما هم پاسخ میدهیم و میگوییم چشم! سؤال آن است که ابتدایی باشد و اگر بنده به مقام سلوک الهی بار یافت، هرگز ابتدائاً چیزی از خدا نمیخواهد.
امیدواریم این جلساتی که گفته شد اولاً در گوینده اثر کند، ثانیاً در مخاطبان بزرگ و بزرگوار بیاثر نباشد، ثالثاً خداوند از تهیهکنندگان این برنامهها به «أحسن وجه» بپذیرد، رابعاً از رسانهها و رسانندههای این برنامه، خدای سبحان به «أحسن وجه» قبول بفرماید!
پروردگارا امر فرج ولی خود را تسریع بفرما!
نظام ما، رهبر ما، مراجع ما، دولت و ملت و مملکت ما را در سایه ولی خود حفظ بفرما!
این کشور ولی عصر را تا ظهور آن حضرت از هر گزندی محافظت بفرما!
روح مطهر امام و شهدا را با اولیای الهی محشور بفرما !
خطر تکفیری و سلفی و داعشی را به استکبار و صهیونیسم برگردان !
جوانان مملکت را مشمول دعای ولی عصر(ارواحنا فداه) قرار بده!
در دنیا وآخرت بین ما و قرآن و عترت جدایی نینداز!
............................
پانوشتها؛
[۱]. الإقبال بالأعمال الحسنة(ط ـ الحدیثة)، ج۱، ص ۵۰۴.
[۲]. دیوان حافظ، غزل ۳۷.
.[۳] لغتنامه دهخدا، صمت: [ص َ] خاموش بودن.
[۴]. نهج البلاغة(للصبحی صالح) , حکمت ۱۸۲.
[۵]. سوره بقره، آیه ۳۱.
[۶]. الإقبال بالأعمال الحسنة(ط ـ الحدیثة)، ج۳، ص ۳۳۲؛ «وَ بِعَظَمَتِکَ الَّتِی مَلَأَتْ أَرْکانَ کُلِ شَیء».
[۷]. البلد الأمین و الدرع الحصین، ص ۱۸۸؛ «وَ بِأَسْمَائِکَ الَّتِی مَلَأَتْ أَرْکانَ کُلِّ شَیء».
.[۸] مصباح الشریعة، ص ۱۶؛ بحارالانوار، ج ۶۵، ص ۲۳۶.
[۹]. سوره ملک، آیه ۵.
[۱۰]. سوره نساء، آیه ۶۹.
[۱۱]. سوره بقره، آیه ۲۸۲.
[۱۲]. سوره رعد، آیه ۲۶.
[۱۳]. سوره بقره، آیه ۲۸۲.
[۱۴]. سوره انفال، آیه ۲۴.
.[۱۵] الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج۲، ص ۱۴۳.
[۱۶]. سوره فرقان، آیه ۳.
[۱۷]. سوره ملک، آیه ۱۴.
/م.ی216