سالروز تخریب قبور ائمه بقیع(ع) در هیئت قمر بنی هاشم(ع) + گزارش تصویری
وارث: مراسم سالروز تخریب قبور ائمه بقیع علیهم السلام در هیئت قمر بنی هاشم با سخنرانی آقای حامد باقر زاده و مداحی سید حسین ابراهیمی, حمید ناصر پور, مرتضی فرهنگ,حامد علیزاده برگزار شد.
در ادامه متن سخنان آقای حامد باقر زاده را می خوانید:
همه آن هایی که مقابل سیدالشهدا علیه السلام قرار گرفتند، نماز می خواندند اما اعمال آن ها قالب داشت ولی قلب نداشت. به طور مثال اول سال تحصیلی همه دانش آموزان یک مدل لباس می پوشند و در یک ساعت خاص و مشخص به مدرسه می روند اما در آخر سال وقتی توسط امتحان محک زده شدند، مشخص می شود عمل چه کسی قلب داشته است و چه کسی مدرسه آمدنش فقط قالب ساده بوده است.
عید به معنای بازگشت است. فطر همان خلق است با این تفاوت که اگر شما به طور مثال سخت افزار یک کامپیوتر را درست کنید خلق و اگر نرم افزارش را درست کنی به آن فطر می گویند. عید فطر عید عود و درون خودمان است.
مسلم زمانی که وارد کوفه شد هجده هزار نفر طرفدار داشت، زمانی که دستگیر شد،چهار هزار نفر دارالحکومه کوفه را محاصره کردند. اما زمانی که سنگ محک سیدالشهدا به آن ها خورد کسی برای کمک نبود.
اگر دین ما معطر به عطری بود، مردم بو می کشیدند و به طرف ما می آمدند. زمانی که دین داری ما قلب ندارد، مردم جمع می شوند ببینند نقض دین ما چیست؟ آیا در عید فطر ما به درون خود نگاهی کرده ایم؟
مرحوم حاج آقا دولابی در شهر ری جلسه ای داشتند که در آن جا دیگ هایی بود که از آن ها بخار بلند می شد و جنب و جوش داشت، فرمودند: من دیگ ها را نگاه می کردم که از آن ها بخار بلند می شود و شما را در حال نماز خواندن می دیدم که بخاری از شما بلند نمی شود.
آیا در شب قدر معرفت ما نسبت به امیرالمومنین و سیدالشهدا علیهما السلام تغییر کرد؟ معرفت برای دل ماست و ادراک قلب ماست و قلب ما مرده و حواسمان نیست. امام صادق علیه السلام فرمودند: "اگرکسی ماه رمضان گذشت و بخشیده نشد، تا عرفه بخشیده نمی شود".
آیا این بخشش به معنای بخشیدن از گناه هان است؟خیر. مغفرت مراتب دارد. آیا ثقل وجود ما ریخت یا هنوز سنگین هستیم؟ اگر ثقل وجودی کسی بریزد لطیف می شود.حضرت امیر در خطبه 220 نهج البلاغه فرمود: "سالکان حق، لطافت پیدا کردند و ثقل وجودی آن ها ریخته است".
علامه تهرانی از سید هاشم حدادی نقل میکند که در ماه رمضان با ایشان بود و یک دقیقه خواب از ایشان ندید آن هم در روزه گیری گرمای کربلا، آهنگر بود و در طول روز آهنگری می کرد و شب ها منبر می رفت.
روح ما ثقالت دارد و کثیف شده است. یک عالم دو لقمه غذا می خورد و سیر می شود، اما ما بیشتر می خوریم و سیر نمی شویم زیرا ما تعلق داریم. به دلیل کثیف بودن روح ،تعلق داریم. فهم ما در این چند سال نسبت به سیدالشهدا تغییر نکرده است و این نشانه عدم رشد است. در دوران جوانی تا ثقل کم است باید کاری کنیم.
نقل می کنند در دوران حکومت حضرت علی علیه السلام در تابستان عبای زمستانی روی دوش خود دارند و عرق می ریزند و همان زمان بار از یمن رسید به اندازه چهل بار شتر طلا و پارچه بود و حضرت فرمود همه را به بیت المال ببرید. به حضرت گفتند از این چهل شتر به اندازه یک پارچه برای دوش خود بردارید که حضرت فرمودند: من در مدینه باغ دارم هنوز سود آن به من نرسیده است من از پول بیت المال استفاده نمیکنم از سود باغ عبا تهیه می کنم.
حضرت امیر علیه السلام زمانی که از دنیا رفت، هفتاد هزار دینار بدهکار بود که برای مردم قرض کرده بود که کار آن ها انجام شود اما این بدهی ها با پشتوانه بود که به امام حسن علیه السلام فرموده بود یکی از باغ ها را بفروشد و بدهی را پرداخت کند.
حضرت امیر در کوفه عصر نمی خوابید. به ایشان می گفتند هوا گرم است بخواب. می فرمودند: خیر شاید کسی با من کار داشته باشد. گفتند در خانه بنشین و در کوچه ها نگرد. حضرت پاسخ دادند: میترسم کسی با من کاری داشته باشد و فکر کند خلیفه در خواب است.
وقتی تفاوت ها را می بینیم می فهمیم قلب ما مرده است. چه کنیم که قلب ما جنبشی پیدا کند، نکند دین قلبمان قالب بوده است و با آمدن حضرت حجت عجل الله تعالی فرجه الشریف، مشخص شود دین ما بویی نداشته است.
عبید الله بن حر جوفی کسی بود که به امام حسین علیه السلام گفت شمشیر و اسب من برای شما باشد و بعد از عاشورا یک سال زنده بود و مدام در حال گریه بود و در آخر در آب خفه شد. اما چرا در عاشورا حضور نداشت؟
زمان حضرت امیر در کوفه زندگی میکرد و زمانی که جنگ صفین شروع شد او با هزار نفر به کمک معاویه رفت زیرا لشکر کثیر معاویه را دید و گمان کرد او پیروز است او نان را به نرخ روز خورد و زمانی که جنگ طولانی شد و کشته ها زیاد شد، شایعه شد که او مرده است در حالی که او به شام رفته بود. همسر او با یکی از ثروتمندان شام ازدواج کرد. به او خبر دادند که همسرت ازدواج کرده است. از معاویه درخواست پول و کمک کرد اما معاویه به او کمک نکرد و در آخر گفت میدانی فرق تو با علی چیست؟ علی اگر با دشمنش هم باشد، حق را به آن ها می دهد اما تو حتی به دوستان خود حق نمی دهی و به کوفه آمد و به نزد شوهر همسرش رفت و درخواست کرد همسرش را پس دهد.
سپس به مسجد رفت و در آن زمان حضرت علی در حال خواندن خطبه بود و به وی سلام کرد تا در امان باشد. بعد حضرت فرمود عقد او درست بوده است اما زمانی که تو پیدا شدی عقد وی باطل است و به دلیل اینکه باردار است خانه ای اجاره کن که تا زمان به دنیا آمدن فرزند همسرت در آنجا زندگی کرده و فرزند را تحویل دهد و بعد به خانه تو بیاید. اعلام کرد من پولی ندارم اما حضرت علی علیه السلام به او پول داد.