اين دل شده هيأت اباعبدالله(5)/عمه ميگفت تن بي کفنت را ديدم !
گرچه نشناختمت وقت عبور از گودال...عمه ميگفت تن بي کفنت را ديدم
چشم وا کردم و پرپر شدنت را ديدم
نيزه در نيزه غريبانه تنت را ديدم
زير پامال کبود سم مرکب ها، نه
به روي دست ملائک بدنت را ديدم
گرچه نشناختمت وقت عبور از گودال
عمه ميگفت تن بي کفنت را ديدم
گيسويت بر سر ني شعر غريبي ميخواند
زلف خونين شکن در شکنت را ديدم
قاري من سر نيزه ز عجائب گفتي
شام، تفسير غريب سخنت را ديدم
آه يعقوب شده چشم من از روزي که
به تن تيره دلي پيرهنت را ديدم
خيزران شيفتهی ساحت لب هايت شد
چشم وا کردم و زخم دهنت را ديدم
تا سحر قلب تنور از غم تو آتش بود
عطر گيسوي تو و سوختنت را ديدم
"یوسف رحیمی"